- توضیحات
- :::
-
دسته: اجتماعی |
-
منتشر شده در جمعه, 09 خرداد 1393 22:24 |
توی قصابی بودم که یه پیرزن آمد تو و یه گوشه ایستاد .....
یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافههاش ..... همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟
پیرزن آمد جلو یک پانصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمینو گُوشت بده نِنه .....
قصاب یه نگاهی به پانصد تومنی کرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟
پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه!
قصاب اشغال گوشتهای آن جوان رو میکند میذاشت برای پیره زن .....
اون جوانی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی میکرد گفت: اینارو برای سگت میخوای مادر؟
پیرزن نگاهی به جوان کرد گفت: سَگ؟
جوان گفت اّره ..... سگ من این فیلهها رو هم با ناز میخوره ..... سگ شما چجوری اینا رو میخوره؟
پیرزن گفت: مُخُوره دیگه نِنه ..... شکم گشنه سَنگم مُخُوره .....
جوان گفت نژادش چیه مادر؟ پیرزنه گفت بهش مِگن دوپا نِنه ..... اینا رو برا ی بچههام میخام اّبگوشت بار بیذارم!
جوونه رنگش عوض شد ..... یه تیکه از گوشتای فیله را برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن .....
پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره برای سَگِت نگرفته بُودی؟
جوون گفت: چرا
پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُیخُوریم نِنه .....
بعد گوشت فیله راگذاشت آن طرف و اشغال گوشتهایش را برداشت و رفت.
امید واریم مردی با عزت نفس و نجیب در کشوری غنی و ثروتمند سزاوار نیست مردمش با سوء مدیریت ، اشغال گوشت نصیبشان شود
به نقل از :دلاوران مرصاد
اضافه کردن نظر