سید محمد خاتمی چندی پیش مطلبی با این مضمون گفت که اصلاح طلبان به نقد خود بپردازند و نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی کنند. این نوشته در راستای همان توصیه و نقد درون گفتمانی است. عقبه ی اصلاح طلبی در دهه ی شصت، همان چپ خط امامی است و امتیاز آن نسبت به جناح راست که امروزه خود را اصولگرا می نامند این است که در مقاطع مختلف چه زمانی که در قدرت قرار می_گرفتند و چه در زمان کناره گیری از قدرت به نقد خود می پردازند و خود را بازآفرینی می کنند. ای بسا به همین خاطر است که اصولگرایان دچار احمدی نژاد و مشایی می شوند که هنوز نمی دانند چطور باید دوره ی او را از اذهان مردم پاک کنند و به فرافکنی می پردازند؛ اما اصلاح طلبان با قبول اشتباهات خود، روز به روز رویش بیشتری پیدا می_کنند. به همین خاطر است که طی سی و اندی سال گذشته هیچ نیروی نخبه ی اصلاح طلبی به جریان مقابل نپیوسته است؛ اما جناح راست یا اصولگرا با عملکرد خود، آیت اله هاشمی رفسنجانی که از استوانه های انقلاب است و سالها به عنوان نیرویی میانه رو بوده است و حتی علی اکبر ناطق_نوری که روزگاری به نمایندگی از جناح راست در انتخابات سال ۷۶مقابل سید محمد خاتمی بوده است، حالا دوشادوش خاتمی در مقابل اقتدار_گرایی بخشی از اصولگرایان ایستاده اند و بر مردم سالاری و ابزار های دمکراتیک تکیه می کنند. اصولگرایان اگر به نقد خود می پرداختند به نقطه ای نمی_رسیدند که در انتخابات سال گذشته حسن_روحانی که سالها عضو تشکیلات جامعه ی روحانیت مبارز بود از آنها فاصله بگیرد، با گفتمان اصلاح طلبی جلو بیاید و با حمایت اصلاح طلبان پیروز انتخابات شود. شاید در ظاهر امر گاهی ذات تحول گرای اصلاح طلبان آنها را مقابل یکدیگر قرار دهد و صداهایی از این اردوگاه بیرون بیاید که طرف مقابل را خوشحال کند؛ اما چندی نمی گذرد که این نقد ها و تضاد ها روند دیالکتیکی خود را طی می کنند و در بزنگاه ها وحدت به وجود می_آید. این یادداشت هم شاید از جنس همان چالش ها و به نیشتر کشیدن زخم ها باشد؛ اما در نهایت اصلاح اشتباهات را در پی خواهد داشت. اصلاح طلبان باید نیک بدانند که اصلاح را باید از خود شروع کنند.
***
تدقیق تعاریف:
در ابتدا لازم می دانم منظور خود را از کلید واژه_های اصلی گفتارم روشن کنم. این یادداشت به نقد اصلاح طلبان به معنی خاص می پردازد و نه عام. اصلاح طلبی به معنی عام به معنای همه_ی کسانی است که در پی براندازی نیستند؛ اما محافظه کار و در پی توجیه تمام و کمال وضع موجود هم نیستند. اصلاح طلبی ضمن مرز بندی شفاف با براندازی با استفاده از روش های مدنی و سیاسی به اصلاح امور می اندیشد؛ اما این تعریف عام اصلاح طلبی است و بخش زیادی از شهروندان به خصوص طبقه ی متوسط و تحصیلکرده را در بر می گیرد. در این تعریف عام هواداران گفتمان اصلاح طلبی که جز پای صندوق رای کنش خاص سیاسی دیگری هم ندارند، قرار می گیرند. در این گفتار منظور من نه اصلاح طلبی به معنای عام، بلکه اصلاح طلبی به معنای خاص است؛ یعنی آن دسته از فعالین سیاسی و رسانه ای که به عنوان اصلاح طلب شناخته می شوند و در تمام فصول سال چه انتخاباتی و چه غیر انتخاباتی به کنش سیاسی می_پردازند. از طرف دیگر در این گفتار به نقد کلیه_ی اصلاح طلبان کشور نمی پردازم، بلکه با قبول یک محدوده ی جغرافیایی، صرفا به نقد فعالین سیاسی اصلاح طلب در استان کرمانشاه می_پردازم. شاید بخشی از این نقدها در مورد برخی از فعالین سیاسی در استان های دیگر نیز صدق کند؛ اما موضوع صحبت در اینجا صرفا فعالین سیاسی اصلاح طلب در استان کرمانشاه است.
***
چنانکه یک فرد ممکن است به دلایل مختلف مبتلا به یک بیماری روحی شود و بررسی مشکل فرد در دانش روانشناسی است، گروه های اجتماعی نیز ممکن است در مقاطعی دچار بیماری های جمعی شوند که آن مشکلات را می توان در حوزه روانشناسی اجتماعی بررسی کرد. به زعم نگارنده اصلاح طلبان کرمانشاه به چند مشکل مبتلا شده_اند که یکی از آنها را در این گفتار و مشکلات دیگر را در گفتارهای بعدی مطرح و واکاوی خواهم کرد. اصلاح طلبان کرمانشاه با قبول و عدم فرافکنی مشکلات خود می توانند از این دام ها بجهند(چنانکه اعتقاد دارم این اتفاق خواهد افتاد).
مهم ترین مشکلی که اصلاح طلبان کرمانشاه به آن دچار شده اند خود انتحاری است. شاید بپرسید که از کجا معلوم که چنین اتفاقی افتاده است؟ خیلی ساده است سری به رسانه های اصلاح طلب استان بزنید تا به وضوح ببینید که چگونه برای یکدیگر شمشیر از نیام کشیده اند و گاهی بعضی از این رسانه ها بدترین تهمت ها را روانه ی یکدیگر می_کنند. هر کس به او تهمت زده می شود وقتی مورد پرسش قرار می گیرد چرا دوستان خودت قبولت ندارند؟ پاسخ می دهد که آنها دوست من نیستند یا آنها که اصلاح طلب نیستند. ای بسا در چنین شرایطی هر کس فقط خود و دو سه نفر از اطرافیان خود را اصلاح طلب و حامی دولت تدبیر و امید می نامد و دیگران را اصلاح طلب نما می نامد. اینها فرافکنی هایی زایده ی اندام واره هایی است که عاجز از شناخت هستند. شناسنامه های افراد روشن است و نمی توانیم سر خود را زیر برف کنیم و فکر کنیم دیگران، ما را نمی بینند. چرا این افراد این چنین در ذهن و زبان خود مرز بندی های خیالی می سازند و عموم دوستان خود را خارج از آن مرزها می گذارند؟ پاسخ ساده است، اگر این افراد قبول کنند که دیگرانی که با آنها اختلاف دارند هم اصلاح طلب و حامی دولت هستند آن وقت مجبورند که همه ی این تنش ها را به عنوان یک واقعیت قبول کنند و در پی راه چاره باشند و اینگونه است که ترجیح می دهند به جای حل کردن مسئله، صورت مسئله را پاک کنند.
اما صورت مسئله روشن است. چرا اصلاح طلبان کرمانشاه با هم طیفان خود بر سر مهر نیستند و به سادگی و بی تفاوتی، دوستان خود را در تنگناها تنها می گذارند. چرا هر کدام از اصلاح طلبان کرمانشاه همانگونه که به درستی با اصولگرایان کنار می آیند وحاضرند به صورت مقطعی و عقلانی وارد سیاست ورزی و امتیاز گرفتن و امتیاز دادن شوند؛ اما به دوستان خود که می رسند ذره ای کوتاه نمی_آیند، کودک می شوند و بر زمین پا می کوبند و می گویند: نه نه نه! به هیچ وجه با فلانی کنار نمی_آیم. اصلاح طلبان (و همچنین اعتدال گرایان که از رویش های جریان اصلاح طلب هستند) اگر گوشت هم را بخورند نباید استخوان هم را دور بیندازند؛ اما این روزها گویا اصلاح طلبان کاری به جز خرد کردن استخوان های یکدیگر ندارند؛ اگر باورتان نمی شود به این سوال ساده ی من پاسخ بگویید که تا کنون چه کسانی انواع و اقسام تهمت ها و کج اندیشی ها را بر ضد مدیران دولت تدبیر و امید (دولتی که گفتمان آن همان گفتمان اصلاح طلبی است) روانه داشته اند. چه کسانی از هر گفتاری بر ضد مدیران دولتی که میراث دار همه ی بحران های به جا مانده از دولت احمدی نژادی است کوتاهی نکرده اند و همه ی مدیران را از استاندار و معاونینش تا مدیران کل استانداری، هر یک در مقطعی نواخته اند؟ آیا غیر از همان کسانی که در مقطع انتخابات دل در گرو پیروزی روحانی داشته اند و همه ی همت و تلاش خود را در مقطع انتخابات مصروف پیروزی او کرده اند؟ علتی که می_گویم این پدیده نه مربوط به اصلاح طلبان کل کشور که پدیده ای بومی استان خود ماست این است که کجا دیده ایم شرق یا اعتماد یا آرمان یا هر رسانه ی اصلاح طلبی در مرکز شمشیر از نیام برای روحانی و وزرایش بکشند. آنها حرفه ای هستند؟ باشد، ما کی قرار است حرفه ای شویم؟ همه ی عملکرد روحانی یا وزرا که مطلوب همه ی اصلاح طلبان تهران نیست، چرا آنجا با وحدت تمام، اصلاح طلبان محافظ دستاوردهای خود هستند و نقد ها را منطقی و تا حد ممکن پشت پرده مطرح می کنند و اینجا چنان فریاد بر می داریم که گویی خدای ناکرده نه پیرو گفتمان اصلاح طلبی که بر مشی لمپنیسم هستیم؟ چه کسانی مدیران استان را لحظه ای بدون تهمت نمی گذارند، رسانه های اصولگرایان؟ اگر رسانه های اصولگرایان ابوذر یا تسنیم و… است که تا کنون منطقی و مؤدبانه مشغول کار رسانه ای خود هستند و اگر نقدی هم داشته باشند با متانت مطرح می کنند. چه کسانی مدیران استان را لحظه ای بدون تهمت نمی_گذارند، رسانه های اقتدار طلبان؟ نه، آنها که در کرمانشاه تلاش می کنند شریعتمداری های کرمانشاه باشند و رسانه های شان کیهان های کرمانشاه، خوشبختانه توانی ندارند. هنوز مغموم از پیام روشن مردم در انتخابات سال گذشته به گوشه ای خزیده_اند و گاه گداری چیزهایی می گویند که نه توجه کسی را در جامعه جلب می کند و نه حتی خودشان حرف خود را باور می کنند. گاهی برای خالی نبودن عریضه در تخریب دولت چیزی می_نویسند و صرفا عِرض خود می برند و به حاصلی هم نمی رسند.
مهم ترین چیزی که باعث می شود یک فرد یا گروه اجتماعی به درمان دست پیدا نکند قطع ارتباط آن فرد یا گروه اجتماعی با واقعیت است. با واقعیت قطع ارتباط نکنیم. ما مشکلاتی داریم که حل آنها منوط به این است که بدون اینکه خود و اطرافیان_مان را حق مطلق بپنداریم و دیگران را باطل، به این فکر کنیم که در چه موقعیتی هستیم. اگر در دولت جایگاهی داریم از خود بپرسیم که جدای از وظایف قانونی و دولتی خود چه اقدامی در جهت مشارکت دادن دوستانی که خارج از دولت هستند انجام داده_ایم؛ اگر خارج از دولت هستیم از خود بپرسیم که چه کاری برای برداشتن باری از روی دوش دولت انجام داده ایم.
اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور است؛ اما در جمع اصلاح طلبان حاضر می شود و به آنها پاسخگویی می کند. جهانگیری عضو حزب کارگزاران است؛ اما فقط پاسخگوی کارگزارانی ها نیست. چه عیبی دارد اگر ما هم در استان از معاون سیاسی، امنیتی یا معاون توسعه ی مدیریت و منابع انسانی یا مدیر کل حوزه ی استاندار یا خیلی دیگر از مدیرانی که متصف به صفت اصلاح طلبی هستند بپرسیم چه اقدامی در جهت همگرایی و وحدت کلیه_ی اصلاح طلبان انجام داده اند؟ داشتن سمت دولتی و انجام وظایف قانونی دولت که همه ی آحاد ملت را باید با یک چشم نگاه کند منافاتی با همگرایی و تعامل سیاسی با همه ی طیف های سیاسی اصلاح طلب ندارد. اینکه استاندار کرمانشاه یکی از موفق ترین استانداران کشور است، اینکه وزارت کشور از عملکرد او رضایت دارد، اینکه رضایی بابادی ضمن ایفای نقش حاکمیتی خود و اجرای وظایف قانونی خود در توجه و شنیدن نظرات و به کارگیری نیروهای حامی دولت از موفق_ترین استانداران دولت تدبیر و امید است، همه_ی اینها قبول؛ اما به هر حال آن بخش از حامیان دولت که ناراضی از بخشی از مدیران هستند را نیز باید دید و قبول کرد خدای نکرده آنها ابزار دست رقیب نیستند که گاه دست به چنان کارهای خودویرانگرانه ای می زنند که تعجب ها را بر می انگیزد. دولت متعلق به همه ی مردم است؛ اما ابتدای امر سعی می کند پایگاه اجتماعی و سیاسی خود را راضی نگه دارد که باید بپذیریم در این زمینه فکر نمی کنم که بخشی از مدیران استان ما آنطور که باید موفق عمل کرده باشند؛ شاید بخشی از توقعات ناراضیان از دولت غیر منطقی باشد، شاید برخی عجول بوده اند و زود به راه عناد رفته اند؛ اما همه_ی علت اینها نیست، بخشی هم به عملکرد مدیران بر می گردد. از سوی دیگر، باید آن دسته از فعالین سیاسی خارج از قدرت را هم به چالش کشید و پرسید مگر آقایان: شاه آبادی، همتی، حاتمی، آزرمی، سلیمانی، حق شناس و … اصلاح_طلب نیستند، مگر دوستان شما نیستند که هنگامی که از طرف بخشی دیگر از دوستان آماج تهمت و افترا قرار گرفته اند، سکوت کرده اید. مگر استاندار کاری به غیر از مو به مو پیاده کردن سیاست های دولتی که خود را حامی آن می دانید انجام داده است که وقتی مورد تهمت قرار می گیرد سکوت می کنید. ما همه قبل از اصلاح طلب بودن، اعتدال گرا بودن یا هر صفت سیاسی دیگر مسلمان هستیم. چطور یک مسلمان می تواند در برابر ظلم سکوت کند. چرا به خواب رفته ایم.
اصلا فرض می گیریم که رضایی بابادی بر مشی اعتدال نرفته است. فرض می گیریم دولت مستقر در کرمانشاه نه دولت روحانی که دولت مخالفان اعتدال و اصلاحات است. آقای مهدوی چشمه_گچی که دیگر منصوب رضایی بابادی نیست، چرا گذاشتیم مورد تهمت قرار بگیرد. چرا وقتی طرف مقابل هر هجمه ای که دلش می خواهد به آقای فتاحی می کند سکوت می کنیم. نقد داشتن به هر کدام از اصلاح طلبان استان از خانم دکتر آزادی، آقایان: حاتمی، دکتر سعیدی، آرش رضایی ،دکتر احمدیان، اسفندیار پور، جواد اکبری، حقانی، صمدی، فتاحی، همتی، چشمه_گچی، سلیمانی وبسیار فعالان دیگر یک چیز است و بی تفاوتی نسبت به آنها چیزی دیگر. چه بسا من نیز به همه_ی آنها نقد داشته باشم؛ اما این نباید به معنی تنها گذاشتن دوستان باشد. مگر ما در ستاد انتخاباتی در کنار آقایان: محمد توکلی، فرزاد پورمرادی، کورش شهبازی، فرهاد نصیریان، علی پورداراب و خیلی های دیگر برای آقای روحانی کار نکرده ایم، آیا الان باید به آنها بی تفاوت باشیم. چرا همدیگر را بایکوت می کنیم (یا با موضع گیری بایکوت می کنیم یا با سکوت، که البته سکوت بسی زیانبارتر است). جالب اینکه سکوت و موضع گیری ها و خلاصه عملکرد خود را طبیعی می شماریم، از آنها لذت می بریم و آن را گونه ای سیاست ورزی می دانیم. در حالی که اینها فقط نمودهایی از خودویرانگری و خود انتحاری است.
***
فرد وقتی در برابر تهاجم عواملی محیطی قرار می_گیرد که او را تهدید می کنند به طور غریزی پاسخ نشان می دهد و با استفاده از قوه ی قهریه نیرو اعمال می کند و عامل تهدید کننده را خنثی می کند؛ اگر فرد به هر دلیل نتواند خشم خود را خالی کند و یا نتواند به آن دیگری که او را مورد تهدید قرار داده است پاسخ مناسب بگوید، خشمش را معطوف به خود می کند و از خود رفتارهای خودویرانگری نشان می دهد. خود درگیری نشانه ای از عدم توان پاسخ دادن به تنش های محیطی است. اصلاح طلبان به عللی در برخی حیطه ها امکان رقابت با اصولگرایان را ندارند و از آن ناحیه ها احساس ضعف می کنند. این که اصولگرایان به دلیل حمایت های درون گروهی که از هم دارند و در نتیجه توان مالی بالایی که دارند واقعیتی انکار ناپذیر است. بی شک اصلاح طلبان می توانند با تجدیدنظر در برخی رویه های گذشته ی خود، با تلاش، سیاست ورزی، عقلانیت و از همه مهم تر کسب فضیلت صبر و بردباری در آن حیطه ها هم توان رقابت پیدا کنند (درست است که به همه ی ساز و کارهای دمکراتیک دست نیافته ایم؛ اما نظام ما نشان داده که ظرفیت پذیرش همه ی فرزندان خود را دارد).
***
چه باید کرد؟
اگر بدون قطع رابطه با واقعیت بیماری را به عنوان یک واقعیت پذیرفته باشیم و سرچشمه ی بیماری را هم درک کرده باشیم با درمان فاصله ی زیادی نداریم. روانکاوان می گویند همین که سرچشمه_های بیماری از سطح ناخودآگاه به خودآگاه بیاید درمان صورت گرفته است اما محض محکم کاری چند روش درمان را هم در اینجا نام می بریم با این توضیح که حتی اعمال یکی از آنها هم کافی است تا به درمان برسیم:
۱٫ آموزه های دینی را درباره ی مدارا، حلم، راستگویی، صبر، تقوا و … به یاد بیاوریم.
۲٫ دکتر سریع القلم سی شاخصه ی انسان توسعه یافته را نام برده است. آن سی مورد را سرلوحه ی کار سیاسی خود قرار دهیم و سعی کنیم اندکی از این چیزی که هستیم توسعه یافته تر شویم.
۳٫ خود را غرق در امور روزمره نکنیم. گاهی به خود اجازه ی سکوت و تنهایی بدهیم. چند روز مرخصی بگیریم و در تنهایی به اعمال و رفتار خود فکر کنیم. به این بیاندیشیم که تا چه سطحی هیجان زده یا تحت تاثیر دیگران رفتار کرده ایم.
۴٫ تمام وقت خود را مصروف وب گردی و وایبر و … نکنیم. چند هزار سال قبل از اختراع اینترنت، انسان کتاب را اختراع کرده است تا منبع حکمت او باشد. بخشی از وقت خود را صرف مطالعه ی کتاب کنیم، دانش تئوریک خود را در زمینه ی سیاست بالا ببریم و اگر توانستیم تاریخ و به خصوص تاریخ جریانات سیاسی را به خوبی مطالعه کنیم.
۵٫ هیچ کدام از این کار ها را اگر نکردیم یک روز با دقت و در سکوت چند روزنامه را مطالعه کنیم تا بفهمیم دولتی که به آن رای داده ایم چقدر گرفتاری دارد و چقدر نیازمند کمک ماست. به همان اندازه که روحانی در برابر رأیی که ما به او داده ایم مسئول است ما هم در برابر آن رأی مسئول هستیم و نباید او و دولتمردان را تنها بگذاریم.
در پایان ضمن عذر خواهی از اینکه به عنوان کوچکترین عضو جامعه اصلاح طلبان کرمانشاه از سر وظیفه جسارت نوشتن این یادداشت را به خود دادم تلاش می کنم در چند یادداشت دیگر نیز به ابعاد دیگری از کاستی هایمان بپردازم. بابت طولانی شدن مطلب هم پوزش می خواهم اما به دلیل اهمیت و همچنین گسترده بودن موضوع، راه چاره_ی دیگری نداشتم.
منبع:آوای کرمانشاه-ماهان ولی زاده