حکایت چوب توی آستین کردن که مورد مناقشه است


حیات غرب - در اعصار گذشته که حکومتهای استبدادی و خودکامه درهمه جا حکمفرما بود محکومان وگناهکاران را به اشکال  مختلف تنبیه ومجازات می کردند تا درس عبرتی برای سایرین باشد و خیال طغیان و سرکشی وتجاوز به حقوق دیگران را در سر نپرورانند . 
تنبیه و مجازات به تناسب شدت و ضعف جرم گناهکاران به سه شکل انجام می گرفت . مجازات مرگ ، مجازات قطع و نقص عضو، مجازاتی که موجب درد و ناراحتی می شد . 

اگرچه درعصرحاضرمحکومان به اعدام را به وسیله چوبه دار یا تیرباران یا دراطاق گاز و یا روی صندلی الکتریکی اعدام میکنند ، ولی انوع و اقسام مجازاتی که در ادوار گذشته منتهی به مرگ محکوم می شد عبارت بود از: سربریدن ، شکم دریدن ، طناب در گلو انداختن وخفه کردن ، شقه کردن ، ازکمر دو نیمه کردن ، زنده پوست کردن و... 

مجازات قطع و نقص عضو که درباره محکومان درجه دوم به کار می رفت عبارت بود: چشم ازحدقه درآوردن ، آهن تفته جلوی چشم عبوردادن و نور روشنایی چشم را سلب کردن ، دست و پا و گوش وبینی بریدن ، دندان شکستن ، لب دوختن وجز اینها که منتهی به مرگ نمی شد ولی محکوم بیچاره دچار نقص عضو می گردید . 

مجازات محکومان درجه سوم عبارت بود از: چوب و تازیانه بر کف وکفل محکوم زدن ، وارونه از درخت آویزان کردن ، وارونه روی دو دست ایستادن ، روی یکپای ایستادن و بالاخره چوب توی آستین محکوم کردن و مدتی او را به آن شکل وهیئت برپای داشتن بوده است . 

طرز و ترتیب کار این بود که دو دست محکوم را به شکل افقی نگاه می داشتند و آنگاه چوب محکم و غیر قابل انحنایی را به موازات دستهای محکوم از آستین لباسش عبورمی دادند و از آستین دیگر خارج میکردند . سپس مچ دستها و انتهای آستین محکوم را با طنابی محکم به آن چوب می بستند به قسمی که دستها به حالت افقی باقی بماند و نتواند آن را به چپ و راست و بالا و پایین حرکت دهد . 

محکوم را با توجه به کیفیت واهمیت خلافی که از او سرزده باشد مدتی به این شکل و هیئت در فضای باز نگاه می داشتند تا پشه ومگس و سایر حشرات مزاحم و چندش آور بر سروصورتش بنشینند و اونتواند آنها را از خود دفع کند . 
مجازات چوب توی آستین کردن اگر چه مرگ آور نبود و موجب نقص عضو نمی شد ولی پیداست که دستهای محکوم بر اثر سکون و بی حرکت بودن رفته رفته کرخت وبی حس می شد و مخصوصاً هجوم و حملات پشه ها و مگسها برسروصورتش چنان ناراحت کننده و چندش آور بود که دیر زمانی نمیگذشت که فریادش به آسمان بلند می شد و ازعمل خلافش اظهار ندامت و پشیمانی کرده طلب عفو و بخشش میکرد .

عوام ممکن است از حکایت چوب توی آستین کردن تعبر سخیفی داشته باشند که با اصل موضوع که اکنون بصورت ضرب المثل خود نمایی می کند متفاوت است . لذا برای جلو گیری از این سوء تعبیر نگارندگان متون مختلف از این ضرب المثل برای بیان مطالب خود کمتر استفاده می کنند . ولی در قالب طنز و لطیفه هنوز کاربرد دارد .

بیشتر در زمانی مورد کار برد قرار می گیرد که کسی در مقام م مبارزه با فرد قوی تر از خود برآید از باب هشدار و تهدید به او گفته می شود :" با او درنیفت ،چوب توی آستینت می کند " یا به شکل دیگر :" طرف قوی است . حریفش نیستی و چوب توی آستینت می کند ." 

نظرات  

 
#1 علی احسانی 1395-08-08 06:16
حناب منتظریانی عجب که توجیه گر مطالب سخیف درج کننده آن مقاله شده اید . تا مشاوری مثل شما دارد اورا چه غم پیشنهاد می شود به عنوان وکیل ایشان در دادگاه حضور پیدا کنید تا آخرین خدمتت را به ایشان انجام دهید!!!!
 

اضافه کردن نظر

کد امنیتی
تازه سازی