مدیریت فرهنگی یا مهندسی فرهنگی

 اسعدی- اصطلاح مهندسی فرهنگی اگر به معنی ساماندهی امور فرهنگی باشد پذیرفتنی است و با مدیریت فرهنگی تفاوتی ندارد.  در این صورت "فرهنگ" باید "مدیریت" شود و البته این وظیفه و کار مدیران است نه مهندسان که اساس کارشان مهارت و فن و محاسبه است. در حقیقت مهندسان نیروهای کارآمدی هستند که باید خود مدیریت شوند تا در خدمت فرهنگ قرار گیرند و الا موجب صدمات و مشکلات فراوان می شوند که گاه جبران ناپذیر است. همچنین مدیران نیز باید با بهره گیری از علوم و فنون مهندسی از پراکندگی بپرهیزند و به هماهنگی و سازماندهی جمعی بپردازند. اگر بخواهیم. بر اساس نیازهای مردم و جامعه به این مقوله نظر کنیم باید راس هرم یعنی خط مشی گذاری و تصمیم گیری در اختیار مدیران باشد. یکی از شاخص های نیاز سنجی آدمیان همان طبقه بندی سلسله نیازهای مازلو است که اگرچه قابل نقادی است اما بعنوان یکی از ملاک ها پذیرفتنی است. طبق این نظریه انسان ها ابتدا نیازهای مربوط به غذا و پوشاک دارند که بیش و پیش از دیگر نیازها بایستی ارضاء شود در مراحل بعد نیاز های ایمنی، احترام، تعلق اجتماعی و خودیابی قرار می گیرد و به ترتیب تا راس هرم امتداد می یابد. حال اگر بخواهیم از مهندسان در این مجموعه نیاز های انسانی استفاده کنیم مناسب است که در مراحل آغازین یعنی نیازهای اولیه مربوط به پوشاک و خوراک و ایمنی از مهارت، تجربه و دانش آنها بهره بریم و دیگر نیاز های اساسی انسان را به دیگر دانشمندان علوم انسانی واگذار کنیم تا نتیجه مطلوب حاصل شود، نکته ای که کمتر به آن توجه می شود. یعنی در کشور ما این مهندسان و پزشکان هستند که امور مربوط به علوم انسانی را نیز ساماندهی می کنند. البته نبود تخصص لازم و عزم جدی علمای علوم انسانی به این امر دامن زده است. راه حلی که به نظر می رسد اینکه، مهندسان به معلومات علوم انسانی خود بیفزایند و دانشمندان علوم انسانی ابتدا به جایگاه رفیع خود واقف شوند و توامان به ارتقاء علمی و عملی خویش همت کنند

اضافه کردن نظر

کد امنیتی
تازه سازی