حیات غرب | الهه خراسانچی
ارتباطات روزانه و تعاملات خانوادگی، یکی از مهمترین کلاسهای درس رشد اجتماعی و به خصوص رشد هیجانی است... لازم است ارتباط بین هیجان و نیاز را درک کنیم به هیجاناتمان آگاه باشیم و بتوانیم آنها را کنترل کنیم... هیجانات مانند صفحه نشانگر ماشین است که به ما نشان میدهد درون ما چه خبر است... کودکان با نگاه به بزرگسالانی که هیجاناتشان را کنترل میکنند؛ راهبردهای تنظیم هیجان را یاد میگیرند... با واژگانی که احساسات و هیجانهای مختلف ما را نشان دهند آشنا نیستیم
کلید را در قفل بچرخان | عصر اندیشه
گوشهای نشسته بود و گریه میکرد. نزدیکتر رفتم. با دیدن من صدایش بلندتر شد.
- چی شده دخترم؟ جوابی نداد.
- خیلی غمگین به نظر میرسی. صورتت از اشکهات خیس شده. وای چشمهاش رو ببین قرمز شدده... دوست داری تو بغل من گریه کنی؟ منم یه وقتهایی که ناراحتم، گریه کردن آرومم میکنه.
دختر چهار سالهام توی بغلم آمد. کمی گریه کرد و بعد گفت که در بازی، دختر عموی دو سالهاش او را از تخت هل داده و ترسیده است. ما درباره اینکه چطور این اتفاق افتاد و بارهای بعدی چه کار کنیم صحبت کردیم. در آخر در حالی که از بغلم بلند میشد پرسیدم: «وقتی از تخت افتادی، به نظرت دختر عموت چه احساسی داشت؟» بلافاصله گفت: «من که افتادم اون احساس "بی خوشحالی و ناراحتی" داشت!» این مصداق کاملی از «درک و در نظر گرفتن دیگران» است. یکی از مؤلفههای رشد اجتماعی که برای حصول آن در سالهای کودکی نه میتوان کاربرگ حل کرد و نه در کلاس حضور یافت. ارتباطات روزانه و تعاملات خانوادگی، یکی از مهمترین کلاسهای درس رشد اجتماعی و به خصوص رشد هیجانی است.
ممکن است این سوال برای شما ایجاد شود که ارتباط رشد هیجانی و رشد اجتماعی چیست؟ ارتباط این دو مانند کلید و قفل است. دنیای رشد اجتماعی، با کلید رشد هیجانی باز میشود. اگر میخواهیم فرزندانی داشته باشیم که ارتباطات قوی با خود و دیگران شکل دهند، لازم است بتوانند هیجاناتشان را بشناسند و بدانند چه تنوعی از هیجانها در وجودشان ریشه دوانده است؟ هیجانات چه ارتباطی با حالتهای فیزیولوژیک بدن دارند؟ وقتی ما هیجانی را تجربه میکنیم، احتمالا چه رفتارهایی را بروز میدهیم؟ و در آخر چه نیازی پشت هر هیجان است و منشا هیجانات چیست؟ قسمتی از یادگیری این موضوعات در ارتباط ما با فرزندانمان نهفته است. زمانی که ما به عنوان بزرگسالان زندگی کودکان، هیجانات مختلفی را تجربه میکنیم، میتوانیم درباره آنها با فرزندانمان سخن بگوییم. طبق پژوهشی، کودکان پیش دبستانی که والدینشان مکررا درباره هیجانهای مختلف صحبت میکنند، وقتی در سنین بالاتر آزمایش میشوند، بهتر میتوانند دیگران را درک کنند. (دنهام و کوچانف، ۲۰۰۲، به نقل از لورا برک).
برای داشتن رفتارهای آگاهیبخش با کودکان پیش از هر چیز ما خود به عنوان والد، لازم است ارتباط بین هیجان و نیاز را درک کنیم به هیجاناتمان آگاه باشیم و بتوانیم آنها را کنترل کنیم، مثلا وقتی عمیقا غمگینیم، به دنبال نیاز برآورده نشدهای باشیم که این هیجان را در ما ایجاد کرده است. میتوانیم در این مواقع هیجانات خود را با واژههای مختلف ابراز کنیم. لازم نیست کودکان را در مشکلات دنیای بزرگسالانه دخیل سازیم، اما لازم است آنها بفهمند که همه انسانها هیجانات مختلفی را تجربه میکنند. و راههای ابراز این هیجانات چه چیزهایی میتواند باشد. کودکان با نگاه به بزرگسالانی که هیجاناتشان را کنترل میکنند؛ راهبردهای تنظیم هیجان را یاد میگیرند. والدین صمیمی و صبور که راهبردهایی را برای کنترل هیجانات توصیه میکنند، توانایی کودکان را در کنترل استرس بالا میبرند، در مقابل، والدینی که هیجانات مثبت خود را به ندرت ابراز میکنند؛ از هیجانات کودکانشان غافل میشوند و در کنترل خشم مشکل دارند؛ فرزندانشان نیز در کنترل هیجانهای خود دچار مشکل میشوند. (به نقل از لورابرک)
گام بعدی، پذیرش هیجانات کودکانمان است. ما به عنوان والدین میتوانیم زمانی که فرزندانمان عصبانی یا غمگینند، با آنها همدلی کنیم. هیجاناتشان را بپذیریم و به آنها نشان دهیم که منشا این هیجان چه چیزی میتواند باشد؟ چه نیازی منجر به بروز این هیجانات شده است؟
در مثال اول، احساس غم و ترس برای دختر چهار سالهام میتوانست از نیازهای برآورده نشده مختلفی باشد. مثلا نیاز به امنیت، اطمینان خاطر و شادی که در پرت شدن از تخت خدشه دار شده بود. در این مسیر، گفتگو در مورد هیجانات مختلف کودک در طول روز به خصوص در زمانهای آرام و بدون بحران میتواند کمک کند تا کودک با درون خود مرتبط شود. در اصل هیجانات مانند صفحه نشانگر ماشین است که به ما نشان میدهد درون ما چه خبر است. ممکن است فکر کنید ما واژههای زیادی برای توصیف حالات مختلف درونی خود بلد نیستیم؛ درست است اما اغلب در دوران مدرسه و حتی دانشگاه آموزشهایی برای فراگیری واژگانی که احساسات و هیجانهای مختلف ما را نشان دهند، نمیبینیم. ما روزانه هیجانات مختلف و متمایزی را تجربه میکنیم اما روی همه آنها واژههایی کلی که بیانگر مفهوم دقیق آن نیست میگذاریم؛ واژههایی مثل خوبم یا بدم!
برای عبور از این فقر سواد عاطفی دو راهکار کمک کننده است. اولین راهکار استفاده از ابزارهای تصویری است. محصولات زیادی مانند کارتهای خرسی با صورتکهای احساسی هستند که هیجانات مختلف را با طیف وسیعی نشان میدهد. این تصاویر، به خصوص برای کودکان کم سن و سالتر که هنوز در مراحل اولیه رشد زبان هستند، میتواند بسیار مناسب باشد. مثلا میتوانید روزانه به کارتهای احساس، رجوع کنید و بگویید الان شبیه کدام یک هستید؟ چرا این شکلی هستید و گفتگوهایی غنی به دنیای درون خود داشته باشید.
راهکار دوم. آشنایی بیشتر با منابعی است که میتواند به یادگیری مضاعف درباره این موضوع به ما کمک کند. به عنوان مثال کتاب «ارتباط بدون خشونت، زبان زندگی» [Nonviolent communication : a language of life] نوشته مارشال روزنبرگ [Marshall Rosenberg]، راهنمای مناسبی برای آشنایی با چنین گفتگویی است. در بخشی از این کتاب از قول یک روانکاو آمده است: «یک انسان بالغ قادر است بین احساسات متفاوت در تجربیات بسیار قوی و شدید یا تجربیات حساس و بسیار ضعیف، مثل قسمتهای مختلف موسیقی در یک سمفونی تفاوت بگذارد. با این حال خیلی از ما احساساتمان مثل نتهای شیپور محدود است.»
این کتاب نوشته دکتر مارشال روزنبرگ روانشناس بالینی است که در پی شیوه جدیدی از ارتباط بر اساس صلح بوده است. وی در پی این دغدغه الگوی ارتباطی مبتنی بر احساس و نیاز را ارائه میکند که به الگوی ارتباط بدون خشونت مشهور است. در این کتاب با تنوعی از احساسات و نیازها به خوبی آشنا میشوید و میتوانید دسترسیهایی قوی به چگونگی ایجاد ارتباطاتی مؤثر با خود و کودک پیدا کنید.
در نهایت کودک زمانی که ارتباط بین هیجانات و خود را درک میکند، مثل این است که تلویحا میفهمد:
_ من موجودی هستم که هیجانات مختلفی دارم (خودآگاهی)
_ این هیجانات، منشای دارند که قابل دسترسی است (نیاز)
_ دیگران هم مانند من هیجانات و نیازهایی دارند (درک دیگران)
_ به من میتوانم خودم را جای دیگران بگذارم و هیجانات و نیازشان را درک کنم (همدلی)
شاید برای کمک به ارتباطات کودکانمان با همسالان و افراد جامعه، به نظر گفتوگو درباره هیجانات چندان تاثیرگذار نباشد؛ اما به یاد مثال قفل و کلید بیافتید و کلید را در قفل بچرخانید!