حیات غرب - وقتی از تعطيلات نوروز سخن به ميان ميآيد، نخستين دلنگراني آموزشي خانوادهها و آموزگاران، طولاني بودن آن و گسست فرايند آموزش در اين دو هفته است. اما پرسشهايي در اين ميان مطرح است. براي نمونه، آيا اين تعطيلات به فرايند آموزش آسيب ميرساند؟ اگر پاسخ مثبت است، اين آسيب چه اندازه است؟ و آيا راهكاري براي كاهش آسيبها وجود دارد؟ و... بر همه آنهايي كه روند آموزش در كشور را گذراندهاند آشكار است كه ۱۲ سال آموزش در ايران فرايندي كسالتآور و گريزاننده است. آموزشهاي بيپيوند با زندگي روزمره دانشآموزان، ارزيابيهاي سفت و سخت و آزاردهنده مدرسهها، نمرهمداري و معدلمحوري و ساختار مقايسهاي آن، شادي گريزي آموزش، گستردگي ناسودمند آموزشهاي نظري و كمبود فراوان امكانات آموزشي براي برگزاري آموزشهاي كارگاهي و آزمايشگاهي، فراواني عنوانهاي درسي و درونمايههاي آموزشي كه به خستگي و فرار آموزشيابندهها ميانجامد و شمار دانشآموزان در هر كلاس دستكم در مناطق شهري كه از برقراري پيوند عاطفي ميان دانشآموزان و آموزگاران جلوگيري ميكند.
تاثير پيك شادي در گذران اوقات فراغت
روشهاي آموزش سنتي و ناسازگار با روشهاي نوين آموزشي و بهرهگيري از راههاي تحكمي در كل ساختار آموزشي و دهها عامل ديگر، آموزش را فرايندي بيپيوند با جان و تن نوآموزان ساخته است. اين امر سبب شده است كه از ديرباز دانشآموزان با روي باز و آغوش گشاده و به هر بهانهاي به پيشواز تعطيلات رفته و پذيراي آن باشند! اما آنچه در اين ميانه بيش از هر چيز خودنمايي ميكند، ناكارآمدي فرايند آموزش نسبت به هزينههاي نفر- ساعتي، سختافزاري و نرمافزاري و... است. در چنين وضعي تعطيلات نميتواند آنچنان كه در باب آن حساسيت وجود دارد، آسيبزا و ويرانكننده باشد، البته با همان نسبت سود هزينهاي كه در بالا اشاره شد. اما اگر با همين نسبت بخواهيم فرايند آموزش براي نوآموزان دچار سكته نشود بايد روشها و راهكارهايي براي آموزش بهينه در دوران دو هفتهاي تعطيلات نوروز ارائه و آسيبهاي نسبي آن را كاهش داد. يكي از راهكارهاي سنتي براي نگهداشتن نوآموزان در چرخه آموزش در دوران دو هفتهاي نوروز، پيك نوروزي بود و البته هست. پيك نوروزي كه مجموعهاي از درسها، تمرينها، پرسشها و كنشهاي آموزشي وابسته به بخشهاي آموزش داده شده تا پيش از نوروز است، در جزوهاي به نوآموزان داده ميشود. خانوادهها در روزهاي نوروز بايد درونمايههاي پيك را به آرامي با فرزندان خويش كار و از افت آموزشي دوران تعطيلات جلوگيري كنند. اما نكتهاي كه در اينجا خودنمايي ميكند آن است كه در جايي كه درونمايههاي اصلي درسها نميتوانند برانگيزاننده و پركشش باشند، چگونه ممكن است پيك نوروزي كه خود برگرفته از همان درونمايههاي آموزشي هستند برانگيزاننده، پركشش و البته كارآمد باشند؟ پيك نوروزي در روزهاي ديد و بازديد، جشن و شادي روزهاي نخست سال نو، به مهمترين ابزار آزار دانشآموزان و خانواده تبديل ميشود و پيامدهاي اين آزار در آينده كه بچهها به استقلال شخصي بيشتري ميرسند، زمينه ساز رويگرداني آنها از آموزش ميشود. اما اگر پيك نوروزي با رويكردي تفريحي - آموزشي و بر پايه بازي و سرگرمي و البته كمي فاصله گرفتن از ساختارهاي نظري و محور قرار دادن پرسشهاي آزمونهاي رسمي و سنتي، بتواند انديشه دانشآموزان را به بازي بگيرد و در راستاي بارور كردن ديدگاههاي كلي آموزش باشد، بي گمان نقش آموزشي كارآمدتري خواهد داشت، اما در همين راستا برخي مدرسههاي غيردولتي، هيات امنايي، تيزهوشان و حتي مدرسههاي دولتي نامدار به بهانه جلوگيري از گسست آموزشي، در روزهاي نوروز دانشآموزان به ويژه در سال سوم و چهارم دبيرستان را به مدرسه ميآورند و افزون بر برگزاري كلاسهاي تست و حل نمونه پرسشهاي آزمونهاي نهايي و برگزاري زمانهاي مطالعه، آنها را واميدارند تا از روزهاي تعطيلات به خوبي بهره بگيرند. اما تجربه نشان ميدهد نهتنها اين دانشآموزان در مدرسه و در جمع دوستان نميتوانند كارايي درخوري داشته باشند، دستكم براي برخي از آنها، روزها و ساعتهاي گذرانده در مدرسه به عذابي بزرگ تبديل ميشود و بيگمان پيامدهاي آموزشي بدي خواهد داشت.
نوروز فرصتي براي بازيابي دانش
اما ساختار آموزشي ما آميختهاي از آموزش همزمان با پرورش است. بيگمان از آغاز آموزشهاي كلاسيك در كشور، بخش ديگر و شايد بخش مهمتر آموزش، يعني پرورش ناديده گرفته شده و همچنان گرفته ميشود. سامانه آموزشي چه در زمينه ساختاري و چه از نظر درونمايه، دلنگران پرورش نيست و آن را به خانوادهها سپرده است. گرچه شايد اين سخن از پايه درست باشد كه پرورش وظيفه خانواده است، اما امروزه پرورشهاي مدني و شهروندي بخش اصلي ساختارهاي آموزشي نوين و پيشرو هستند، زيرا تنها در مدرسه بچهها ميتوانند در كنشهای دسته جمعي شركت كنند و مهمترين بخشهاي آموزشهاي گروهي، مانند همكاري، همياري، دلسوزي، شجاعت، راستگويي، آموزشهاي زيست محيطي و پاسداشت آن، تحمل ديگران و تاب آوردن باورهاي مخالف را بياموزند و تمرين كنند. اين كنشها بيشتر در اردوهاي دانشآموزي، جشنها و مراسم آييني - ملي، كلاسهاي ورزشي و البته مسافرتهاي گروهي و... انجام شدني خواهد بود. از اين رو و با توجه به ناتواني آموزش رسمي در فراهم كردن پرورشهاي مدني و شهروندي، بهتر است كه خانوادهها در پي پرورش اين بخش فراموش شده از آموزش باشند. اما بيگمان چنين آموزشهايي بدون برنامه و طرح اوليه انجام نميشود. روزهاي نوروز با توجه به گردهماييهاي خانوادگي و فاميلي ميتواند فرصتي براي پيگيري چنين آموزشهايي باشد. آموزش و پرورش ميتواند به جاي تهيه پيك نوروزي يا همزمان با آن، طرحهايي را پيشنهاد دهد كه خانوادهها را تشويق كند تا زمينههاي درخور براي اجراي چنين آموزشهايي را فراهم كرده و در روزهاي آسودگي از آموزشهاي رسمي، نوآموزان را در روزهاي تعطيل به بازديد از موزهها، جاهاي تاريخي و بررسي رويدادهاي تاريخي وابسته به آن مكانها و... تشويق كند. بيگمان اين روش ميتواند افزون بر دوري چند روزه از آموزشهاي سنتي خستهكننده، زمينهاي براي پرورش جان و تن دانشآموزان و آماده كردن آنها براي زيست انديشهورزانه آينده باشد كه اين روش بتواند هم روزهاي نوروز را آموزشيتر نمايد و هم زمينه تفريح و شادي نوباوگان را در اين روزها از ميان نبرد.