نظری به اخلاق: هویت پیشین و فرارو

                                                                                      

 حیات غرب -  تا به حال آیا اندیشیده ایم که جامعه ای که در آن زندگی می کنیم ، حوزه کاری که در آن زیست داریم، محل فعالیت و کارمان به عنوان کارگر وکارمند و غیره تا چه اندازه ما را راضی به اندیشه و کردار و رفتار خوب و متعالی می نماید؟ نقش ما به عنوان انسان در این فضا چگونه است؟ آیا تاثیر پذیر کردارهای خوب و متعالی هستیم؟ آیا اصلا خودمان دارای صفات حداقلی پسندیده و اخلاقی هستیم؟ معیار رابطه مان با دور و برمان چیست؟ آدم ها وانسانهای اطرافمان را با چه معیارهایی می نگریم؟ آیا می توانیم یک شخص را جدای از اخلاق وکردار فردی و شخصی اش و آنچه که او می پسندد و می خواهد جدای از ظرفیت کارکردی و کاری اش بسنجیم ؟ آیا اصلا دارای معیار اخلاقی آنچنان که دیوید هیوم برسنت های گذشته می خواند هستیم و می توانیم آنها را با معیارهای زندگی امروزی اگر نه تغییر، که انطباق دهیم ؟ اصولا معیار رابطه ما با هم بر سود شخصی است یا که نه؟ اینها همه سوالاتی است که د رعلم و معرفت در حوزه فلسفه اخلاق می گنجد و به واسطه ارتباط تنگاتنگ اش با هنجارها و باید ونباید ها در حوزه امروزین مذهب و باورهای فردی – جمعی هم  می گنجد و اینجاست که پای خانواده و نهادهای موازی با آن به میان می آید. از خود بپرسیم که در این نهاد کوچک و هسته ای که برخلاف خانواده های نه چندان دور گسترده نیستند ما یعنی خانواده چه رابطه و نهادی را پی می ریزیم؟ پدر ومادر و فرزند اساسا واجد چه ماهیتی هستند؟

پدر به عنوان سرپرست خانواده و مادر به عنوان همراه و همیار و دیگر سرپرست خانواده دارای چه رابطه ای با فرزند و یا فرزندان هستیم ؟ امروزه جامعه شناسان و روانکاوان همه به این نتیجه رسیده اند که هرگونه که ما در خانواده رفتار کنیم به همان اندازه در اجتماع و محل کارمان هم رفتار خواهیم داشت. نمی توان در خانه مستبد بود و در خارج از خانه ادای فردی دموکرات را درآورد! .امروزه از بحث اخلاق می توانیم به این نکته مداقه کنیم که اساسا تا چه اندازه جامعه ما اخلاقی است ؟تا چه اندازه حریم دیگران را محترم می شماریم؟ تا چه اندازه حضورمان در اجتماع برساخته از له شدن کرامت دیگر انسانها و اخلاقهای خوب آنها نیست؟ اینکه به سادگی و به آسودگی حاصل از یک حرف جنباندن در دهان و به طرفه العینی به خورد شدن دیگران و برکشیدن خود و اطرافیانمان عمل میکنیم را در کدام دستگاه اخلاقی می توان گنجاند؟ اینکه با سلاح شایعه و تخریب مسلح باشیم نه کرامت اخلاقی و انسانی را چگونه می توانیم در نظر آوریم ؟ خوب که بنگریم در روزگاران غریب و سرشار از حرمان کنونی که هم اکنون در آن زندگی می کنیم ،  ما دچار فقدان اکسیر اخلاق هستیم . در تعریف رابطه شخصی وکاری با دیگران دچار نوعی فایده گرایی و خاموشی معیارهای اخلاقی شده ایم .این روزهادیگر نه جوانمردی را می توان در نوشته ای یافت و نه می توان از قصه های گذشته فرهنگ سرزمینمان که سرشار از نکات اخلاقی و درستکاری و پایمردی است گفت! به راستی چرا ؟  مگر سالها نیست که القای فرهنگ رسمی د رهمه ساختارهای موجود که بر سنت و هنجار دیرین استوار است از اخلاق گفته اند؟ پس چرا بازهم پای اخلاقمان می لنگد؟ مگر یادمان رفته انسجام و همگرایی و وحدت همه گروههای انسانی در اجتماع مان را د ردهه اول انقلاب .مگر ندیدیم چگونه جنگی را که دشمنان برما تحمیل نمودند را با همت متعالی و اینهمگرایی سرافرازانه به پایان بردیم و آنسان که در دهه بعدی باید به میزبانی اخلاق افزون تردر رابطه مان می بودیم را سراب و رویا یافتیم و در گل واماندیم.

علت ها بیشمار است و حرف بسیار، عواملی همچون تغییر فرهنگ رسمی و چرخش فرهنگی اجتماع به ارزشهای غیر رسمی ، اپیدمی کوچ جامعه امروز از فضای حوزه سیاسی  به حوزه اجتماعی، شکاف عمیق بین ساختار رسمی و ساختار غیر رسمی و عوامل دیگرکه نیازمند بررسی و تحلیل می باشد همه و همه می توانند موثر در این سقوط باشند و اگر امروزه نیک بنگریم به فراست می توانیم کوچ جامعه و جنبش های اجتماعی را ازحرکت های سیاسی به حرکت های اجتماعی را ببینیم  و دیگر مبنای قضاوت و خبر در زیست- اجتماع نه حوزه های واحد که چندین حوزه از جمله فضای شبکه های اجتماعی است که در ماهیت خود زمان و مکان را دچار دگردیسی کرده اند و مطالبات نسلی را بر ساختارهایی دیگر نهاده اند.

امروزه دیگر هرچند حضور فضای قومی – قبیله ای در برخی نهاد های سیاسی مثل انتخابات ها در زمانی مشخص و در نقاطی جغرافیایی مشخص تاثیر گذار است لیک دیگر در همان فضای قومی هم آداب و رسوم و برخی تفکرات جامعه بر مدار دیگر می چرخد و می توان حضور برخی پارادایم های نو و مدرن را هرچند ضعیف و ابتدایی اما مشخص و تاثیر گذار مشاهده نمود به عنوان نمونه جوانان و گروههای تاثیر گذار در این جامعه وقبیله بعید است بر همه سنت ها و قرارداد های اجتماعی پدرانشان وفادار بمانند و گویا نمانده اند و اگر گذری بر مناطق و حوزه های جغرافیایی قومی داشته باشیم به راحتی این جدایی گزینی تفکرات نسلی را به راحتی می توانیم مشاهده کنیم و به عنوان نمونه  همین فضای وب و شبکه های اجتماعی را امروزه در همان جوامع قبیله ای می توان به آسانی مشاهده نمود و در این بین یکی از مهم ترین تاثیرات این فضا همانگونه که رفت ترجیح حضور در عرصه اجتماعی به حضور در عرصه سیاسی است  زیرا در این حوزه ما با مطالباتی دیگر و تاثیر وتاثراتی دیگر برخورداریم و علت آن حضور عقلانیت سیاسی بود که با ساختارهای قومیتی انطباق و نوعی آشتی ایجاد کرد .

از سوی دیگر براساس تحقیقات جامعه شناسان، حضور فضای شبکه های اجتماعی اینترنتی روند مصرف گرایی و تنوع آن را هم نیز مورد تاثیر قرارداده است، دراین بین نظامهای جدید تولید در جامعه شکل گرفت که نظامهای مصرف خودش را ساماندهی و سازماندهی نمود و خوب طبیعی است این نظامهای تولید و مصرف جدید، جامعه جدیدی را هویت وسامان می بخشد که دیگر بر ساخته های پیشین عینی استوار نیست و باید طرحی نو در انداخت . تغییر سبک زندگی، میل به مدرنیته ، افکار و رفتار و تنوع مقولات فکری نسل جوان این روزها، همه برساخته همان کوچ زندگی از فضای سیاسی به فضای اجتماعی است و از سطح فردی که سیاست و مدیریت انسان بر آناتومی و بدن است، آرایش و نوع بازنمایی فرد در جامعه گرفته تا سطوح گفتمانی، نوعی مدرن‌نمایی در ساختار جدید، کاملا در ذهنیت نیروهای اجتماعی امروزین محسوس است. درگذشته فرد شدیدا تحت تاثیر یک ساختار کنترلی سنتی قرار داشت و می شد به سادگی این ماهیت را بر افراد اعمال نمود لیکن در حال حاضر اعمال این کنترل برفرد نه تنها غیر ممکن است بلکه اصولا نشدنی است زیرا همان الگوی روابط اجتماعی اکنون دیگر تغییر کرده است .در این پارادایم جدید جدای از همه مزیت ها و منافع موجود در آن به نوعی شاهد تغییر، الگو- فکرهای گذشته هم هستیم .یکرنگی، صمیمیت، درستی، راستی ، پاکی و دیگر صفات محسنه واقع در حوزه فلسفه اخلاق دیگر تاب تحمل ، استقرار و برتابیدن بر این سرزمین جدید را ندارند ، برعکس،  سردی روابط، اختلاف، ریاکاری ، دروغ پردازی ، تهمت ،شخصیت شکنی ووو، دیگر صفاتی از این دست به سرزمین جدید ورود پیدا کرده اند و خیمه خود را  برپا نموده اند  در این زمین تفتیده و برهوت هرچند به تعبیر عده ای حضور این زذیلت ها اجتناب ناپذیر است لیکن بحث این است آیا می توان به بهانه این اجتناب ناپذیری از وظایف خویش دست شست و به نظاره و یا حضور بی خاصیت درآنجا رضایت داد؟ آیا می توان حوزه مسئولیت شخصی خودمان را در این زمینه به فراموشی و یا به سردی بسپاریم ؟ برای اینکه دوباره به سئوالاتی که در ابتدای این نوشتار بازنگردم ، به نظرم می توان ومی شود  به عنوان فرداز خودمان آغاز کنیم و به دور از هرگونه شعارگرایی و افراط درگفتار بی هدف ، در عمل موازین اخلاقی را هرچند کوچک و کم اعتنا رعایت کنیم ، می توان امروزه با تاثر پذیری بر خانواده به عنوان کانون اولیه و هسته اصلی فرد، جریان یکسویه عمل غیر اخلاقی را به محاق فراموشی سپرد و تعدیل نمود هرچند دراینجا هم متاسفانه خانوده این روزها دیگر مرجع رسمی اثر پذیری فرد نیست و همان شبکه های اجتماعی و مجازی با سازو کارهای برنهاده های آن اکنون خود نمایی می کنند و این خطرناک است ! اما نمی توان و نباید حداقل خودمان را از این حیطه،  بی مسئولیت رها کرد . من اگر فرزندی دارم و به تربیت آن مشغول این را باید بدانم که اگر مثلا هنجارهای صرفا مادی را به او بنمایم و توقع اخلاق گرایی را در آینده از او داشته باشم مشخص است به بیراهه رفته ام و اگر معیار در تربیت او علم ودانش واخلاق باشد خوب بازهم نتیجه از پیش مشخص است و امروز همه ما  به راحتی می توانیم خانواده هایی از این دو دست را به عینه در جامعه و فامیل به راحتی بیابیم  .

دولتها هم در این بین مسئولند و مهمترین وظیفه آنها اخلاقی عمل نمودن خود آنهاست ، چگونه می توان در اجتماعی که پارادایم ها و تفکرات اخلاقی خوبی ندارد یک مسئول و یا یک مدیر در حوزه کاری اش در توسعه ارزش ها وهنجارهای همان محل کارش مروج اخلاق و کردار حسنه باشد؟ ساده است با عمل به کم اهمیت ترین و کوچکترین کردار اخلاقی ، اینجا بازهم به شعار نیازی نداریم و صرفا برساختن روابط اخلاقی با یک مجموعه اثر خود را خواهد گذاشت ، یا مثلا در حیطه سیاست گذاری و اخباری که این روزها از مجموعه دولتمردان می بینیم مثلا مشاهده کرده ایم که سرخط اهداف، استراتژی ها و سیاست گذاری ها درهمه دولتها صرفا ساختارهای اقتصادی بوده است و آنچنان که باید مسائل اجتماعی – فرهنگی در اولویت دولتها نبوده است و لزوم توجه به این حیطه (فرهنگی-اجتماعی) هرچند در آمار وارقام و تخصیص بودجه و غیره هست اما متاسفانه دراولویت نیست  و بدون تعارف همه مشاهده نموده ایم که تاخیر در این زمینه پیامد های اخلاقی خاص و گاها ناپسند گذشته را دارد و به راستی اگر چنین نیست یکی بگوید چرا علی رغم این همه، مدام در حال بازتولید و برنشاندن بسیاری از نا به هنجاری ها هستیم ؟ چرا برخلاف همه سیاستهای رسمی و تبلیغاتی و صدا وسیمایی روز به روز به سراشیبی و پایان اخلاق و مدارا و تساهل و تسامح رفتاری وگفتاری دچار گشته ایم ؟ یک بار برای همیشه بیاییم اولویت برنامه ای و عملیاتی دولتها را فرهنگی و اجتماعی تعیین کنیم ! از تدوین برنامه های 5 ساله فرهنگی و راهکارهای اجرایی آن سخن آغاز کنیم ، اشتباه نشود، بله از این برنامه ها روی کاغذ زیاد داریم و به وفور، لیکن اولویت اجرا و توجه دولتها به آن متاسفانه کم هست و یا اصلا نیست . لذا سریعا سیاستهای دولت در این خصوص نیاز به عملیاتی شدن دارد . سیاستهایی که ذکر شد خوشبختانه قوانین ومقررات لازم و یا نسبتا کافی را هم درهمه برنامه های توسعه 5 ساله داراست و صرفا کمی تغییر نگاه را از سوی دولتمردان می طلبد آنهم نقشی کلی و نه جزئی نگرو مداخله گر.

امروزه هر وجدان اگاه و روشنفکر و دولتمرد و همه و همه باید همت نمایند از خودشان شروع کنند ، همتی جانانه و به دو راز همه پیرایه های دست و پاگیر و بی تاثیر. هرجا که هستیم اول از خودمان آغاز نماییم ، با هر میزان اثر و موثر، درهر وسعت  و مکانی که هستیم .

جامعه‌ای که با افول اخلاق مواجه شود قطعا در حوزه‌های دیگر هم دچار افول و آسیب جدی می‌شود. صداقت و پاکدامنی و هم‌دردی و هم‌نوایی و هم‌زیستی و جمع گرایی و اعتماد و رضایت و مشارکت، وفاداری، تعهدپذیری و قانون‌پذیری از مصادیق جامعه اخلاقی و دروغ و ناپاکی و فردگرایی و بی‌اعتمادی و نارضایتی و عدم مشارکت‌جویی و عدم وفاداری و ناسازگاری و منازعه و مناقشه و انگ‌زنی و تخریب و انتقام‌جویی از مصادیق جامعه بداخلاق است. بدانیم جامعه ایران چه بخواهیم و چه نخواهیم ، چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم حل شدن در ارزشها، هنجارها و تفکرات واخلاق جامعه جهانی را آغاز نموده است ، با حضور در همسایگی این جامعه نمی توان با طرد مطلق و یا حل شدن مطلق آغاز کرد، در همسایگی و مجاورت جامعه جهانی ما بیشتر نیازمند عمل هستیم ، نیازمند وام گیری ارزشهای آن و برساختن اتاق های فکر آن هستیم ، می توان و می شود همه ناپسند های این جامعه جهانی را با درایت و برنامه از خود راند و فکرش را بکنیم اگر این وام گیری و تامل را با تاریخ، سنت ، افکار ومیراث سرزمینی مان،  هنرمندانه و با تامل بسازیم آنگاه است که جامعه ای با هویت خودمان ، با تاریخ خودمان و با سنت های خودمان را به دور از هرگونه اسطوره سازی و تبدیل شدن به اسطوره ساخته ایم . فقفط باید از خود آغاز کنیم . بدرود و سپاس .

 

 

 

 

 

اضافه کردن نظر

کد امنیتی
تازه سازی