شهرام شکیبا - یک شغل سیاسی تماموقت است؛ حقوق ندارد، ولی مزایایش خوب است.
با سلام خدمت آقامجيد گل، پسرعموي عزيزم
اگر از احوالات اين جانب خواسته باشی، بحمدالله سلامتي حاصل است و ملالی نيست جز دوری از روی ماه شما و الباقی اقوام و آشنايان.
ببخش كه دير نامه مینويسم. من هميشه به ياد همه هستم، ولی چه كنم كه اينجا خيلی گرفتارم و دستم بند میباشد.
روزهای اول كه به تهران آمدم، خيلی سخت گذشت. اينجا خيلی بزرگ و شلوغ و هركی هركي میباشد. گرانی است و موتور و ماشين و زنهای يكجوری كه آدم تا میبيندشان يكجوری میشود و پسرهای كه بلانسبت موهایشان بلند و زنانه است، زيادند. سگ هم دارند. سگشان را هم سوار ماشين میكنند. نه از آن سگهای گله خودمان، يك سگهایی كه قد گربهاند، خب سگی كه قد گربه است به چه درد میخورد؟
پولهايم زود تمام شد. همهاش فلافل میخوردم. تا اين كه يك روز جلوی فلافلی، مجيد پسر مشصفرعلی را ديدم كه موتور داشت. با يكی از رفقايش بود. خيلي شاد شدم. نمیدانی چقدر انسان شاد میگردد وقتي توی غربت آشنا میبيند. احوالپرسی كرديم. فهميد بیكارم. گفت «بيا پيش خودم كار كن.» گفتم «چه كارهای؟» گفت «جزو اقشار گونانون دلسوختۀ اجتماعم». گفتم «یعنی چی؟» گفت «اين يك شغل سياسی تماموقت است. حقوق ندارد ولی مزايايش خوب است.»
خلاصه رفتيم سر كار. صبحها با يك آقایی میرويم دانشگاه. میگويند آن آقا دكتر است، ولی يك آمپول ساده هم بلد نيست بزند به ماتحت مريض. من نمیدانم چرا دكترهای تهران اينجوریاند. میگويد من دكتر استراتژيك دكترين سياسی نمیدونم چیچیام. خلاصه او میرود پشت تريبون داد میزند و عرق میكند. ما هم هر وقت پسر مشصفرعلی دست میزند، دست میزنيم. هر وقت تكبير میگويد، میگوييم. هر وقت شعار میدهد، شعار میدهيم. بعد هم يك مقدار به دانشجوها فحش میدهيم و میرويم ناهار. بعدش میرويم جلسه. يك چيزهایی میگويند كه مجيد به آنها میگويد خط و ربط. عصرها هم يا كنسرت بههم میزنيم، يا تجمع میكنيم يا میرويم يك جاهایی به سخنرانهای ديگر فحش میدهيم و داد میكشيم. شبها جلوی مجلس میخوابيم كه بهش میگويند تحصن. يك آقاي نمايندهای هست كه خدا خيرش بدهد. چلوكباب برگ میآورد با گوجه و كوبيده اضافه و پياز و دوغ كه بخوريم و قوت بگيريم. بعد هم به يك چيزی اعتراض میكنيم به نام «برجان» يا «برجام» (يك همچين چيزي) كه گويا مال يك آقایی هست به نام «ظريف» و خارج و دشمن.
خلاصه كه خيلی با دشمن مبارزه میكنيم. میرويم داد میزنيم و مهر و تسبيح و چيزهای ديگر پرت میكنيم. البته من هنوز نشانهگيریام خوب نيست و هی میخورد به تريبون. پسر صفرعلی گفته بايد بيشتر تمرين كنم تا انشاءالله با مُهر بزنم به چشم دشمن.
پسر صفرعلی میگويد حالا سرمان خلوت است. نزديك انتخابات بايد خيلی بیشتر داد بكشيم و عرق كنيم و چيز پرت كنيم و فحش بدهيم به آن كه مال ظريف است و كفن بپوشيم و دشمن را له بنماييم و براي آقاي دكتر تكبير بفرستيم و اينها. خلاصه وقت سر خاراندن هم نخواهيم داشت.
تهران كار زياد است. تو هم بيا. گوسفندها را به يكی بسپار و بيا. پسر مشصفرعلی گفته اگر پيروز بشويم، مدير میشود و يك دكل نفتي میدهند ببريم بفروشيم و پولدار شويم. شغل خوبي است فقط به خاطر داد زدن آدم هميشه گلويش درد میگيرد و صدايش خروسكي میشود، ولی ارزشش را دارد/خبرآنلاین