- توضیحات
- :::
-
دسته: اجتماعی |
-
منتشر شده در شنبه, 29 فروردين 1394 16:54 |
حیات غرب - سياست خصوصي سازي يكي از شرايط عضويت ايران در سازمان تجارت جهاني است و از ديرباز جزو نسخه هاي صندوق بينالمللي پول براي اقتصاد ايران به حساب مي آيد. روند خصوصي سازي در ايران پس از پايان جنگ تحميلي آغاز شد و تاكنون نيز ادامه داشته است. ما در زمان دولت احمدينژاد به عنوان عضو ناظر سازمان تجارت جهاني پذيرفته شديم. واقعيت اين است كه روند خصوصيسازي فعلي ربطي به خصوصيات اقتصادي يك جامعه داراي روابط منطقي ندارد. همه عناصر اقتصادي پيچيدهاي كه خصوصي سازي از ملزوماتش به حساب مي آيد، اين سياست را پيش روي جامعه قرار ميدهند كه «بايد تمام وظايف اجتماعي دولت توسط بخش خصوصي ادا شود» و دولت بايد سبك باشد. اين مساله برخلاف نص صريح اصل 43و42 قانون اساسي به حساب ميآيد.
خصوصي سازي بي حساب و كتاب بهطور دقيق جامعه ايران را به جامعه اي با اقتصاد شانسي بدل كرد. همانطور كه شما در بورس ممكن است طي يك سرمايه گذاري قمارگونه شانس داشته باشيد، روند خصوصي سازي گسترده نيز تمام تحولات اقتصادي كشور را براي مردم با نااطميناني و اما و اگر روبرو كرد. خصوصي سازي اگر به شيوه منضبط و حساب شده و بدون رانت به شيوه اروپايي و آمريكايي اجرا شود، در بهترين حالت ممكن است از ديد كارفرمايان توليد را افزايش دهد.
مثالهايي نيز از اين موضوع مي آورند و كساني مانند بيلگيتس و استيوجابز را كه با ابتكار خود به كارآفريني وسيع و توليد با كيفيت برسند را مثال ميزنند. اما تصور ميكنم آن استثنائات امروز ربطي به شرايط اقتصادي ايران ندارند. اين افزايش بهره وري در شرايط فعلي به رفاه بيشتر و تامين آموزش و بهداشت و حقوق بازنشستگي بيشتر نينجاميد و چه بسا آن را كاهش داد. در حوزه آموزش و بهداشت نيز اين مساله قابل مشاهد ه است. وقتي بنا ميشود كه بنيان اقتصاد يك كشور بر خصوصيسازي شكل بگيرد، به مرور دولت مجبور ميشود تمام بخشهاي اقتصاد كشور (منجمله آموزش و بهداشت را) خصوصي كند. چه اينكه افزايش خصوصي سازي باعث كاهش توان اقتصادي دولت در بلندمدت ميشود و دولت ديگر توان اين را ندارد كه بهطور گسترده از پس هزينه هاي بهداشت و آموزش بربيايد. لذا برخلاف قوانين صريح هر كشوري به طور گسترده به خصوصيسازي و كالايي سازي بهداشت و درمان (و به ويژه آموزش و پرورش) دست ميزند و بهطور همزمان رفاه بخشهاي مياني و پايين دستي معلمان، پزشكان و پرستاران را كاهش ميدهد. قراردادي شدن و حق التدريس شدن بخش زيادي از معلمان و پرستاران در همين راستا صورت ميگيرد كه در نهايت موجب كاهش امنيت شغلي و كاهش رفاه و فقدان حقوق مشخص بازنشستگي ميشود. در اين شرايط دولت ديگر طرف حساب نيست و معلمان و پرستاران و كارمندان بخشهاي رفاهي با موسسات خصوصي، بيمارستانهاي غير دولتي و مدارس غيرانتفاعي روبرو هستند و به دليل كمبود فرصتهاي شغلي چاره اي جز پناه بردن به آنان ندارند. طبيعتا ذات يك ساختار خصوصي اين است كه هدف اصلي آن افزايش حداكثر سود و ايجاد حداكثر صرفه جويي به هر قيمت باشد. در حقيقت مناسبات در آن بيشتر حالت كالايي دارد. در چنين شرايطي
خصوصي سازي بخش بهداشت و آموزش و خدمات به اين معناست كه از اين پس گويا بايد به مساله بهداشت و تربيت انسانها و خدمات رفاهي نيز به چشم كالا نگاه كرد كه هدف از عرضه آن صرفا كسب سود است. لذا قاعدتا اين روند ارزش انساني كار معلم و پرستار و پزشك و نيروي كار را در كل زير سوال خواهد برد و تامين كننده رفاه نخواهد بود و تنها تبعيض در ارائه خدمات عمومي و برخورداري نابرابر را در اين خدمات افزايش ميدهد.
* عبدالله وطن خواهكارشناس مسائل بازار كار
اضافه کردن نظر