نظرات متفاوت کیا رستمی و حاتمی کیا

حیات غرب - صحبتهای داغ ابراهیم حاتمی کیا در برنامه هفت موجب شد تا دوباره بحثهای فروخفته سینمای ایران به جریان بیفتد. همانطور که حاتمی‌کیا اسفند سال گذشته در بازدید از موسسه همشهری گفته بود: «بین آنچه که مردم می‌خواهند و آنچه بچه‌های سینما می‌گویند فاصله است. سینما برای من بت نیست. فرش قرمز برای ما مسیر خون است. ما با چیزهای عجین بودیم که نمی‌توانیم از آن دست بکشیم. کجاست قلم‌هایی که با قدرت پای این بحث‌ها بایستد. زمانی زیادی است که مجله و روزنامه نمی‌خوانم چون احوالشان با من یکی نیست. اگر دیر اقدام کنیم و توجه‌ای نداشته باشیم اوضاع بدتر می‌شود. اوایل انقلاب فیلم‌های خانواده‌ای داشتیم و مسئله جامعه در آن بود اما الان کاملا پاکسازی شده است. عده‌ای می‌توانند در کشوری که ۱۲۰۰ کیلومتر در آن جنگ می‌شود را نبینند و دنبال دفترچه‌ مشقشان بروند.»
فروردین 93 عباس کیا رستمی پاسخی به این سخنان حاتمی‌کیا داده بود که آن زمان خیلی شنیده نشد. اما سخنان جدید حاتمی‌کیا آن پاسخ را هم دوباره به چشم آورد. کیارستمی در فیلمی که از آن پاسخش بیرون درز کرده می‌گوید: «یک هفته قبل از اینکه اینجا بیایم، یکی از فیلمسازانی که سال‌ها فیلم جنگی ساخته، فیلم‌های پرهزینه جنگی و البته با مخاطب کمتر- برای اینکه مخاطب ایرانی دیگر حوصله جنگ نداشت، بنابراین [ایشان] بودجه‌های خیلی سنگین می‌گیرد و فیلم‌های جنگی می‌سازد- گوش من رو پیچانده بود که زمانی که ما داشتیم می‌جنگیدیم کیارستمی داشت دنبال دفترچه دوستش می‌گشت.»
کیا رستمی به حاتمی‌کیا پاسخ داده است که: «خانه دوست یکی از پربیننده‌ترین فیلمهایی بود که من ساختم، درواقع همه جای دنیا آن را می‌شناسند. خانه دوست ماندگار شد چون  راجع به یک ارزش انسانی صحبت می‌کرد. اما فیلم‌های تو نماند چون تو راجع به یک پریودی از تاریخ ایران حرف زدی که تازه آن پریود هم به هیجان اورد بچه ها را. احمدپور[شخصیت اصلی فیلم خانه دوست کجاست؟] رفت پس داد دفترچه را، اما تو به هیجان آوردی و احمدپورهای دیگر رفتند در جنگ و کشته شدند. و حالا پس از سال‌ها می‌شود راجع به آن‌ها فکر کرد که آن‌ها چطوری از بین رفتند. در یک جنگی که هیچ مفهومی نداشت.»
پخش سخنان  کیارستمی درباره دفاع مقدس و بی‌مفهوم خواندن آن موجب شد تا واکنش‌های زیادی به آن صورت بگیرد. برای مثال وحید یامین‌پور از قول مرحوم نادر ابراهیم نوشت: ترسوها هم حق وراجی کردن دارند به شرط آنکه نخواهند سر تاریخ و سرزمین شان شیره بمالند... عصری رسید که اسلحه به دست شهیدان چسبید؛ عصری که اسلحه جزو تن شد و یکی از اعضای اصلی بدن شد؛ عصری که تحمیل چیزی – هرقدر هم ناچیز – دیگر به هیچ قیمت به اسلحه داران ممکن نبود. من و تو در آن عصر غریب کجا بودیم برادر؟ کجا بودیم؟ ...عصری که شیردلان ماندند و بزدلان گریختن و شیردلان دیگر آنقدر گرسنه نبودند که سر در پی بزهای بیمار بگذارند... اما راستش گاهی فکر می کنم که ما هم نباید خیلی خجل باشیم. آخر ترسوها هم حقّ حیات دارند؛ حق نفس کشیدن و ورّاجی کردن و خوردن و خوابیدن – فقط به شرط آنکه شهامت آنرا داشته باشند که به ترس بی حصر خویش زیرلب اقرار کنند و به شرط آنکه نخواهند که سرخودشان ، خویشانشان ، پدران و مادران راحت طلب ثروت اندوخته شان، تاریخ و سرزمین شان شیره بمالند و بگویند: ما فقط به این دلیل اسلحه برنمی داریم و دلاورانه به میدان نمی رویم که این جنگ ، جنگ ما نیست و این وطن، وطن ما نیست و این حکومت ما نیست، آرمان ما نیست، فرهنگ ما نیست، تاریخ ما نیست، انقلاب ما نیست، و اینها که می جنگند خیل خیل خوبترین برادران ما نیستند...
ترسوها خیلی راحت و با سربلندی باید بگویند کسی که جرأت دفاع کردن ندارد، در هیچ شرایطی از هیچ چیز دفاع نمی کند، حتی وطن! و کسی که جرأت جنگیدن ندارد ، در هیچ شرایطی به خاطر هیچ چیز نمی جنگند – حتی به خاطر ناموس و آرمان و اندیشه و انقلاب. تمام.»

 

اضافه کردن نظر

کد امنیتی
تازه سازی