جعفر محمدی طی یادداشتی نوشت: ابتدا این دو نقل قول را بخوانید:
- محمد حسین صفارهرندی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت احمدی نژاد: تحلیل برخی از بازجوییهای حوادث اخیر نشان میدهد که جهان جدیدی که نسبتی با جهان پیشین ندارد برای جوانان شکل گرفته است.
- عزت الله ضرغامی، وزیر میراث فرهنگی و گردشگری دولت رئیسی و رئیس اسبق صدا و سیما: در مورد خیلیهایی که در این اغتشاشات دستگیر شدند با بازجوی اصلی آنها صحبت کردم، آن فرد گفت من یک عمر از آدمهای درشت سیاسی بازجویی کردم و این چند روز چند صد نفر از افراد را بازجویی کردم و این سختترین بازجویی من بود، زیرا نه من میفهمم آنها چه میگویند و نه آنها میفهمند من چه میگویم.
این که بعد از قریب به دو ماه از بروز ناآرامیهای گسترده در کشور، دو تن از چهرههای اصیل اصولگرا، به نقل از بازجویان از دنیای متفاوت جوانان سخن میگویند، بسیار پر معناست:
وقتی مسؤولان از مردم جدا میافتند و در گعدههای و شبکههای داخلی خودشان غرق میشوند،
وقتی مسیرهای اطلاعاتی آنها کانالیزه میشود و بولتن نویسان به فکر و اندیشه آنها، سمت و سو میدهند،
وقتی توسط متملقان جویای پول و پست، محاصره روانی میشوند،
وقتی دل خوش میکنند به اعتکاف و قدر و اربعین و تصور میکنند که مردم به خاطر آنها این مناسک معنوی را انجام میدهند.
وقتی صداهای منتقد را بر نمیتابند و هر مخالفتی را نه محصول عملکرد سوء خود، که توطئهای از سوی دسمنان خارجی میدانند و ...
طبیعی است که در مواجهه با اعتراضات - اعم از گویا و خاموش - شوکه میشوند و برای این که از سرگیجه رهایی پیدا کنند، سراغ بازجوها میروند که مگر همه چیز گل و بلبل نبود؟ پس اینهایی که سر و صدا میکنند، چه میگویند؟
اگر در تمام این سالها که در قدرت بودید - و هستید - شنوای صدای مردم بودید، امروز این اعتراضات حتی شکل هم نمیگرفت چه برسد به این که پای صحبت بازجوها بنشینید و با شگفتی تمام متوجه شوید که " جهان جدیدی که نسبتی با جهان پیشین ندارد برای جوانان شکل گرفته است".
آنچه بازجوها در این یکی دو ماهه بدان رسیده و به شما منتقل کردهاند وای بسا الان هم در بولتنهای محرمانه با آب و تاب دارد بین مسوولان دست به دست میشود، اصلاً تازگی ندارد. سال هاست که اندک رسانههای مستقل ایران که نیمه جانی دارند، فریاد زده اند که ایها المسوولان! جامعه عوض شده است، نسل عوض شده است، دنیا عوض شده است، مناسبات عوض شده است، ولی شما حتی زحمت گوش دادن هم به خودتان ندادید، چه برسد به این که خود را با عصر جدید منطبق کنید تا مردم و به ویژه جوانترها، احساس نکنند کسانی بر آنها حکم میرانند که اساساً در دنیای دیگری به سر میبرند!
صادقانه بپذیرید که به جای شناختن نسل جدید، با آنها سر ناسازگاری گذاشتید؛ سبک زندگیشان را به رسمیت نشناختید و دقیقاً به همین خاطر، امکان هرگونه ویرایش و اصلاحی را سلب کردید، خود را تا بدان حق محق دانستید که بگویید چه بپوشند و چه نپوشند! و حتی جوانانی که در یکی از پارکهای تهران، آب بازی کرده بودند را بازداشت کردید! آنها را نادیده گرفتید و فقط طیف و تیپ خاصی از جوانان را تحویل گرفتید و حتی در تقسیم مناصب و مواهب مملکت نیز نه بر اساس تخصصهای جوانان که بر اساس همان طیفبندی خودتان، عمل کردید و سیلی تبعیض را به گونهای آشکار بر صورت قاطبه جوانان این کشور نواختید!
جوانانی که از نظر شما جوان واقعی بودند، حق داشتند حتی سفارت انگلیس را اشغال کنند و سفارت عربستان را آتش بزنند، ولی آن یکیها، حتی حق یک تجمع آرام اعتراضآمیز در یکی از پارکهای شهر را نداشتند؛ اعتراض که جای خود دارد، یک بار که در پارک آب و آتش "آب بازی" کردند، آنها را بازداشت کردید! جالب است نه؟ جوانهای مطلوب شما میتوانستند با حمله به سفارتخانهها "آتش بازی" کنند و برای یک ملت هزینه بتراشند، ولی جوانهای دیگر، حتی حق "آب بازی" با یکدیگر را نداشتند؛ میدانید چرا؟ چون از نظر شما آنها اساساً وجود خارجی و رسمی نداشتند؛ ولی آنها در متن جامعه بودند و رنجیده از اجحاف شما، در حال شکل دادن به همان جهان جدیدی بودند که شما خبر نداشتید و امروز از بازجوها میشنوید و از تعجب شاخ در میآورید!
شهریور ۱۳۹۰/ سردار رادان فرمانده وقت نیروی انتظامی تهران: یک بار گفته ایم آب بازی ممنوع است و پلیس تحمل نخواهد کرد!
دی ۱۳۹۴ / حمله به سفارت عربستان در تهران و آتش زدن آن
راستی! یادتان هست برای این که مردم و مشخصاً جوانها را از داشتن ارتباط اینترنتی تصویری محروم کنید، حتی به مراجع تقلید اطلاعات غلط میدادید تا بتوانید حکم حرمت و تحریم بگیرید؟
شما نه تنها تلاشی برای شناخت جامعه جدید و مختصات آن نکردید بلکه حتی کسانی را که سعی کردند بشناسانند، منکوب کردید.
وقتی فردی مثل مصطفی تاج زاده، هر چند با تلخ گویی، ولی مصلحانه، واقعیتها را - ولو با لغزش و خطا - میگفت، ولی به جای این که او و مثال او را به گفتوگوی عمیقتر دعوت کنید تا به فهم مشترک نزدیک شوید، راهی زندانش کردید، معلوم بود که روزی به شیوهای تلختر و پرهزینهتر با واقعیتها آشنا خواهید شد.
کاری کردید که اندیشمندان مملکت، یکی پس از دیگری به کنج عزلت رفتند که "تا کی بگوییم و بنویسیم، ولی نه تنها گوش نکنند که انگ هم بزنند و رسانه نماهایشان هتک حرمتمان کنند؟! " و نتیجهاش را هم میبینید.
یادم میآید که یک بار یادداشتی نوشته بودم تحت عنوان " ۲۱ ابرچالش جمهور اسلامی ایران " که از جمله به موضوع زنان -که امروز یکی از محورهای اصلی اعتراضات تبدیل شده است- اشاراتی کرده بودهام. آن زمان آقای عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران بود؛ تلفنی از دادسرا دستور حذف فوری دادند و مرا برای بازجویی فراخواندند و وقتی پرسیدم کدام یک از این ۲۱ مورد خلاف واقع است؟ گفتند همه اش درست است، ولی نباید آنها را یک جا مینوشتی! به هر روی، چون یادداشت به دستور قضایی حذف شد و خودشان هم اذعان داشتند که مطلب خلافی نوشته نشده است، سرپرست وقت دادسرای رسانه وعده داد که با دادستان صحبت میکند که پرونده در همین مرحله بسته شود (و البته به وعده اش هم عمل کرد و آن پرونده به دادگاه نرفت).
معلوم است که چنین مواجههای با کسانی که سالها قبل، آژیرهای خطر را به صدا در میآورند، حاصلی جز ناآگاهی مسوولانی ندارد که قرار است برای مردمی تصمیم بگیرند که در گذر زمان تغییر کرده و بروز شده اند.
شما سالهای سال فکر کرده اید که با قطع آژیر خطر، خود خطر رفع میشود و مثلاً با حذف مطلبی از یک سایت تحلیلی-خبری، اصل آن نیز در عالم واقع، از موضوعیت میافتد؛ این همان اشتباهی است که اتفاقاً به عنوان یکی از ابرچالشهای ۲۱ گانه بدان اشاره کرده بودم.
مجموعه اینهاست که باعث میشود از یک سو، شما نفهمید که جامعه به چه سمت و سویی میرود و تازه زمانی متوجه میشوید که بازجوها خبرتان کنند که چه نشستهاید دنیای دیگری شده است و از دیگر سو، اعتراضات میشود میدان بازی "ایران اینترنشنال"ها و کوتولههایی که در غیاب "اندیشمندانِ دلسوزِ میهن دوستِ به حاشیه رانده شده " شدهاند تئوریسین انقلاب و تعیینکننده تکلیف برای مردم ایران! و این یعنی بازی دو سر باخت.
گذشتِ روزگار است آقایان صفار هرندی و ضرغامی و دیگران! حالا که از روزهای گذشته نیاموختید، ولی از زبان بازجوها متوجه یک چیزهایی شدهاید، همین را هم غنیمت بشمارید و لااقل به بازجوهای خودتان اعتماد کنید. دریابید که سرنشیان کشتی ایران، فقط انقلابیون ۵۷ و حماسهسازان دفاع مقدس نیستند بلکه در کنار آنها، دهها میلیون انسان دیگر نیز به دنیا آمده و به سنین نوجوانی و جوانی و میانسالی رسیدهاند که دنیای متفاوتتری دارند و حتی به گونهای سخن میگویند که به قول آن بازجو، نه شما میفهمید چه میگویند و نه آنها متوجه منظور شما میشوند!
اگر واقعاً شما نیز مانند آن بازجویان به این نتیجه برسید که نسل امروز ایران در جهانی متفاوت از جهان ذهنی شما زندگی میکنند، اتفاق بزرگی است مشروط بر این که دچار این توهم نشوید که میتوانید با هدر دادن بودجه و سرمایه ملت در سازمانهای رسانهای و تبلیغی و فرهنگی تان یا به ضرب و زور، جهانشان را دگرگون کنید و مشروط بر این که این جهان را به رسمیت بشناسید و بیآنکه بترسید، واردش شوید و ببینید اکثر جوانان و به تعبیر درستتر، اکثر مردم چه میخواهند و همان را بیکم و کاست اجرا کنید. اصلاً معنی مردمسالاری مگر جز این است؟!
اگر چنین کنید، هم فهم خودتان از دنیای جدید اصلاح میشود، هم مردم نفسی به راحتی خواهند کشید و هم زحمت مضاعف بر دوش پلیس و بازجو و دادگاه نخواهد بود؛ این به نفع همه است و امید که لااقل از گذشت این بخش از روزگار بیاموزید که فرمود:
هرکه نامُخت از گذشت روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
(رودکی)