░▒▓ قضیه
■ بر اساس هر معیاری، نیروهای انسانی و خصوصاً اشخاصی چون پدیده «علی خلیلی/19 ساله»، که تا این اندازه احساس «پایبندی» دارند، گرانقدرترین ثروت هر کشوری هستند.
■ «پایبندی»...
■ «پایبندی»...
■ هنر زندگی و بقا برای هر انسان و تمدنی، هنر مینیاتوری است، و پیشبرد یک زیست سالم برای هر جامعهای منوط به تقویت «پایبندی» در آن جامعه است.
■ در زمانی که اصلاحطلبی و حمایت از آزادی به سبک ولنگاری، چونان عمل سیاسی ایدئولوژی «سروشیسم» متداول گشت، واکنشهای فلسفی به آن، به مثابه سنخی از عمل رمانتیک و شیک و زائد تلقی میشد. آن وقت، حواس و تمرکز همه بر مسائل عملی توسعه بود و پرداختن به «سروشیسم» و آثار مخرب آزادیطلبی ولنگار اصلاحطلب در درجه چندم اهمیت قرار داشت، حتی برای رقبای اصولگرا.
■ خب؛ این بود و بود، تا رسیدیم به حالا، به پدیده «علی خلیلی/19 ساله». حالا تبعات ولنگاری سروشیستی به جاهای باریک رسیده است. ما با افرادی مواجهیم که خطاهای بزرگ را به سهولت مرتکب میشوند، و انتظار بخشایش دارند. هنر زندگی و بقا برای هر تمدنی، هنر مینیاتوری است، و خداوند با هیچ قومی پیمان اخوت نبسته است.
■ اگر تک تک انسانهای یک ملت، عادت به قدر و زرع و اندازه نداشته باشند، و روشنفکران و دانشمندان آن قوم هم، برای ولنگاری و ضدعقلگرایی و پسامدرنیسم و «سروشیسم» نظریهپردازی کنند، آن گاه حد و اندازه نگه نــداشتن، طوری متداول میشود که قربانی شدن پدیدههایی چون «علی خلیلی» به سهولت اتفاق میافتد.
■ برخی حتی بدون اطلاع از آن چه رخ داده است، برای توجیه وجدان خود میگویند که مشکل از علی خلیلی بود که با زبان نرم با ولنگاران سخن نگفت. به این ترتیب، ارزش جهاد تنزل مییابد، و رفاهجویی و آسودگی و سلم و صبر بر جهاد میچربد. اینها استراحت میکنند و در کم عملی خود، غفلتهای بزرگ مرتکب میشوند. آن قدر مینشینند تا سر خودشان بیاید، آن وقت فیلسوف «سروشیست» و اصلاحطلب که خود مسبب این وانفسا بوده است، از شیر تو شیری اوضاع فغان و فریاد برمیآورد؛ در «سعادتآباد»/«اتوپیا»ی اصلاحطلبان، کسی از آزادی دوم خردادی خود استفاده میکند و با ضربات چاقو او را مینوازد، و دیگران با صبر و حوصلهای ملیح، تنها از این صحنه فیلم برمیدارند! شاید شانس بیاورد و کسی مانند پدیده «علی خلیلی/19 ساله»، از «میدان نبوت» سر برسد و به قیمت جان خویش، جان روشنفکر را به در برد. حیف از آن جان...
░▒▓ ریشهیابی قضیه...
■ فساد در هر فرد و هر جامعهای دو ریشهی اساسی دارد:
■ یکی، بیتکیهگاهی به امری اصیل که ملاک و معیار ارزیابیها باشد؛ و اکتفا به یک سلسله امور اعتباری و قراردادی که پایه و اساس متین و قابل اعتمادی ندارند، و فاقد نیروی لازم برای جلب و جذب طبع بلندپرواز آدمی به سوی اهداف انسانی اوست.
■ دوم، بیبند و باری و ظاهرسازی و خود را به نرخ روز عرضه کردن و خواهی نخواهی به نوعی کاهنده و کشنده از ریاکاری و نفاق و متفاوت بودن گفتار با کردار شدن.
■ اگر در فرد یا جامعهای، این دو مرحله از خودسازی انجام نــپذیرد، تمامی امور فردی و اجتماعی رو به فساد خواهد رفت.
■ «سروشیسم»، بدواً، به تبعیت از کارل ریموند پوپر، یک ادعای معرفتشناختی در مورد بیاتقانی و بیپایگی معرفت و تفسیر بود. سپس، در سال 1375 و در آستانه انتخابات 1376، به مبنایی برای خواست سیاسی اصلاحطلبان در رویارویی با آموزه هدایت دینی جامعه و ولایت فقیه درآمد. بعد، تساهل به معنای سهلانگاری، و تسامح به معنای مسامحهکاری، آزادی به معنای بیبند و باری، و نسبیت به مفهوم بحثناپذیری حق و این که «هرکسی نظر خودش را دارد و نظر او برای خودش محترم است»، به فرهنگ عامه لایههایی از مردم شهری تبدیل شد. بدینسان، «سروشیسم فلسفی»، به «سروشیسم سیاسی»، و نهایتاً «سروشیسم اجتماعی» تبدیل شد. «سروشیسم»، در دانشگاهها معادل «پستمدرنیسم»، در سیاست معادل «اصلاحطلبی»، و در اجتماع معادل «ضدفرهنگ» تعبیر شد.
■ امروز، به نظر میرسد که خود روشنفکران و سیاستمداران اصلاحطلب، به نقض غرضهای «سروشیسم فلسفی» و «سروشیسم سیاسی» واقف شدهاند. رئیسجمهور احمدینژاد، آیینهای شد که اصلاحطلبان در جریان خصومت مفرط با او، پایبند نبودن خود را به صندوق رأی، آزادی، تساهل، مردمسالاری و آزادیجویی را دیدند. آنها به تناقضهای دکترین پیشین خود در زمینه رهایی قرائتها، تساهل سیاسی بیبند و بار، مردمسالاری فارغ از چهارچوب، و آزادیجویی منفی واقف شدهاند؛ این را میشود از حمایت آنان از دولت دکتر حسن روحانی تصدیق کرد؛ دولتی تکنوکرات و فنسالار، که مدعی قرائتهای قاعدهمند، عمل سیاسی متکی به ضابطه علمی، و قانونمندی آزادیهاست.
■ اصلاحطلبان میخواهند آب رفته را به جوی بازگردانند؛ اصلاحطلبان پیشین، در جریان لجبازی با رئیسجمهور احمدینژاد، وقتی به پایان مقدورات فکری خود نائل آمدند، در چرخشی آشکار تجدید نظر کردند؛ خصومتهای پیشین با هاشمی و روحانی، به تکریم و حتی تقدیس بدل شد.
■ ولی شاید توبه از «سروشیسم فلسفی» و «سروشیسم سیاسی» میسر باشد، ولی رفع و رجوع «سروشیسم اجتماعی» و ضدفرهنگ لانه کرده در طبقه متوسط شهری، لااقل «دشوار» است. رویارویی با اثرات مخرب «سروشیسم اجتماعی»، با فوت و فنهای مواجهه با «سروشیسم فلسفی» و بینظمی ناشی از «سروشیسم سیاسی» و تساهل سیاست اصلاحطلبانه، متفاوت است.
■ شاید علاج «سروشیسم فلسفی» و «سروشیسم سیاسی»، و بازگرداندن این احساس درست که باید در اندیشه و سیاست، قدر و زرع و اندازه، معیار قضاوت و عمل شود، دشوار نباشد. این توبه اصلاحطلبان دیروز و تکنوکراتهای امروز، قبول؛ ولی تسکین آثار «سروشیسم اجتماعی»، به مثابه اعجاز بازگرداندن آب رفته از جوی است. دشوار دشوار دشوار دشوار....
░▒▓ از یک دید وسیعتر...
■ از یک دید وسیعتر، برای رفع و رجوع «سروشیسم اجتماعی»، به عمل فرهنگی متکی به ایمان، نیاز مضاعف داریم. برای اصلاح ضدفرهنگهای برآمده از «سروشیسم اجتماعی»، چیزی شبیه اعجاز نبوی لازم است. باید ایمان دینی به کمک بیاید، و همه لایههای اجتماعی را در هر سطحی، به اتکاء ایمان متقاعد سازد که مسیر «پایبندی» را برگزینند. مسیر اصلاح اجتماعی، از ایمان دینی راستین میگذرد.
■ باز هم مسیر خرابکاری روشنفکران را دین باید تسطیح کند، شاید خود روشنفکر بتوانند در «سعادتآباد»/«اتوپیا»یی که خود ساخته، اندکی زندگی کند. این برای چندمین بار طی سالیان پس از مشروطه است که دین، خرابکاری روشنفکران در این جامعه را رفع و رجوع میکند.
■ ایمان دینی اسلامی، این باور را مستحکم میسازد که افراد جامعه باید از تساهل به معنای سهلانگاری، و تسامح به معنای مسامحهکاری، آزادی به معنای بیبند و باری، و نسبیت به مفهوم بحثناپذیری حق و این که «هرکسی نظر خودش را دارد و نظر او برای خودش محترم است»، به دور باشند؛ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا» (احزاب/ 70) « فَلْیتَّقُوا اللّهَ وَلْیقُولُواْ قَوْلاً سَدِیدًا (نساء / 9)»؛ ای ایمانداران، از حریم خدا بپرهیزید، و منطق خویش را رخنهناپذیر و چهارمیخ برافرازید. این با «سروشیسم» نمیسازد.
■ ایمان دینی اسلامی، که دعوت به تعمق فکری میکند و تفکّر را عبادت میشمرد، و عقاید را جز با تفکّر منطقی، صحیح نمیداند، به یک مطلب اساسی توجّه کرده است و آن اینکه لغزشهای فکری بشر از کجا سرچشمه میگیرد و ریشه اصلی خطاها و گمراهیها در کجاست؟ اگر انسان بخواهد درست بیندیشد که دچار خطا و انحراف نگردد چه باید بکند؟
***
■ یکی، تکیه بر ظنّ و گمان به جای علم و یقین است. قرآن میفرماید: «اکثر مردم چنیناند که اگر بخواهی پیرو آنها باشی تو را از راه حق گمراه میکنند، برای اینکه تکیهشان بر ظنّ و گمان است (نه بر یقین) و تنها با حدس و تخمین کار میکنند»؛ وَ انْ تُطِعْ اکْثَرَ مَنْ فِی الارْضِ یُضِلّوکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ انْ یَتَّبِعونَ الَّا الظَّن (انعام/ 116).
■ قرآن کریم در آیات زیادی با پیروی از ظنّ و گمان مخالفت میورزد و میفرماید: «مادامی که به چیزی علم و یقین حاصل نکردهای آن را دنبال مکن»؛ وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ. (اسراء/ 36).
***
■ ریشه دیگر ولنگاری و سهلانگاری، میلها و هواهای نفسانی هستند؛ انسان اگر بخواهد صحیح قضاوت کند، باید در مورد مطلبی که میاندیشد کاملاً بیطرفی خود را حفظ کند؛ یعنی، کوشش کند که حقیقتخواه باشد و خویشتن را تسلیم دلیلها و مدارک نماید. درست مانند یک قاضی که روی پروندهای مطالعه میکند، باید نسبت به طرفین دعوا بیطرف باشد. قاضی اگر تمایل شخصی به یک طرف داشته باشد به طور ناخودآگاه دلایلی که برای آن طرف است نظرش را بیشتر جلب میکند و دلایلی که له طرف دیگر و علیه این طرف است خود به خود از نظرش کنار میرود و همین موجب اشتباه قاضی میگردد.
■ انسان، در تفکّرات خود، اگر بیطرفی خویش را نسبت به نفی یا اثبات مطلبی حفظ نکند، و میل نفسانیاش به یک طرف باشد، خواه نا خواه و بدون آنکه خودش متوجّه شود عقربه فکرش به جانب میل و خواهش نفسانیاش متمایل میشود. این است که قرآن هوای نفس را نیز مانند تکیه بر ظنّ و گمان یکی از عوامل لغزش میشمرد. در سوره نجم میفرماید: «پیروی نمیکنند مگر از گمان و از آنچه نفسها خواهش میکنند»؛ انْ یَتَّبِعونَ الَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الانْفُسُ (نجم/ 23).
***
■ عامل دیگر «سروشیسم اجتماعی»، شتابزدگی است. هر قضاوت و اظهار نظری مقداری معیّن مدارک لازم دارد و تا مدارک به قدر کافی در یک مسأله جمع نشود هر گونه اظهار نظر، شتابزدگی و موجب لغزش اندیشه است.
■ قرآن کریم، مکرّر، به اندک بودن سرمایه علمی بشر و کافی نبودنش برای برخی قضاوتهای بزرگ اشاره میکند و اظهار جزم را دور از احتیاط تلقّی مینماید. مثلاً، میفرماید: «آن مقدار علم و اطّلاعی که به شما رسیده اندک است و برای قضاوت کافی نیست» ؛ وَ ما اوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ الّا قَلیلًا (اسراء/ 85).
■ امام جعفر صادق علیهالسلام فرمودند: خداوند در قرآن، بندگان خویش را با دو آیه تأدیب فرمود: یکی اینکه تا به چیزی علم پیدا نکردهاند، تصدیق نکنند (شتابزدگی در تصدیق)، و دیگر اینکه تا به چیزی علم پیدا نکردهاند، تا به مرحله علم و یقین نرسیدهاند، ردّ و نفی نکنند (شتابزدگی در انکار). خداوند در یک آیه فرمود: «آیا از آنها در کتاب (کتاب فطرت یا کتابهای آسمانی) پیمان گرفته نشده که جز آنچه حقّ است (حق بودنش محرز است) به خداوند نسبت ندهند؟»؛ الَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ میثاقُ الْکِتابِ انْ لا یَقولوا عَلَی اللَّهِ الَّا الْحَقَّ (اعراف/ 169).
■ در آیه دیگر فرمود: «انکار کردند و تکذیب نمودند، چیزی را که به علم آن احاطه نداشتند» ؛ بَلْ کَذَّبوا بِما لَمْ یُحیطوا بِعِلْمِهِ (تفسیر المیزان عربی: ج 6/ ص 319، ذیل آیه 169 سوره اعراف) (همراه با اقتباسهای آزاد از شهید مرتضی مطهری و علی غفاری).