حیات غرب - در فرهنگ غنی و فولکلور ایرانی ضرب المثلهای زیادی، با دنیایی از مفاهیم نهفته داریم . روان شاد ،جابر عناصری گنجینه ی فولکلور و ضرب المثل و حکایت بود .
زمانی توفیقی دست داد در کلاسی حکایت هایی از او بشنوم که هنوز در ذهنم تازه است و هر چند وقت یکبار اتفاقاتی باعث می شود گردو غبار این حکایت ها پاک شود و مرا به یاد این مرد فرزانه بیندازد و برای علو درجات آن آزاد مرد در دیار باقی دعا کنم .
در خصوص پنهان نماندن راز در دنیای فعلی حکایت ((اسکندر شاخ دارد)) را با آن ته لحجه زیبای آذری چنان حکایت می کرد که عین عسل در دهان جذب بدن میشد .
حکایت های بسیار ناب و بکری نیز در روستا های خود ما شنیده می شود .
می گویند جوانان روستایی خیلی زنده و فعال بود ند و هر کدام قدم خیری بر می داشتند . ریش سفیدان روستا در قهوه خانه و مجالس ذکر خیر آن جوانان را می کردند . مادر ها وزنان روستا نیز زمانی که جمع می شدند ، هر کس از افتخارات فرزندان خود می گفتن . مادر یکی از جوانان روستا همیشه سکوت می کرد .چون چیزی برای گفتن نداشت .
آن مادر غمگین خیلی علاقه داشت نامی از فرزندش برده شود . با ناراحتی و درد و رنج به پسر گفت: تو هم کاری بکن هنری به خرج بده تا اهالی روستا از هنرت حرف بزنند و شهرتی بدست بیاوری .
پسر به فکر فرو رفت و فردا بر بلندای تپه ای شروع به آواز خواندن کرد البته با اشعای نا مفهوم و گنگ . هر جا قافیه کم می آورد کلماتی را ازخود اضافه می کرد. غروب گفتند پسر فلانی دیوانه شده نامش آن روز بر سر زبانها افتاد .
مادر معترض فرزند شد که این چه نامی است می گویند دیوانه شدی ؟
صبح روز بعد جوان خلاق ما به کوره راه عبوری مردم رفت و نجاست کرد . هر کس از آن مسیر عبور می کرد و پایش کثیف میشد سوال می کردند این کار کیست ؟ نام جوان خلاق را می بردند که ای لعنت بر تو مگه کوره راه مال رو جای کثافت کردن است .
اینگونه نامش بر سر زبانها افتاد . امید که مراقب باشیم و با هر روشی کسب نام و جاه نکنیم