به آستانِ راستکامِ مظهرالعجائب
گرچه با هر چشمه ساری کامکاری می کند
دل؛ درونِ سینه ؛ امشب ؛ بی قراری می کند
دانه دانه اشکِ شوق آسمانِ چشمهام
لاله زارِ گونه ام را آبیاری می کند
رو به هرسو میکنی،سرمستی و شادابی است
ماه شاید ؛ با ستاره ، می گساری می کند
کهکشان هم شادکام وبی قرار و سرخوش است
مثلِ طفلِ بی خیالی ؛ نِی سواری می کند
اطلسی با لاله ؛ سنبل با چمن در شورِ شوق
گل به دوشِ شاخه ها رقصِ بهاری می کند
هستی امشب؛ برگ و بارش جوهرِ عشق خداست
آن کسی که، کعبه او را پرده داری می کند.
جانشینِ آب و آیینه ، امامِ آفتاب
مقدمش را ، آسمان آیینه داری می کند
گرچه نورِ عارفان و چشمه ی راه بقاست
با شب و چاه وبیابان غم گُساری می کند
روحِ زیبایی، لطافت، رأفت و جنگاوری
جمعِ اضدادی که حق را هم جواری می کند
مزرعِ اندیشه های عاشقانِ تشنه را
ابرِ احساسِ لطیفش، آبیاری می کند
راز دارِ حرمتِ یاسین و طاها؛ بوتراب
با یتیمانِ شکسته شادخواری می کند
هو مدد، مولا علی ولا فتی الّا علی
با علی باشی خدایت دست یاری می کند.
عبدالرضا رادفر کرمانشاهی ( آرام )
شب سیزدهم رجب المرجب 1368شمسی