امیر علی رامه: یک زمانی به سادگی صفت هنرمند به کسی نمیدادند او باید مراحل مختلفی را طی میکرد از نظر اخلاقی به مدارجی میرسید و طی طریق میکرد تا میتوانست زیر بیرق نام هنرمند قرار گیرد و از این صفت استفاده کند.

آن زمانها هنرمند ابتدا باید ثابت میکرد غم مردم دارد، مشکلات آنها را میشناسد و در حل آنها کمک میکند و بعد از اینها دستی به هنری هم دارد.مثلا خطاطی میکند یا نقاشی میکشد.شعر میگوید و یا در حوزه ادبیات هم فعال است.نقالی میکند و یا در صحنه تئاتر از اندوهها و مشکلاتی میگوید که مردم دارند اما نمیتوانند آن را حل کنند و گشایش آنها به دست دولتمردان است.
در آن زمانها کمدینها مهمترین حرفهای مردمی را میگفتند، در تئاتر رو در روی مردم به ظاهر آنها را میخنداند اما پنهانی اشک آنها را درمیآوردند و نیشتر به دولتمردانی میزدند که بی توجه از مردم از کنار آنها رد میشدند.پردهخوانها در ابتدای هر نمایشی چنان مشکلات مردم را با شعر و آواز تصویری میکردند که دیگر نیازی به جریده و تحلیل رسانهای نبود.
هنرمندان بین مردم بودند و صدای مردم بودند و رسانه مردم بودند.اگر بیشتر از مردم کاسبی میکردن، سهم مردم را میداند و مثل آنها صاف و ساده و شفاف زندگی میکردند.در چنین اوضاعی مردم هنرمندان را دوست داشتند و آنها را از خود میدانستند.
اما اکنون زمانه عوض شده است.یعنی خیلی وقت است زمانه و شرایط هنرمندی تغییر کرده است.حالا دیگر اخلاقمداری و انسانمداری و به فکر خلقالله بودن شرط هنرمندی نیست.هر کس خطی بنویسد، نقشی بازی کند، در بلندگو صدایش را توی گلویش بیندازد: دوربین، صدا، اکشن، هر کس هر لودگی که بخواهد روی صحنه ببرد و داستانها و شعرهای عاشقانه بنویسد و بگوید بهش میگویند هنرمند.حالا دیگر قرار نیست هنرمند بین مردم زندگی کند، درد آنها را بشناسد و یا سهم مردم را از درآمدهای میلیونی خود بدهد و عصایی باشد برای مردمی که ناتوانی مالی دارند و واقعا خودشان هم نمیتوانند مشکل را حل کنند.
حالا به اصطلاح هنرمندان دغدغههای دیگری دارند! به جای اینکه رسانه و تریبون مردم شوندة رسانه خودشان شدهاند.از بلندگوهای مختلفی که در اختیار دارند، دعوا راه میاندازند و هر کدام دیگری را میکوبد و له میکند تا خودی عرضه کند و نشان دهد که بحقتر است. این دعواها بین سینماگران بیشتر است چون این گروه از دیگر فعالان عرصههای هنری بیشتر دستشان به جیبشان میرود و از نظر مالی اوضاع بهتری دارند و به اصطلاح غم نان ندارند که درد مردم را بشناسند و برای حل مشکلات روزانهای که گریبان مردم را گرفته است، کاری بکنند.
این گروه آنقدر شکماشان سیر و جیباشان پر پول است که سر را کج کردهاند و به جای اینکه نگاهی به مردم بیندازند نگاه خود را به زندگی دیگر همکارانشان دوختهاند و دارند حساب کتاب میکنند که فلانی که در فلان جشنواره خارجی شرکت کرده و برنده شده،چقدر درآمدش بیشتر از اوست که فقط در ایران کاسبی میکند.یا دلش گرفته از این که فلان بازیگر یا کارگردان که دو پاسپورت دارد چقدر بیشتر خوش به حالش میشود.این به اصطلاح هنرمندان به جای اینکه بلندگوی مردم باشند، شدهاند بلندگوی رسوا کردن یکدیگر بدون اینکه توجه کنند در این دعواهای جدلی جایگاه مردم کجاست و از این رسوا کردنها چه عاید مردم میشود، کدام گرسنه سیر میشود و یا کدام بیخانه، خانهدار میشود و یا کدام جوان بیکار صاحب شغلی میشود.
در شرایطی که جامعه با بحرانهای شدید اقتصادی و بیکاری و ... رو به روست، به اصطلاح هنرمندان فیلمساز در ویلای شمال کشور یا در خانه شمال شهر و یا در آپارتمان فلان کشور اروپایی و آمریکایی نشستهاند و دارند به یکدیگر فحش میدهند و اینگونه میخواهند در سال جهاد فرهنگی از فرهنگ و هنر برای حل مشکلات جامعه و مردم استفاده کنند.
کسی نیست به اینها بگوید جمع کنید این بساط خودنمایی و کبر و غرور را.هیچ کدام از شماها بر دیگری برتری ندارید،وقتی با پول دولت و بیتالمال فیلمهایی میسازید که دخل و خرجش را هم نمیتواند تامین کند.به زور فروش بلیطهای مجانی به مدارس، دانشگاهها، کارخانهها، شرکتها و ... پُز میدهید که فیلمتان فروش میلیاردی دارد! تا به کی میخواهید سر مردم کلاه گشاد فخر فروشی بگذارید؟
کمی به اندازه سره سوزنی واقع بین باشید و فاصله بین خودتان و مردم را ببینید و از اینکه نام هنرمند را یدک میکشید شرم کنید.کدام درد مردم را مرهم گذاشتهاید که اکنون چنین پرمدعی به جای در کنار مردم بودن و مشکلات آنها را بیان کردن و رفع حتی گوشهای از آن دعوا و جنجال بیخود و بیجهت راه میاندازید تا مردم را بیشتر افسرده و ناراحت کنید.دعواهای فخرفورشانه شما به ملت چه ربطی دارد که از رسانههای ملی برای بیان آنها استفاده میکنید؟ جمع کنید این دُکان بی هنر را!