حیات غرب بر گرفته از روزنامه باختر - حجت اله مولایی فر
حافظ لسان الغیب که سال های فراوانی از زندگی خود را در راه حفظ آیات قرآن کریم صرف نموده است و در کنار کاشت گل های معطر کتاب مقدس آسمانی در گستره ی حافظه، از غور و تفحص تفسیرگونه ی آن غافل نبوده باورمندانه به این اصل بنیادی اعتقاد داشته است، در چرخه ی حیات انسان هر رنج و گنج، جدا از هر نوع عوامل علّی در ید قدرت خالق مطلقی است که انسان ها را آفریده است. با این ایده و تفسیر و جهان بینی به ضرس قاطع در بیت زیر می سراید:
گر رنج پیشت آید و گر راحت ای حکیم
نسبت مده به غیر که این ها خدا کند
چند ماهی است که استاد جعفر کازرونی، نویسنده، شاعر و پژوهشگر کرمانشاهی در بستر بیماری افتاده و زندگی پربارش به دلیل عارضه ی سخت جسمانی، رنجور است. در حالی که این قلم زن حوزه ی ادبیات داستانی و تحقیقات ادبی، حدود ده، دوازده اثر نوشتاری جدید در حیطه ی رمان، داستان کوتاه، نقد شعر و داستان و… آماده ی چاپ دارد.
نگارنده و دوستداران نوشته های دکتر جعفر کازرونی ملتمسانه و خاضعانه از درگاه خداوند باریتعالی خواهانیم به ایشان شفای عاجل عنایت فرماید تا این معلم کوشا، ادیب فرزانه و محقق توانا، در صحت و تندرستی و نعمت سلامتی بتواند شاهد چاپ آثاری را که با مشقت آفریده است، باشد. آمین یا رب العالمین!
جهت اطلاع شهروندان به تعدادی از کتاب های نامبرده که مراحل ویراستاری آنها به اتمام رسیده است، در مقاله ی پیش رو متذکر می شوم: ۱- رمان چند صد صفحه ای «هووی آن زن» ۲- مجموعه ی داستان «سایه های پنهان» ۳- نقد هنر تحت عنوان «نقد و بررسی ادبیات، تلخیص و نقد و بررسی تشریحی آثار علی محمد افغانی» ۴- فصل هفتم با نام «مجموعه ی شعر و داستان و نقد از شعرا و نویسندگان معاصر» ۵- جنگ ادبی- هنری «فراتاش۲» همچنان ۶- مجموعه ی داستان و شعر و نقد از نویسندگان و شعرای معاصر ایرانی «فراتاش۳» ۷- ترجمه و تألیف جلد اول «فرهنگ اصطلاحات انگلیسی، اثر «رابرت. جی. دیکنسون» با همکاری محمدرضا تسلیمی.
ناگفته نماند استاد کازرونی اگرهیچگاه مدعی سخنوری در حوزه ی شعر نبوده است، اما سروده هایی که از وی در جراید و جنگ های ادبی- هنری فراتاش ۱و۲و۳ به چاپ رسیده است، نشان می دهد: جناب کازرونی در ساحت جادویی شعر، ذوق ادبی دارد. به نمونه ای از آن بسنده می شود:
«در تبلور/یک بهار/مرگ/می روید و/در تبلور/یک خاموشی/همه چیز/ جز تو/ فراموش می شود/» – فراتاش ۱ ص ۱۰۳
نام فامیلی نوسینده ی نام آشنای شهرمان در حقیقت «جعفر کازرانی» است که با تغییر و تبدیل حرف الف به حرف واو در تمام متون به چاپ رسیده از ایشان و کتب شرح حال رجال نامدار کرمانشاهی وی را با اسم «جعفر کازرونی» می شناسیم.
جناب جعفرخان به سال ۱۳۲۵ خورشیدی در شهر کرمانشاه در خانواده ای نه چندان مرفه الحال به دنیا آمد. با ورود به سن هفت سالگی، راهی دبستان می شود، پس از طی دوران ابتدایی، بدون گرفت و گیر و افت تحصیلی در زادگاهش دوره ی دبیرستان را با موفقیت به پایان می رساند. در سال تحصیلی ۴۴-۱۳۴۳ به دانشگاه تربیت معلم راه می یابد و در سال ۱۳۴۶ به خاطر افکار انقلابی و حضور فعالانه اش در تظاهرات دانشجویی بر ضد رژیم وابسته ی شاه به سیاست های مداخله جویانه و غارتگرانه ی امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکای جهانخوار دستگیر می شود و سر از زندان در می آورد. چنانچه جنبش های دانشجویی و حرکت های خودجوش مردم علیه شاه، اوج نمی گرفت، بدون تردید این فعال سیاسی سالیان درازی را می باید در بند رژیمی که خود در بند استعمارگرانی که با بی رحمی خون ملت را می مکیدند، عمرش تباه می شد!
کازرونی پس از رهایی از زندان، سرانجام سال ۱۳۴۹ در رشته شیمی مدرک کارشناسی خود را می گیرد. پس از استخدام شدن در آموزش و پرورش – ۱۳۵۱- تحصیلات خود را ادامه می دهد و در سال ۱۳۵۸ یعنی، همان ماه های طلیعه ی پیروزی انقلاب در کارشناسی ارشد قبول می شود.
باتکمیل تحصیلات دانشگاهی به درجه ی دکتری نایل می گردد. سال ۱۳۶۹ و هفت سال بعد نیز به افتخار بازنشستگی نایل می شود – ۱۳۷۶-
جناب کازرونی، کار نویسندگی را از سن ۱۴ سالگی از دوران ورود به مقطع متوسطه شروع کرده است، از آنجایی که ذاتاً در وجودش قریحه ی هنر داستان نویسی سیلان داشته است و در مسیر حرفه ی دبیری غیر از رشته ی تخصصی شیمی، در رشته های ادبیات فارسی و زبان انگلیسی به دلیل تبحر و تحصیلات و تجربیات عملی، تدریس نموده است، طبعاً هنر نویسندگی اش در حوزه ی ادبیات داستانی ارتقا پیدامی کند. تلاش های این رمان نویس و داستان های کوتاه، به دلیل جوشش تکانه های روحی و عاطفی، جوانه های شعر نیز در نهانخانه ی دلش همواره رویش داشته است.
هرگاه مسائل عاطفی، تارهای دل او را می لرزاند و قطره های اشک در صدف دیدگانش، رنگ مروارید به خود می گرفت و غصه هایش قالب قصه را بر نمی تابید، کلام حزن انگیزش با طعم انگبین عاشقانگی، کام او را به مزمزه ی شعر می آلائید. در چنین حال و هوای شورمندانه و خیال پردازانه ای، واژگان بسان چشمه های کوچکی از جنس تخیل از دامنه ی سینه ی جوشانش، آرام آرام جاری می شدند.
به متن گفتگو با جناب کازرونی با سردبیر مجله ی ماهنامه «اکسیر» شماره ی ۳۹ «وحید استرون» به تاریخ ۲۵ آذر سال ۱۳۸۹ که در باب شعر و شاعری داشته است، نظر خوانندگان ارجمند را جلب می کنم: «من نگفتم که شاعرم و یا نویسنده، من علاقمندم. این شعرهایی که می گویم نه بعنوان یک شاعر بعنوان کسی که تحت تأثیر مسائل عاطفی جامعه اش که بیشتر شاید منشأ زندگی شخصی هم دارد، انجام می شود تا حالا هم تیکه تیکه، پراکنده چاپ کردم اما هیچ وقت جرأت این که بروز بدهم نداشته ام. حتی دو مجموعه شعر دارم که یکی به نام آواز من، در ۱۴۴ صفحه که جهت مجوز قبل از چاپ به وزارت ارشاد اسلامی ارائه شده است اما هنوز تردید دارم به خاطر اینکه شعر یک دنیای گسترده ای است. هر کسی نمی تواند چیزی بگوید به خصوص در مسئله ی شعر سپید، اما شعر سپید هم خودش هارمونی و نکات خاص معنایی دارد. مثل این می ماند که انشاء بنویسی، پاکن بیاوری وسط آنرا بزنی و بعد وقتی پاک می کنند یک قطعه ای از آنها که آن را می گویند قطعات ادبی که آن هم شاید خام باشد و نپخته، این قطعه را قطعه ی ادبی گویند که «لامارتین» حدود نیم قرن پیش بنیانگذار این شیوه گردید.» – ص ۳۰
به نمونه دیگری از سخنان شعرگونه ی ایشان دل می سپاریم: «ترسیم بهار/ در باغچه های/ خانه ات/ همیشه به یادماندنی است/ و پرستوها/ در آسمان/خالی خانه ات/ در کوچ/ ناشکیب خویش/ در مانده/ از/ بی توماندن! » (فراتاش۱ ص ۱۰۴)
استاد جعفر کازرونی تنها نویسنده و شاعر و پژوهشگر نیست. نامبرده در رشته ی ورزش سالیان سال فعال بوده و در این میدان زورآزمایی عناوین قهرمانی کسب نموده است.
جناب جعفرخان در عنفوان جوانی، ورزش را با کشتی آغاز نمود و پس از تجارب و ورزیدگی در عرصه ی زوران، به ورزش های رزمی از جمله: «تکواندو و جودو» روی می آورد. بدون مبالغه گویی وی در کرمانشاه جزو اولین ورزشکارانی است که در رشته تکواندو به کمربند مشکی دست می یابد و به تیم ملی راه پیدا می کند. سپس هیات جودو را تشکیل می دهد و دبیری هیات این رشته از ورزش رزمی را عهده دار می شود. مدت ها در کسوت مربیگری تکواندو فعالیت می کند. زمانی هم که در تهران، تحصیلات عالیه ی خود را ادامه می داد، مربیگری دانشجویان دانشگاه را برعهده داشته است. به گفته ی خودش در حال حاضر تعدادی از هنرجویان رزمی که از زیردست این مربی مجرب بیرون آمده اند در برخی از کشورهای اروپایی چون آلمان و فرانسه و حتی کشور آمریکا، معابد = باشگاه دارند و تدریس می کنند. من برای ترغیب و تشویق دانش آموزان هنرستان که عملاً ورزش می کردند و دور سیگار کشیدن نمی رفتند، پنج نمره به نمره ی دروس شیمی و انگلیسی آنان در امتحانات کلاسی می دادم.
این انگیزه موجب می شد اکثر محصلان به سمت و سوی ورزش بیایند طوری که تعداد داوطلبان ورزش در دو باشگاهی که راه اندازی کرده بودیم، از حد نصاب، افزایش پیدا کرده بود و دیگر برای دانش آموزانی که مشتاقانه برای ثبت نام و انجام امر ورزش می آمدند، واقعاً جایی نداشتیم. درحقیقت ورزش نه تنها مانع درس خواندن بچه ها نبود بلکه اشتیاق آنان به خاطر بهره مندی از نعمت سلامتی جسم و روح در مسیر درسخوانی، بیشتر می شد زیرا ورزش تن و بدن را نیرومند می کند و حتی موجب می شود، درست بیندیشند.
در اینجا لازم است اضافه نمایم، اصولاً ورزش هیچگونه مغایرتی با رشته های گوناگون هنر ندارد. در هر نوع هنری چنانچه هنرمند تندرست باشد بهتر به پردازش هنر می پردازد.
در ادامه ی بحث هنر و هنرمند، خالی از فایده نیست با نگاهی به مجله ی ماهنامه ی اکسیر به سردبیری وحید استرون از نظر استاد کازرونی در باب هنر جویا شویم:
[از هنرمندان] «خواهشی دارم که اگر کارشان تقلید و یا به خاطر کسب شهرت یا پول است، بگذارند زمین، بروند دنبال کار دیگری و اگر می خواهند باید بدانند [در درجه ی اول] انسانی باشند مانند ققنوس (پرنده ی افسانه ی عربی) باید بسوزند و خاکستر شوند و از خاکستر سوخته ی خود دوباره زنده شوند و زایش پیدا کنند. زایش یک هنرمند از خاکستر خودش است. یعنی تمام وقت یک انسان در تمام عمر گرفته می شود، تمرین می کند، می خواند، می جوید، بحث می کند و می نویسد و در پایان ممکن است در گمنامی بمیرد، ولی مهم نیست. هنرمند نمی نویسد که جایزه بگیرد و برنده ی نوبل شود، مشهور شود، برایش کف و سوت بزنند و هورا بکشند. هنرمند می نویسد چون باید بنویسد. در یک زمینه ی اجتماعی آزاد و با یک ذهن خلاق و پر رشد و شکوفا. اسم مهم نیست. خود هنرمند مهم است». (مجله ی ماهانه ی اکسیر شماره ی ۳۹ چاپ دوم، ص ۳۳، آذرماه ۱۳۸۹)
ناگفته نماند به جز هفت اثر جدیدی که استاد کازرونی در حال حاضر آماده ی چاپ دارند و به اسامی این آثار در مقاله ی نخست اشاره شد از این داستان نویس، شاعر و پژوهشگر و نویسنده تاکنون آثاری نزدیک به بیست جلد به زیور طبع آراسته شده است. برخی از آنان به چاپ های بعدی رسیده اند و تعدادی از کتاب ها نیز فی الواقع در بازار کتاب نایاب هستند .
غرض از بیان این موضوع، تأکید بر این نکته است: نیمی از توفیق دستیابی استاد کازرونی به چنین تکثری از چاپ آثارش در حقیقت مدیون و ناشی از توجه و بسترسازی محیطی خالی از دغدغه های زندگی است که مانند آوار در فضای خانه ی محقر بیشتر هنرمندان اهل قلم فرو می ریزد .
از سوی همسر مکرمه اش: قدر مسلم چنین محصولات فرهنگی به دست نمی آید مگر در سایه ی همراهی و همگامی ایثارگونه ی همسران صبور، قانع و با گذشت هنرمندانی که بیشتر اوقات زندگی خویش را صرف کارهای هنری می نمایند.
تمام بستگان نزدیک، اقوام دور و آشنایان و دوستان و رجال فرهنگی، هنری که در طول ده ماه گذشته که جناب استاد کازرونی بر بستر کسالت، دوران سخت بیماری را دردمندانه طی می نماید، گواه هستند تنها کسی که بی مزد و منت و با از جان گذشتگی و عاشقانه مراقبت و پرستاری از استاد را عهده دار بوده است و خم به ابرو نیاورده و چه بسا دور از چشم شوی، اشک ها از دیده فروچکانده است، اما به هنگام تیمار با چهره ای باز و متبسم نویسنده ی دیارمان را دارو و درمان داده است، این بانوی بزرگوار بوده است!
ایشان در کنار امور خانه داری و بیمارداری، نیز در مسائل آماده نمودن کتاب های تازه ی همسرش که به جامعه ی ادبیات داستان نویسی، فرهنگ و شعر تعلق دارد، از بن جان، مددیار استاد کازرونی بوده است. ما نیز کار این خانم ارجمند و فداکار را ارج می نهیم و ازدرگاه خداوند باریتعالی برایشان تندرستی و شادکامی را آرزو می کنیم. همچنان بهبودی استاد کازرونی را خواهان هستیم! پرستاری مشفقانه ی این بانو مصداق بیت حافظ است:
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
شایان ذکر است عصر روز پنجشنبه پانزدهم بهمن ماه سال جاری(۱۳۹۴) متولیان فرهنگی اداره ی کل ارشاد اسلامی کرمانشاه از جمله ریاست محترم این نهاد هنری- فرهنگی جناب آقای دکتر ابراهیم رحیمی زنگنه، با دعوت رسمی از استاد جعفر کازرونی به جمع و همایش انتخاب کتاب سال استان کرمانشاه، از این داستان نویس و پژوهشگر برجسته که عمر پربهای خویش را در راه اعتلای فرهنگ و ادبیات داستانی صرف نموده است تجلیل به عمل آورده و با اهدای لوح تقدیر و جایزه، به برخی از آثار ماندگار و ارزشمند جناب کازرونی با نظر و پیشنهاد داوران هیات انتخاب کتاب سال وی شایسته ی تقدیر شناخته شد و با این حرکت مرضیه، پاسداری از تلاش هنرمندان متعهد و موفق را ارج نهادند. به ایشان و دیگر دست اندرکاران برگزاری همایش انتخاب کتاب سال دست مریزاد می گوییم.
در خاتمه ضمن دعا به آستان دادار سرمد، از صمیم دل آرزو می کنیم آنچه را که حافظ برای دردمندان سروده است آن شود:
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت تست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
درین چمن چو درآید خزان بی یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه ی بدبین و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
بر آتش تو به جز جان او سپند مباد
شفا زگفته ی شکرّفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
(دیوان حافظ- به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی ص ۷۲)