«این حیوانات هم مخلوق خدا هستند و ما حق نداریم جانی که خدا به ایشان داده، از آنها بگیریم؛ این مثل کفر است، چراکه انگار به خدا میگوییم آنچه تو میدهی، ما میتوانیم بگیریم!».
ساعت سه نیمه شب، وقتی همراه با چند تن از همسایگان برای اعتراض به کشتار بی رحمانه سگها از ساختمان بیرون شدیم، متوجه شدیم که یک خودرو پیکان با چراغ گردان زرد رنگ و یک دستگاه نیسان ـ که هر دو نشانه شهرداری منطقه 5 تبریز رویشان درج شده بود ـ به همراه شش تن از مأموران شهرداری در حال کشتار سگهای ولگرد هستند؛ در حالی که چند سال است در شهرمان پناهگاه نگهداری از این حیوانات وجود دارد و میشود این زبان بستهها را اینچنین فجیع نکشت.
وی میافزاید: در حالی که تلاش داشتیم مانع کشته شدن سگها شویم، مأموران نخست ما را پس زدند و بعد که پافشاری ما را دیدند، یکی از ایشان اسلحه خود را به سمتم گرفت و تهدیدم کرد که مزاحم کارشان نشوم. بعد سگ مجروح را با شلیک گلوله به شکل دردناکی کشتند و با بیل، لاشهاش را روی تل لاشههای جمع شده پشت نیسان انداختند و رفتند.
داود که بر این باور است جان گرفتن از حیوانی که جان از خدا گرفته، فرقی با کفر ندارد، این توضیحات را میدهد و بعد به نامهای اشاره میکند که همراه چند تن از اهالی محل برای شهردار شهر نوشتهاند و در آن علاوه بر توقف کشتار مخلوقات خدا، تهدید شدن با اسلحه را از سوی مأموران هم در آن درج کردهاند تا شاید فرجی شده و اوضاع را تغییر دهند؛ اما به نظر نمیرسد توفیق چندانی از این راه به دست آورند؛ این فال بد هنگامی آشکار میشود که به تجارت پشت پرده ماجرا دقیق میشویم.
بر خلاف آنچه گفته میشود، کشتار غیرقانونی سگهای ولگرد، خیلی بیشتر از آنکه برای رفاه شهروندان باشد، برای درآمد از این راه است؛ سگکشهای فعال در آن، برای تأمین لاشه حیوان و دریافت پول بیشتر به بیابانهای کیلومترها آن سوتر از شهر هم سرکشی کرده و بدن بی جان ساکن در آن نقاط را هم به جای حیوانات ولگرد در شهر به فروش میرسانند!
کافی است بدانیم بنا بر اعداد و ارقام کمینه، تنها از محل کشتار و تحویل لاشه سگهای ولگرد، به ازای هر قلاده بیش از پنجاه هزار تومان به جیب مجری (بخوانید سگ کش) سرازیر شده و بعد برای معدوم سازی و خرده ریزهای دیگر کار، هزینه گزاف دیگری از بیتالمال پرداخته میشود و همه این روند به قدری بزرگ است که شنیدهها درباره بودجه معدوم سازی حیوانات موذی این شهر که وزارت کشور در اختیارشان قرار میدهد، به عددی نزدیک به هشتصد میلیون تومان سر میساید.
جالب اینجاست که اگر این بودجه را خیلی کمتر از این هم در نظر بگیریم، باز به اختصاص مبلغی چندین میلیارد تومانی در سطح کشور برای این امر خواهیم رسید که نه تنها شگفتآور است، بلکه حکایت از حجم انبوه نابسامانی در این ارتباط دارد؛ به ویژه آنکه میبینم هرگز آماری در این ارتباط انتشار نمییابد، هیچ کسی به شلیک غیرقانونی گلوله به این حیوانات اعتراض نمیکند و از همه مهم تر، هرگز نسل سگهای ولگرد در شهری ور نمیافتد!
رقمهای درشت رد و بدل شده برای سگکشی را جور دیگری هم میتوان ثابت کرد؛ زمانی که میبینیم در کلان شهرهایی چون مشهد یا تبریز، پناهگاههایی برای نگهداری حیوانات بی پناه دایر شده، ولی همچنان اخبار شلیک دردناک گلوگه به این حیوانات از این شهرها مخابره میشود؛ یعنی نه تنها هیچ تلاشی برای واگذاری امر به این پناهگاهها نمیشود، بلکه احتمالا به ایشان به چشم رقیبی که تجارت پر سود برخی را تهدید میکند، نگریسته میشود که باید از سر راه برداشته شوند.
ژیلا پورایرانی، مدیر یکی از پناهگاههاست؛

پورایرانی در پاسخ به اینکه چرا شما برای جمعآوری این حیوانات از سطح شهر کاری نمیکنید، میگوید: بارها و بارها برای این امر طرح و پروپوزال تهیه کرده و ارائه دادهایم و خواستار واگذاری آن به تشکلهای مردم نهاد شدهایم، ولی موافقت نکردند. حتی از ایشان خواستیم حیوانات را زندهگیری کرده و در اختیار ما گذارند که با این درخواست هم موافقت نشده است، در حالی که ما برای کمک به مسئولان آستین بالا زده و پناهگاه دایر کردهایم، وگرنه همه برای خود شغل دیگری هم داریم و به این کار به چشم مادی نگاه نمیکنیم.
مدیر پناهگاه پردیس در ادامه به تجربه موفق مجموعهشان در این باره اشاره کرده و میگوید: یک هفته جمعآوری سگها را به ما سپردند و در آن هفته همه سگهایی را که دیده شدند و به 137 گزارش میشد، زندهگیری کرده و به پناهگاه بردیم اما بعد ورق برگشت و عذر ما را خواستند.
این فعال حقوق حیوانات میافزاید: همه این اتفاقات در حالی رخ میدهد که سگ کشی غیرقانونی است و بنا بر قانون باید مراکزی برای نگهداری این حیوانات ساخت و در آنجا یا عقیم سازی یا مرگ بدون درد برای این حیوانات انجام شود که هزینه هر دو به مراتب بیش از 50 هزار تومانی است که برای کشتن این حیوانات میپردازند؛ اما نمیدانیم چرا وقتی ما پیشگام میشویم تا عقیم سازی را عهدهدار شده و به کمکشان بیاییم، نمیپذیرند؟!
بدین ترتیب سخت نیست که حدس بزنیم وقتی آمپول مورد نیاز برای یوتانایز (مرگ بدون درد) نرخی حدود یکصد و پنجاه هزار تومان دارد و عقیم سازی به مراتب گران تر از آن است، چرا مسئولان شهرداری سگکشی را راه ارزانتر یافتهاند اما قطعا میتوان از ایشان پرسید که چرا وقتی مرکزی خودگردان برای انجام این کار پیشقدم میشود، از پیشنهادشان استقبال نمیشود؟ آیا عاملی غیر از درآمد سرشار سگ کشی این بی محلیها را سبب میشود؟!