هر دو شريفند و خوب که اولي وسيلهاي است براي ورزش و دومي جهت نوشتن به کار آيد. اما از اينکه در اين مقاله «توپ» با «قلم» همنشين شده و مورد بحث قرار گرفته و چگونه سنخيت پيدا کردهاند، از پير روزگار بايد پرسيد که گويد: روزگار آئينه را محتاج خاکستر کند! ناگفته نماند که توپ مورد نظر ما در اين مقاله آن توپ جنگي و ويرانگر نيست اين توپ مقاله ما توپ بازي فوتبال است که از چرم سازند چنانکه با توپ جنگي چيز و جايي را ميزنند، اما توپ مورد مقاله ما را ميزنند آن هم چه زدني با پا! و اما قلم هم زدني است و سرگذشت بسيار شنيدني دارد و فراز و نشيب هاي بسياري را طي کرده و قلم «قلم» شده است!
اما قبل از هر سخني بايد گفت قلم مثل توپ نيست که مورد بازي هر کس و ناکسي قرار گيرد، بلکه قلم يک شخصيت ذاتي الهي و آسماني دارد و خدا به شخصيت قلم سوگند ياد ميکند:«ن و القلم و مايسطرون» و اجازه دهيد يک نگاه اجمالي به کاربرد قلم و توپ داشته باشيم و ببينيم در کشور ما ايران توپ و قلم در چه جا و مرتبه اجتماعي و اقتصادي و سياسي قرار دارند؟يعني ببينيم توپ و فوتبال و قلم ونويسندگي و کتابت هر کدام داراي چه تشکيلات و جايگاهياند؟
اين يک سوال ساده و معمولي نيست بلکه پرسشي است بسيار مهم و قابل تعمق که: توپ و فوتبال و فوتباليست و قلم و نويسندگي و کتابت در جامعه ايران امروز ما در مقايسه با يکديگر چه جايگاه و درجات اجتماعي دارند؟ گرچه سوال بسيار مهم است اما جوابش خيلي ساده و روشن است و نياز به فلسفه بافي هم ندارد! يعني يک موضوع مجرد و انتزاعي نيست و موضوعي است عيني و روشن حتي مردم کوچه و بازار مثل راقم عوام هم ميبينند و ميدانندکه فوتبال و فوتباليست در حال حاضر در جامعه امروز ايران داراي چه موقعيت و جايگاهي است و قلم زن و نويسندگي و کتابت درچه موقعيت و جايگاهي است؟ منتها از اين که نويسنده زودتر و عريانتر از غيرنويسنده خطر را مي بيند و احساس ميکند اين خاصيت ذاتي نويسنده است که داراي رسالت و وظيفهاي است مشخص و معين و اگر دم نزند و نگويد نويسنده نيست! در حال حاضر در کشور ما کيست نداند که فوتبال يک نهاد مستقل بسيار قوي و داراي تشکيلات عريض و طويلي است با بودجه هاي ميلياردي و داراي اداره اي وحمايتي و رقابتي و حتي حکايتي که در هر سال ميلياردها تومان پول خرج اين ورزش ميشود. فوتبال تنها جاذبه اي است که هرگاه به قول ما مردم کوچه بازار قرمز و آبي در نبرد بودند، ميليونها تماشاچي در کشور از طريق تلويزيون و دهها هزار نفر به طور مستقيم اين ورزش هيجانانگيز را نظارهميکنند. و واقعاً در جهت همبستگي ملي يک حرکت و پديده بسيار موثر به حساب ميآيد و ضمناً در عرصه اين ورزش فوتبال همبستگي خودجوش و سالم و با شکوه ملي متجلي ميگردد. اما راستي تا به حال به عنوان يک اهل قلم نه، به عنوان يک اهل مطالعه و کتاب درست مثل راقم از خود پرسيده ايد بنياد و تشکيلات نويسندگان و اهل قلم کجاست!؟ آيا نويسندگان در ايران به اندازه يکصدم فدراسيون فوتبال امکانات اقتصادي و حمايتي دارند؟ اصلا محل نويسندگان که کانون گويند، قانوناً کجاست و در مقابل اين همه ماشاءالله «ستاره و ليدر» فوتباليستي امروزه در حال حاضر، ستارهها و ليدرهاي اهل قلم کجايند و چه کسانياند؟!
درست است که فوتبال هم لازمه جامعه جوان کشور است. اما من مثلاً نويسنده هر قدر هم ضعيف و حقير اين حق را ندارم که از مسوولان فرهنگستان کشور بپرسم: بودجه حمايتي اهل قلم و نويسندگي و کتابت چقدر و به چه ميزان است؟ نويسندگاني که مجاهدت و همت و قدرت قلمي آنان جوهره اصلي انقلاب اسلامي شد وجوانان انقلابي سالهاي 42 تا 57 شمسي کساني بودند که الهام و عشق انقلابي را از آن نويسندگان و اهل فکر و قلم گرفته بودند. متاسفانه اغلب آن نويسندگان با عسرت و محروميت و غريبانه از دنيا رفتند و بعضاً که ماندهاند خانه نشين شده و در عين گمنامي و محروميت در حال رفتناند. آيا دولت هاي بعد از انقلاب فدراسيوني يا همايشي و کنگرهاي با تجميع جماعت اهل قلم و نويسندگان در اين30 سال ترتيب داده و بودجهاي را جهت حمايت جدي و عملي از اين پيام آوران علم و آگاهي تخصيص دادهاند؟ واقعاً جامعه امروز ما بايد به حال اهل قلم خون بگريد و اشک ريزد که نويسندهاي در 72 سالگي سکته کرده در حالي که هنوز مستاجر است و فقير و محروم و کتابهايش درگرو ناشر و خود در بستر بيماري افتاده است
احمدعلي فولادپور «راد»