- توضیحات
- :::
-
دسته: مقالات |
-
منتشر شده در دوشنبه, 16 تیر 1393 11:23 |
محمود برآبادی . نایب رییس انجمن نویسندگان
چندی پیش یکی از خبرگزاریها از ایجاد تشکل انجمن نویسندگان عامهپسند خبر داد. اینکه در برههای از سالهای بعد از انقلاب یعنی اواسط دهه60 تا اواخر دهه70 کتابهای عامهپسند و نویسندگان عامهپسند بهطرز شگفتانگیزی زیاد شدند، برمیگردد به شرایط آن دوران که جای بحث آن اینجا نیست، اما به طور کلی باید از هر تشکل صنفی در قلمرو ادبیات استقبال کرد، تشکلهای صنفی و فرهنگی گونهای نهاد مدنی هستند که میتوانند کارکردهای مثبت فراوانی داشته باشند؛ اما همچنان این سوال جدی مطرح است: آیا داستانهای عامهپسند برای جامعه مفید است؟
اغلب نویسندگان از جمله نویسندگان کودک و نوجوان از رواج و رونق ادبیات بازاری یا عامهپسند شکایت دارند. این نویسندگان از اینکه ادبیات سبک و گاه سطحی، جای ادبیات جدی را گرفته مینالند. آنها میگویند همین تعداد خواننده محدود را هم این آثار به خود جلب میکنند، چرا که اینها رگ خواب خواننده آسانطلب را بهدست آورده و از این نقطهضعف برای فروش آثار خود استفاده میکنند.
گاهی هم پا را از این فراتر گذاشته و معتقدند که آثار عامهپسند یارانههایی را که دولت باید صرف ادبیات جدی و اصیل کند، به سوی خود جلب کرده و ادبیات جدی از این حمایتها برکنار میمانند. آیا این استدلال دارای پشتوانه علمی و منطقی قوی است؟ آیا به راستی ادبیات عامهپسند جای ادبیات واقعی را تنگ کردهاند؟ آیا سهم آنها را از امکانات نشر نصیب خود میکنند؟ آیا خوانندگان را سطحی بار میآورند؟
داستانهای پلیسی گونهای ادبیات عامهپسند که نویسندگان شاخصی دارد، آگاتا کریستی، ژرژ سیمنون و جان گریشام در سالهای اخیر و میکی اسپیلن، امیرعشیری و... در سالهای قبلتر در ایران معروف بودند.
خود من یکی از خوانندگان پروپاقرص آثار میکی اسپلین بودم، کتابهای این نویسنده را از کتابفروشیهای شهرمان شبی یک ریال کرایه میکردم و با ولع خاصی آنها را میخواندم و تا کتاب را تمام نمیکردم زمین نمیگذاشتم.
بهجز آثار عامهپسند پلیسی، کتابهای عشقی و اجتماعی هم بود از نویسندگانی چون امیلی برونته، دانیل استیل، جواد فاضل، حسینقلی مستعان و... که خوانندگان فراوانی داشتند.
اینکه چرا این آثار خوانندگان زیادی داشت، به چه نیاز مخاطبان پاسخ میداد که خوانندگان- بهویژه نوجوانان- ترجیح میدادند آنها را برای خواندن انتخاب کنند؟ بحثی است که در این نوشته قصد بررسی آن را نداریم.
من تنها میخواهم به پرسشی که در ابتدای نوشته طرح کردم، از دید خودم پاسخ بدهم و آن این است که نگرانی از چاپ و رواج این آثار مورد ندارد، آنها به نیاز خاصی پاسخ میدهند و نمیتوانند جایگزین ادبیات جدی و اصیل شوند و نمیتوان انتظار داشت که همه کتابخوانها آثار جدی ادبیات را مطالعه کنند.
شاهد این ادعا هم کسانی هستند که مطالعه را با این داستانها شروع کردند، اما در همان حد متوقف نشدند و سطح خواسته خود را از مطالعه ارتقا دادند و به آثار جدی ادبیات پیوند خوردند. در این روند مهم این است که کتابخوان، خواندن را ادامه دهد و آن را رها نکند. اگر به خواندن ادامه دهد، یقینا سلیقهاش، بالا رفته، شناختش افزایش یافته و راه خود را پیدا خواهد کرد.
در این میان وظیفه منتقدان را نباید دستکم گرفت. آنها میتوانند با معرفی آثار درخور، خوانندگان را با آثار ارزشمند آشنا کنند و با نقد و بررسی آنها به شناخت خواننده کمک کنند.
ادبیات هم مانند سایر هنرها نیاز به شناخت و درک هنری دارد و این پروسه در یک فرآیند مطالعه بهدست میآید و نه ابتدا به ساکن، اما در همه حال یک اصل را نباید از نظر دور داشت و آن اینکه هر اثری چه جدی و چه عامهپسند باید شیرین و خواندنی باشد تا مخاطب را جذب کند. جامعه به همهگونه ادبیات نیاز دارد، اما از نوع خوب آن. در میان ادبیات عامهپسند هم آثار خوب و بد وجود دارد، باید تلاش کرد، در این نوع ادبیات هم کارهای خوب تولید شود.
اضافه کردن نظر