حل ریشه‌ای مشکل کودکان خیابانی

  

با توجه به اظهارنظر یک مقام مسئول در سازمان بهزیستی مبنی بر اینکه 75 درصد کودکان کار و خیابانی سرپرست دارند، آسیب اجتماعی کودکان کار و خیابان را می‌توان از جنبه‌های مختلف مورد بحث و بررسی قرار داد. اگر این برآورد درست باشد وضعیت به این صورت است که ما با کودکانی سر و کار داریم که اغلب به اجبار خانواده یا لااقل با اطلاع و چراغ سبز خانواده به خیابان  یا سر کار می‌روند. در چنین شرایطی جمع‌آوری این کودکان و بازپروری آنها در مراکز نگهداری سازمان‌های حمایتی امکان‌پذیر نیست چراکه همان‌طور که مسئولان بهزیستی می‌گویند سازمان‌ها مجبورند درصورت جمع‌آوری کودکانی که سرپرست دارند آنها را به خانواده‌ها بازگردانند و به شرط اینکه خانواده خود عامل فرستادن کودکان به خیابان باشد، باز آنها از خیابان سر در می‌آورند. وقتی با چنین سیکل معیوبی رو‌به‌رو هستیم باید برنامه‌ریزی‌ها به‌گونه‌ای دیگر باشد و کار‌ها در سطحی دیگر پیگیری شود. وقتی 75 درصد کودکان کار و خیابان سرپرست دارند یعنی، اغلب خانواده‌های این کودکان نا‌‌بسامان هستند و نیاز به بازپروری دارند. خانواده‌ای که کودک خود را به خیابان می‌فرستد تا با انجام یک شغل کاذب درآمدی کسب کند، ممکن است با اعتیاد و دیگر آسیب‌های اجتماعی رو‌به‌رو باشد. در چنین خانواده‌ای از کودکان بهره‌کشی می‌شود و می‌توان حدس زد که در بسیاری موارد کار کودکان بهره‌کشی است هرچند، تعدادی از خانواده‌ها نیز به‌دلیل شرایط بد اقتصادی و مشکلات معیشتی به کار کودکان تن می‌دهند. مدیرکل دفتر آسیب‌دیدگان اجتماعی بهزیستی کشور در اظهارات خود از اجرای طرحی برای ساماندهی وضعیت کودکان کار و خیابان خبر داده و گفته است این طرح در 15 استان کشور اجرا می‌شود. آقای نصر جزئیات طرح را تشریح نکرده است اما، به‌صورت کلی می‌توان عنوان کرد هر طرحی که قرار است در این زمینه اجرا شود باید با درنظر گرفتن این ملاحظه باشد که کودکان کار و خیابان معلول هستند و علت به‌وجودآمدن این آسیب اجتماعی را باید در خانواده و جامعه جست‌وجو کرد. وقتی قرار است طرحی برای سامان دهی کودکان کار و خیابان اجرا شود، باید ابتدا به این فکر کرد که چرا کودکان به خیابان کشیده می‌شوند و به‌جای تحصیل یا سود بردن از مواهب دوران کودکی تن به کار می‌دهند. واقعیت این است که آنچه کودکان کار انجام می‌دهند سود اقتصادی برای جامعه ندارد. تعدادی از آنها ممکن است در کارگاه‌هایی کار کنند که به لحاظ اقتصادی مفید هستند اما، اکثر آنها مشغول شغل‌های کاذب هستند. کودکی که در خیابان آدامس و یا فال می‌فروشد، در واقع کار نمی کند بلکه مشغول تکدی‌گری هستند. هرچند کار کودکان در کارگاه‌های رسمی و مفید از نظر اقتصادی هم توصیه نمی‌شود و زیان‌های خودش را برای کودکان دارد اما، شغل‌های کاذب و حضور کودکان در خیابان حتی زیانبارتر هم هست. بسیاری از کودکان خیابانی متکدی هستند و در معرض انواع و اقسام آسیب‌های جسمی، روانی و اجتماعی قرار دارند. به این اعتبار، ساماندهی آنها ضروری است اما، همانطور که عنوان شد در این زمینه باید ملاحظاتی مدنظر قرار گیرد. اگر ما کودکان کار را معلول و علت را در جامعه و خانواده جست‌وجو کنیم آنگاه به جای اینکه هرازگاهی طرح‌های ضربتی اجرا  کنیم، ریشه‌های بروز آسیب را شناسایی کرده‌ایم. در بعد کلان می‌توان بر مسائل اقتصادی تاکید کرد همانطور که، در سطح میانی فقر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خانواده‌ها باعث می‌شود کودکان مورد بهره‌کشی قرار گیرند. اگر بناست کاری کارشناسی شده در این زمینه انجام دهیم باید به سراغ خانواده‌ها برویم و مشکلات آنها را حل و فصل کنیم. اینجا نیازمند تفکیک خانواده‌ها هستیم. چه خانواده‌هایی به‌دلیل مسائل اقتصادی کودکان خود را به کار و یا تکدی‌گری وادار می‌کنند؟ کدام خانواده‌ها نا بسامان هستند و با مشکلات و آسیب‌های اجتماعی دست به‌گریبانند؟ کدام خانواده‌ها از فقر فرهنگی رنج می‌برند؟ و ... وقتی این دسته‌بندی اتفاق افتاد، باید برای هر کدام برنامه جداگانه داشت. خانواده‌ای که دچار مشکلات اقتصادی است، با خانواده‌ای که برای مثال گرفتار اعتیاد یا آسیبی شبیه آن است، فرق می‌کند. وقتی چنین برنامه‌ای داشته باشیم و اقدامات عملی برای بازپروری و حمایت از خانواده‌ها انجام دهیم، می‌توانیم امیدوار باشیم که تعداد کودکان کار و خیابانی کاهش یابد در غیر این صورت، گرفتار سیکل معیوبی که در سال‌های گذشته با آن رو‌به‌رو بوده‌ایم، می‌مانیم.
* مددکار اجتماعی و استاد دانشگاه
 

اضافه کردن نظر

کد امنیتی
تازه سازی