- توضیحات
- :::
-
دسته: مقالات |
-
منتشر شده در دوشنبه, 24 شهریور 1393 09:02 |
متن زیر سخنرانی دکتر کیهان برزگر، استاد روابط بینالملل واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد در نشست مشترک انجمن علوم سیاسی و مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه درباره «تحولات عراق و پیامدهای آن بر ایران و منطقه، در شانزدهم شهریور ۱۳۹۲ است که نسخهای از آن در اختیار «تابناک» گذارده شده است.
مسأله عراق همیشه مسأله جاری و مهم امینت ملی ایران بوده، اما ظهور پدیده تروریستی داعش، حساسیت و پیچیدگی مسائل عراق را برای کشورمان دو چندان کرده است. مسأله داعش یک خطر فوری منطقهای و بینالمللی است که از لحاظ سیاستگذاری، نیازمند یک اقدام سریع در صحنه سیاست منطقهای و بینالمللی است که همین تحول خود یک فضای جدید برای آزمایش تئوریک و عملی سیاست خارجی ایران فراهم کرده است.
به باور من، ایران در این آزمایش موفق بوده و از این لحاظ داعش به رغم تهدیدهای فوری برای امنیت ملی کشور خود به یک فرصت برای طرح و پذیرش سیاستهای منطقهای ایران در صحنه منطقهای و بینالمللی تبدیل شده است.
این فرصت در سه زمینه برای امنیت ملی ایران مهم است؛ نخست، حفظ تمامیت ارضی عراق؛ دوم، چالش تئوریک و عملی برای افراط گرایی سنی و سوم افزایش نقش و جایگاه منطقهای ایران.
نخست، حفظ تمامیت ارضی عراق
حمله داعش به عراق این کشور را تا آستانه فروپاشی و تجزیه ارضی این کشور جلو برد. گروههای سنی ناراضی و سرخورده از عملکرد دولت نوری مالکی فضا پیدا کردند تا فشارهای سیاسی به دولت مرکزی را افزایش دهند. برخی از گروههای شیعی هم که از انحصارگرایی نخست وزیر عراق در دولت ناراضی بودند، حمایت خود را از دولت برداشتند. کردهای عراق هم از این فرصت بهره برده و بحث استقلال کردستان عراق را مطرح کردند. البته در این خصوص دو بحث وجود دارد؛ یکی اینکه کردهای عراق میخواستند، مالکی را از قدرت کنار بزنند. دیگر آنکه مسأله استقلال یک خواست تاریخی است و کردها تلاش داشتند از فرصت پیش آمده بیشترین بهره را برده و به اهداف سیاسی خود برسند.
به هر حال، اوضاع به گونهای پیش رفت که آقای مالکی تحت فشارهای سخت سیاسی از قدرت کنار رفت. به نظر من سیاست ایران در روند این انتقال، سیاست هوشمندانه بود. ایران تلاش کرد بر اصل امنیت ملی خود که همان تمامیت ارضی عراق است، تأکید و همزمان بر تأمین منافع خود چانهزنی کند. در این خصوص برای اولین بار خط قرمز ایران در میدان سیاست منطقهای و بینالمللی به روشنی ترسیم شد. بسیاری از بازیگران خارجی واقعا گنگ بودند که مرز سیاست خارجی ایران در این زمینه و عراق چیست؟ آیا واقعا ایران به خاطر حفظ تمامیت ارضی عراق حاضر است هر کاری انجام دهد؟ که البته ایران در این خصوص سیاست خود را کاملا نشان داد.
نکته دیگر چانهزنی برای منافع است و اینکه واقعا منافع ایران در سیاست داخلی عراق در کجا قابل تثبیت است. در اینجا تلاش ایران برای ایفای نقش ائتلاف سازی میان گروههای شیعه، سنی و کرد و ترسیم یک موقعیت برد ـ برد در ساختار سیاسی و تقسیم قدرت در دولت مرکزی حائز اهمیت است؛ به عبارت دیگر، برقراری تعادل بین پذیرش واقعیتهای سیاسی ـ امنیتی موجود در عراق با قبول جابجایی مالکی و تأکید بر تمامیت ارضی این کشور که البته کار بسیار سختی است، چون راضی کردن همه این گروهها با تقاضاهای تاریخی و سیاسی گوناگون و مستقل نیازمند نوع خاصی از نقش و نفود تاریخی، فرهنگی و سیاسی است. از این لحاظ ایران نشان داد که یک بازیگر «ائتلاف ساز» است.
به باور من ایران تنها کشوری در میان بازیگران منطقهای و فرامنطقهای است که میتواند این نقش ائتلافساز را ایفا کند. هیچ کشور دیگری نه ترکیه، نه عربستان و نه امریکا نمیتوانند همزمان این ویژگی را داشته باشند که روابط اربیل و بغداد را ترمیم، گروههای مختلف شیعی را به ماندن در ائتلاف سیاسیشان ترغیب کند و یا روابط بین گروههای سنی متعادل را ـ گروههایی که به هر حال تفکرات ضد ایرانی ندارند ـ با سایر گروهها برقرار کند. اگر نقش ائتلاف ساز ایران نبود این انتقال قدرت سیاسی در عراق به سادگی شکل نمیگرفت.
نکته بعدی در همین زمینه واقعیتهای پدید آمده در روند استقلال خواهی کردهاست. به باور من، هرچند کردها توانستند یکی دو قدم به سمت بینالمللی کردن این مسأله بردارند، ریسکهای خیلی مهمی هم کردند که به نظرم در نهایت به نفع آنها نخواهد بود؛ ریسک نخست اینکه واقعا مشخص شد، کردها توان اتئلاف سازی در سطح سیاست داخلیشان، یعنی هماهنگی بین اربیل و سلیمانیه در روند دستیابی به استقلال خود ندارند. مهمتر از آن ناتوانی ائتلاف سازی منطقهای آنها برای این مسأله است. در واقع، به غیر از ترکیه که یکی دو قدم اولیه در همان آغاز راه برداشت و بعد به سرعت از مواضع خود عقب نشینی کرد، که آن هم به دلیل مسائل سیاسی ـ حزبی حزب عدالت و توسعه با هدف تأثیرگذاری بر سیاست داخلی این کشور بود، تقریبا هیچ کشور دیگری در دنیا با این قضیه موافق نبود. این ناتوانی کردها در این قضیه به نظر من این خواسته تاریخی کردها را یکی دو دهه عقب خواهد انداخت و یا دستکم وارد بحثهای جدیتر زمینههای استقلال در حوزه سیاست داخلی منطقه خودمختار کردستان خواهد کرد.
دومین ریسک این بود که مشخص شد، ارتش کردستان بیشتر ارتشی برای مسائل داخلی خود یا نمایش قدرت در عراق است و توان مقابله با نیروهای مهاجم خارجی را ندارد. میدانیم که در نهایت کمک ایران و آمریکا بود که توانست شهر آمرلی را از محاصره داعش رها کند. یا پیش از آن مانع از حرکت آنها به سمت اربیل شوند. این مسأله جایگاه قدرت حکومت منطقهای را هم در صحنه داخل عراق و هم در صحنه سیاسی منطقه به چالش میکشد.
سومین ریسک، اینکه مشخص شد در معادله برقراری روابط و انتخاب بین منطقه کردستان عراق و دولت مرکزی این کشور، بازیگران منطقهای و بینالمللی به دلیل حساسیت و ماهیت پیچیده و به هم پیوسته مسائل ژئوپلتیک منطقهای ترجیح میدهند تا طرف دولت مرکزی عراق را بگیرند. این مسأله تأثیر بسیاری بر موقعیت کردها در دولت عراق و در آرایش نیروهای سیاسی و یا حتی چگونگی بهرهبرداری از منابع انرژی این کشور خواهد داشت. البته تحولات اخیر خود میتوانند یک فرصت برای حفظ موقعیت کردها در چهارچوب دولت ملی عراق باشد. چون به هر حال نقش آنها در برکناری مالکی مهم بود. اما به نظرم ریسکهای زیادی را متقبل شدند که شاید آثار آن در آینده بیشتر نمایان شود. این تحول نشان داد که کردها باید در تعیین مرزهای ورود به مسأله استقلال بیش از هر چیز ملاحظات ژئوپلتیک در منطقه خاورمیانه را در نظر بگیرند.
پس دو منفعت امنیت ملی در بحث فوق وجود دارد: نخست، نقش استراتژیک ائتلاف ساز ایران و دوم، تعیین خط قرمز برای ایران در حفظ تمامیت ارضی عراق که به نظر من پیام آن در صحنه سیاست منطقهای و بینالمللی هم در حوزه تئوریک و هم در حوزه عملی برای سیاست خارجی ایران یک فرصت است.
دوم، چالش تئوریک و عملی برای افراط گرایی سنی
نظر غالب این است که داعش برای به چالش کشیدن ایدئولوژی شیعی و ایرانی و مهار نقش منطقهای ایران مورد حمایت و ظهور پیدا کرده است؛ یعنی برخی از بازیگران دولتی پشت این قضیه بودند و اساسا این یک جنگ ایدئولوژیک برای دستیابی به اهداف ژئوپلیتیک و استراتژیک، حداقل در روند شکل گیری این پدیده بود. به نظرم سیاست ایران در اینجا هم خوب موفق عمل کرد و آن اتصال مسأله داعش به مسأله تروریست بینالمللی و منطقهای و ضرورت مبارزه جهانی با آن است. بحثهایی که آقای دکتر ظریف، وزیر امور خارجه مطرح کردند، بحثهای خیلی خوب منطقهای بوده که از لحاظ تئوری و عملی جایگاه ایران در مبارزه با افراطگرایی سنی را خیلی خوب توانست در دنیا جا بیندازد. الان یکی دو سال است که این بحث مطرح است و ریشه اصلی تداوم بحران سوریه مربوط به افراط گرایی سنی است. آقای دکتر امیر عبداللهیان معاون عربی و افریقایی وزارت امور خارجه هم در مسافرتهای متعدد منطقهای خود همیشه بر این مسأله تاکید داشتهاند.
در اینجا سیاست خارجی ایران توانسته سه کار مهم از لحاظ منفعت امنیت ملی انجام دهد: نخست، مسأله تروریسم داعش را به عنوان یک معضل جهانی و منطقهای به حوزه سیاستگذاری و امنیت بینالملل ارتباط دهد. دوم، رشد مسأله فرقهای در عراق را به نفع مسائل ژئوپلیتیک که اتفاقا امتیاز ایران در همین است تغییر دهد. یعنی مسأله شکاف بین شیعه و سنی و کرد در عراق تبدیل به ضرورت مبارزه با یک چالش فوری ایدئولوژیک و ژئوپلتیک شد که به ضرر همه است و این شیفت و جابجایی اتفاقا خیلی خوب شکل گرفت.
سوم، نشان بدهد که ایدئولوژی دولت کنونی یا دولت اعتدالگرا و میانهرو میتواند ایدئولوژی افراطی را در منطقه به چالش بکشد. تا پیش از این ترکیه با مفاهیمی چون قدرت نرم به دنبال مدل سازی برای خود بود، ولی معلوم شد که در این قضیه ترکیه هم به گونهای خود را درگیر یکسری مسائلی کرده که نمیتواند مدل باشد. به نظر من فرصت خیلی خوبی است برای ایران که برای مسائل منطقهای به جامعه بینالمللی مدل بدهد. چون بعد از این قضیه کشورهایی مثل فرانسه و انگلیس خواهان مشارکت ایران در حل بحران عراق شدند. در حالی که در کنفرانسهای ژنو مربوط به بحران سوریه در گذشته آنها ایران را دعوت هم نکردند.
به هر حال به نظرم به چالش کشیده شدن افراط گرایی سنی سه درس مهم از لحاظ منفعت امنیت ملی ایران دارد؛
نخست، فرصتی برای دولت آقای روحانی ایجاد شده که ابتکار عمل را برای حل مسائل مطنقهای به دست گیرد.
دوم، نشان داده که مسائل منطقهای ظرفیتهای زیادی از لحاظ پیشبرد سیاست خارجی کشور ما دارند؛ بنابراین، شاید لازم باشد ما به ظرفیتها و موضوعات منطقهای توجه بیشتری کنیم.
و سوم، ایدئولوژی میانه رو و اعتدال گرا میتواند یک ابزار مهم برای پیشبرد سیاست خارجی ایران باشد که بتواند در راستای تأمین امنیت ملی استفاده شود.
سوم: افزایش نقش و جایگاه منطقهای و بینالمللی ایران
وقتی موضوع داعش پدید آمد دو بحث مطرح شد: نخست، احتمال همکاری ایران و آمریکا برای سرکوب این گروه بود. میدانیم که هر دو کشور از فروپاشی و تجزیه عراق ضرر میبینند، چون این دو کشور به هر حال به گونهای در مسائل سیاسی عراق در یک دهه گذشته حرف اول را میزدند و سیاستهای مستقل خودشان برای تقویت دولت عراق را داشتهاند. بنابراین فروپاشی عراق و ساختار سیاسی فعلی آن خود شکستی برای هر دو کشور است. به همین دلیل بحثی که مطرح شده، اینکه این دو چگونه میتوانند برای این منفعت مشترک همکاری کنند. در این چهارچوب، ایران و آمریکا حداقل به طرف همکاریهای غیرمستقیم در عراق برای سرکوب داعش پیش میروند.
مسأله دوم اینکه پدیده داعش خود یک رقابت ژئوپلیتیک بین بازیگران منطقهای و بینالمللی یعنی ایران، ترکیه و عربستان ایجاد کرده بود. شاید ریشه اصلی این مسأله به تمایل ترکیه و عربستان به مهار نقش ایران در منطقه و موضع مخالف آنها نسبت به سیاست ایران در سوریه برمیگردد!
در اینجا سیاست خارجی ایران توانسته سه کار مهم از لحاظ منفعت امنیت ملی انجام دهد: نخست با جدی کردن موضوع تروریست منطقهای و اتصال بحران سوریه به موضوع مبارزه با تروریست منطقهای و بینالمللی، بحثهای مربوط به جهت مستقل سیاست منطقهای ایران مشروعیت بیشتری پیدا کرده است.
دوم، این مسأله خود منجر به همکاریهای بیشتر منطقهای برای تقویت سیستم دولت (state) شده است. میدانیم که پس از تحولات عربی، منطقه خاورمیانه دچار نوعی تاریکی و ابهام در نوع حکومت داری و دولتداری شده که هیچ گاه در تاریخ خاورمیانه این اندازه پیچیده نبوده است؛ اما مسأله داعش نوعی اجماع سیاسی بین بازیگران ایجاد کرده که زمینه همکاریهای منطقهای را فراهم میکند. برای اولین بار ایران و عربستان جدا زمینههای همکاری را بررسی میکنند. همچنین همکاری بین ایران و ترکیه. یعنی داعش به عنوان یک چالش ژئوپلتیک و ایدئولوژیک برآمده از تحولات بهار عربی که میتوانست دولتها را از هم بپاشد، خود مرکزی برای تقویت همکاریهای منطقهای شده است.
سوم اینکه مشروعیت مداخله نظامی بازیگران فرامنطقهای دستکم در ابعاد گسترده زمینی هم به چالش کشیده شده است؛ یعنی درست است که آمریکا به هر حال در بمباران مواضع داعش و مسائل انتقال اطلاعات موقعیت این گروه کمک میکند، همچنان برگشت به خاک عراق و عملیات زمینی، موضوعی است که با اقدام بموقع ایران در کمک به دولت عراق تقریبا منتفی شده است. البته بحثهای همکاری ایران و آمریکا مطرح میشود اما اگر همکاریهای این دو کشور مقطعی و غیرمستقیم باشد، این از لحاظ تأثیرگذاری درست بر سیاست داخلی عراق به نفع امنیت ملی ایران است.
به هر حال درسهای این تحول از لحاظ منفعت امنیت ملی ایران این است: نخست، تکیه بر رویکردهای مستقل سیاسی ـ امنیتی در بحرانهای منطقهای برای امنیت ملی ایران فوقالعاده مهم است و ایران تا جایی که استراتژیهای مستقلی داشته باشد، هیچ ضرری نخواهد دید و حتی میتواند کشورهای منطقه را به خود جلب کند.
دوم، روابط با همسایگان در هر شرایطی برای حفظ ثبات خوب است، چون ضرر اصلی از افزایش بیثباتی در منطقه در درجه نخست متوجه کشورهای منطقه خواهد شد و انرژی ملی آنها را خواهد گرفت.
نتیجه کلی بحث اینکه، داعش ضمن آنکه تهدیدی برای امنیت ملی ایران است، توانسته به دیپلماسی منطقهای ایران فضای جدیدی بدهد تا نقش خود را به شکل سازنده ایفا کند. برخی از دیدگاهها مطرح میکنند که با ظهور داعش، ایران عراق را از دست داده است. ما اساسا در روابط بینالملل چنین بحثی نداریم، چون کشورها نمیتوانند در حوزه حاکمیت مستقل کشورهای دیگر بدون محدودیت وارد شوند. هنر دیپلماسی کشورها در این است که نقش و نفوذ خود را در کشورهایی که در انتقال سیاسی و در موقعیت حساس هستند، به نفع منافع و امنیت ملی خود حفظ کنند. به باور من ایران توانسته این کار را در عراق انجام دهد.
اضافه کردن نظر