کی ما نیز ساربان فرهنگی این دیار را به اهلش می سپاریم !؟ از بان زلان تا ده گلان ۱-بام اما ۲-هوا!!؟

 

حیات غرب - هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز

نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند

در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

 

همچنانکه می دانید در نیمه دوم شهریور به همت هنرمند ارزنده هم دیاری و کشور استاد علی اکبر مرادی نوازنده چیره دست تنبور جشنواره کهن آواهای  تنبور درروستای بان زلان کرمانشاه زادگاه وی و خواستگاه تنبور  به منظور تاسیس اولین خانه تنبور در کشوربرگزار گردید و در این میان به احترام مردمان هنر دوست و موسیقی خیز این خطه موسیقی دانان بزرگی ازجمله شهرام ناظری ، حسین علیزاده ، کیهان کلهر و... دور هم جمع شدند تا  در تالار خودساخته  و روبازی که استاد علی اکبر مرادی در روستای بان زلان  ودر کنارتاسیس خانه تنبور شاهد اجرای دلنشین خنیاگران تنبور باشند آواها و گوشه هایی که شاید دیگر هیچ جا ومکانی  شنیده نشوند و می تواند منبعی با ارزش برای آنهایی که دنبال این نوع خاص موسیقی هستند باشدبر آمدن صدای اصالت ها و جستجوی هویت  در روستاها موضوعی قابل تامل هست که نباید از آن غافل بود  البته باید گوشهای خود را نیز تیز نمود و چشم های خود را نیز کامل باز کرد تا چون قبل کسانی پیدا نشوند این آواهای ناب را با نام خویش یا بدتر با نام قومی دیگر وملیتی دیگر مصادره نمایند و با این کلاه گذاری بر سر ما از ناهوشیاری جلوداران استفاده کرده و هویت خویش را بازسازی نمایند . بحث در مورد ریز ودرشت این همایش زیبای موسیقی فرصتی دیگر می طلبد  آنچه مارا به نوشتن این مقوله ترغیب کرده است  این است که  همزمان با این جشنواره   در غرب کشور یک جشنواره موسیقی دیگر در دهگلان کردستان برگزار شد این جشنواره که سومین یادواره موسیقی محلی منطقه لیلاخ دهگلان می باشد با حضور مسئولانی از استانداری و شهرداری و فرمانداری و ارشاد اسلامی و میراث فرهنگی ، سازمان وبرنامه بودجه ، اداره ورزش وجوانان و آموزش و پرورش و ... وهمراهی تمام قد صداوسیمای کردستان برگزار گردید .در ادامه  با مقایسه ای تطبیقی این دو جشنواره اختلاف سطح توقعات و مطالبات مردم را با هم مقایسه و دوگانگی برخورد متولیان فرهنگی کلان کشور در مهندسی فرهنگی را واکاوی می نماییم .

جشنواره آواهای دیار کهن کرمانشاه  به منظور معرفی نوازندگان محلی و قداست و اصالت ساز تنبور در بین مردمان و خواستگاه آن  در بان زلان دالاهو برگزار شد  وبا هنرمندی چیره دستان این ساز نگاه دیگر خاستگاههای تنبور کشور را به خود معطوف کرد. 

موسیقی وشعر  به عنوان شالوده ترین  رکن هویت و اولین صدایی که از یک اصالت به گوش می رسد چگونه می شود این صدا را از بناگوش کوههای سربفلک کشیده دیارمان رسا نمود تا در مقابل  تهاجم هویت های جعلی  و مزاحم قد علم نمایند !؟  آیا کسی هست تا به یاری سرمایه های فرهنگی و اجتماعی ما بیاید تا زبانه ی  آوازه های آنها به اندازه دیگر مدعیان قد بکشد !؟

وقتی که در ردیف اول جشنواره موسیقی دهگلان کردستان به ترتیب  تمامی مسئوولان محلی را در ردف اول با چهره ای سرشار از علاقه و اشتیاق می بینید که مراحل جشنواره را به دقت دنبال می کنند و مقایسه می نمایید با یکی دوتا از مسئولان محلی ما که ازسر ناچاری و از روی وظیفه سازمانی یا از ورای  دستوری و برای خالی نبودن عریضه در میان مردم ودر کوتاه زمانی که این موجودات آسمانی ما زمینی شده اند و در بین مردمان خاکی هستند بطوریکه پی در پی گوشی خویش را چک و به دنبال پایان ماموریت خویش هستند به یکباره تمامی جشنواره بر روی سر انسان آوار می شود!؟

وقتی که صدای بانوان را در جشنواره دهگلان  شنیدم نا خودگاه به یاد بلوایی افتادم که بعداز شنیدن صدای کوتاهی از بانوی کرمانشاهی در دیار خود افتادم که چگونه با آن برخورد کردیم و دست اندرکاران آن را به عنوان ساختار شکن تا سرحد اعدام فرهنگی پیش بردیم!؟ آیا آن سمت ساختار شکن نیستند یا ساختار برای ما چیز دیگریست!؟

چرا باید سطح  برآورد مطالبات مردمان  همجوار تا این حد  با ما اختلاف داشته باشد !؟ مگر رکین ترین رکن هویت محلی موسیقی نیست پس چرا متولیان امر در دیار ما اینقدر خودرا به خواب زده اند یا شاید  به خواب رفته اند!؟ مگر تاثیرمثبت موسیقی وشعردر شادابی و امید لایه های مختلف جامعه و کاهش بزهکاری  ثایت نشده است پس چرا مانسبت به این موضوع در جامعه تا این حد غافل هستیم !؟

پخش صدای زنده یاد حسن زیرک و یا استاد مظهر خالقی در رسانه میلی محلی  که روزی در این خطه در کنار مسئولیت خویش خاطرات مردم  این دیار را رقم زده اند اینقدر توسط عالم وآدم مطرح شده است که پخش آن نیز نمی تواند التیامی باشد بر دردهای خاموش ما  بلکه پاسخ به این تناقض و سیاست مرکز در این  برخورد دوگانه است که  چگونه است این سمت صدای آنها ممنوع است و لی آن سمت آزاد!؟ مگر جنس مطالبات مردم این منطقه با جنس مطالبات آن منطقه با هم فرق دارد!؟مشکل ما فقرفرهنگی است یا فرق فرهنگی !؟ این تبعیض را چونه می توان توجیه کرد!؟

ساخت یک بنا بر روی مقبره یارمحمدخان کرمانشاهی سردار مشروطه به عنوان  اولین کسی که  برای رفع حصر سرداران ملی باقرخان و ستارخان اقدام نمود و آن را شکست ،به سبک بناهای محلی که نشانی از دلاوریهای مردان مظلوم این خطه را نیز به همراه داشته باشد روزی غایت آرزوی مردمان  میهن دوست این مرزو بوم بود نمی دانم چنین بارگاه کوچکی ، بزرگی چه بزرگی را به مخاطره می اندازد که اینچنین این قدر در عملی ساختن درخواست مردم تعلل به خرج داده می شود !؟ حال چرا آرامگاه وی انباری و محل نگهداری احشام  گشته است!؟ میراث داران میراث فرهنگی و حافظان سرمایه های  اجتماعی از چه چیزی محافظت می کنند !؟چرا باید حافظان وناظران  میراث فرهنگی ما کسانی باشند که  سرمایه های فرهنگی این مرز وبوم را نشناسند یا اعتقادی به آن نداشته باشند!؟ مگر می شود در سایه بی اعتمادی به آثاراین ملت هویت آنها را زنده نگه داشت !؟ ضربه زدن متولیان امر به هویت ملی محلی ما ناخودآگاهانه است یا خودآگاهانه!؟...

وقتی که از دادن یک متر زمین پدری برای جای دادن جای دادن تن نحیف وبی جان ترانه سرای معاصر هم دیاری زنده یاد معینی کرمانشاهی دریغ می کنیم  در حالی که صدها برابر این زمین و حتی صدها برابر مرغوبتر آن را روزی او به اهالی فرهنگ وادب این دیار تقدیم کرده بود ، همان بهتر  که کرکره این دکان های به ظاهر فرهنگی پایین کشیده شوند  صد البته یهتر است.مگر شهر ما چه کمتر از شیراز داشت تا در کنار مقبره ی این استاد یک معینیه برپا می کردیم و جوانان و علاقمندان ادب به جای متراژ عبث در خیابان های بی پایان دور آن جمع می شدند!؟

چرا باید متولیان حوزه فرهنگ ما از اساسی ترین ستون هویت ما یعنی موسیقی  بیزار باشند!؟ متولیان فرهنگ و ارشاد اسلامی چه برنامه ی پایداری برای ارتقای سطح فرهنگی جامعه انجام داده اند !؟ برای این مهم با کدام یک ازسازمان ها یا دانشگاهها تعامل داشته اند !؟ برنامه های زنجیزه ای آنها در سیمای میلی محلی کدام است !؟  در عصری که مناطق محلی  خود برای  نسل های آتی و ارتباط  بین نسلی برنامه ریزی می کنند آیا برنامه ریزان فرهنگی ما دورنمایی از وضعیت فرهنگی جامعه مارا طراحی کرده اند تا مدیران بتوانند سیر حرکت جامعه را روی آن تعبیه نمایند!؟ برای دسترسی به این مهم آیا با آموزش و پرورش تعامل دارند !؟...

چگونه است که صدا وسیمای کردستان بصورت تمام قد  در خدمت این جشنواره و صفر تا صد این جشنواره را بصورت زنده در سیمای محلی خویش  پخش می کند ولی  سیمای محلی ما که  هدف اصلی آن  پوشش چنین رخدادهای هنری است حتی از پوشش خبری آن نیز سر باز می زند و آن را از مخاطبانش  دریغ می کند!؟ توقع ما که آواز خواندن مدیر مرکزمانند سایر مراکز به منظورهمراهی هنرمندان  در این مهم جهت  ایجاد روحیه و امید و اشتیاق در سطح جامعه نیست بلکه انتظار داریم لااقل موسیقی وشعر  به عنوان اساسی ترین عامل ارتباطی  با مخاطبین و پایه هویت که نقش اساسی را در ارتباط بین نسلی  بازی می کند توسط مسئولین امر به اندازه مردم محترم شمرده شود

وقتی که موسیقی به عنوان موثرترین پایه هویت یک جامعه که نقش اساسی را در امید به زندگی و شور نشاط را در سطح جامعه ایفا می کند  آیا با چنین برخوردهای دلسردانه ای خود در بذر افشانی افسردگی و بی انگیزه گی در سطح جامعه مقصر نیستیم !؟

 چگونه است که مدیران سیمای  بعضی از مرکزصدا وسیما در افتتاح جشنواره ها  برای مردمانشان  صادقانه می خوانند و مدیران میراثشان  مجسمه می سازد و مدیران فرهنگشان   از تالیف یا سرودن شعر  جدیدشان  می گویند و ... چرا در دیار ما همه اینها که گفتیم در قاب خیال است !؟ کی ما نیز ساربان فرهنگی این دیار را به اهلش می سپاریم !؟

 تنوع ملیت محلی ما تا کی ترمز توسعه در همه ابعاد معرفی و یک تهدید به حساب می آید !؟...

تغییررویکرد رسانه ها در عصر اطلاعات و ارتباطات در برابرمخاطبین و برعکس شدن قیف ورودی به این رسانه ها باعث شده است که رسانه ها برای جذب مخاطین درها را کاملا برداشته اند و  به جای اینکه آنها گزینش نمایند این مخاطبین هستند که گزینش می نمایند در تعجبم که سیمای محلی ما چرا هنوز در جمود رسانه ای مانده است !؟ اکنون که در جامعه محلی ما فرهنگ معیاری را نمی توان تراز نمود آیا نمی توان رسانه ملی محلی را برای ایجاد حس رقابت به قومیت های محلی به اندازه سهمشان واگذار نمود!؟  آیا با عملی کردن این سیاست آنچه را که ترمز  توسعه و تهدید تلقی می گردد به فرصت و رقابت سالم تبدیل نمی گردد!؟

لذا تجدید نظر در سیاست های فرهنگی و تغییر رویکرد سیمای ملی محلی در جامعه محلی ما یک ضرورت حیاتی است    وگرنه  دنبال کردن  هرکدام از قومیت هایی که پتانسیل لازم را برای تاسیس یک رسانه از مرکزبصورت مستقل را دارند مانند  آنچه در استان خورستان رخ داد و  تاسیس شبکه آبادان در  دل استان خوزستان یا شبکه ی مهاباد در آذربایجان غربی یا ... اجتناب ناپذیر است !

حامد شاهینی

نظرات  

 
#2 بهرام 1396-08-03 00:53
درود. دست مریزاد. عالی بود.
 
 
#1 فریاد 1396-07-30 19:47
درود بر شما به خاطر این قلم این حقانبت واقعا لذت بردم بالاخره یک حرف حساب را شنیدیم زنده باشید
 

اضافه کردن نظر

کد امنیتی
تازه سازی