ازدوران پیشامدرن تاکنون دودیدگاه درارتباط با حقوق انسان وجود داشته است.نگاه تلیف محورانه به حقوق انسان ،نگاه حق محورانه به حقوق انسان.دیدگاه تکلیف محور که از دوران پیشا مدرن تاکنون وجودداردبر مکلف بودن انسان درهمه ساحتها تأکید دارد و به همین دلیل می توان به صراحت گفت که گفتمان غالب آن دوران”گفتمان تکلیفی”و مناسبات و قوانین بر اساس “تکالیف بشر” بوده است.دیدگاه حق محورانه که مربوط به دوران مدرن است بر حقوق بشر”و”انسان محق”به عنوان پدیده ای مدرن تأکیددارد.طلیعه ی این دیدگاه را می توان در اعلامیه استقلال سال۱۷۷۶ آمریکا و پس از آن اعلامیه ۱۷ماده ای حقوق بشر و شهروند فرانسه در سال ۱۷۸۹مشاهده کرد ،که در ادامه آن تدوین اعلامیه جهانی حقوق بشر توسط سازمان ملل در سال ۱۹۴۸صورت پذیرفت.علی رغم گذشت 63سال از گفتمان حقوق بشر هنوز درجامعه ما به علت ستیز با غرب وبرخوردسیاسی بااین اعلامیه هنوزحقوق بشر جایگاه خودراپیداننموده است و از تکلیف محوربودن انسان دفاع می گردد(1).هنوزجریانی خاص دراین مملکت صحبت از حاکمیت مردم ،انتخابی بودن کلیه ارکان حکومت،اداره کشوربرمبنای مراجعه به آراء مردم را کالاهایی غربی می داند وبه مخالفت باآن ها می پردازد.این مفاهیم را اهرم های استکباربرای تسلط برجشورهای اسلامی قلمدادمی نماید ومطرح کنندگان چنین واژه هایی را ستون پنجم امپریالیسم می داند. بعضی پا را از این فراتر گذاشته و بر این باورند که کافران و ملحدان از جرگه انسانیت خارجندو به قول خطیب موقت تهران و دبیر شورای نگهبان آیت الله جنتی “غیر مسلمانان حیواناتی هستند که می چرند” واین اظهارنظر درتقابل بارهنمود قرآن است که فرزندان آدم را به دوراز اعتقاداتشان دارای کرامت می داندوآنان رابرپدیده های دیگرهستی فضیلت بخشیده است (2)
خوشبختانه در میان مراجع نواندیش و مردم سالار و عالمان زمان شناس و روشنفکران دینی ما “مسئله حقوق انسان”در حال بازیابی جایگاه مناسب خود می باشد.ایشان همه انسانها را واجد”کرامت ذاتی”و در نتیجه بر خوردار از تمام حقوق شهروندی مانند مومنان دانسته و عقیده افراد را فاقد مدخلیت در بهره برداری از حقوق انسانی می دانند. اگر حیثیت،شرافت و کرامت ذاتی انسانها و نفس انسان بما هو انسان بودن رامنشاء حقوق انسانها بدانیم همه انسانها مستقل از رنگ،نژاد،قوم،زبان،مذهب،جنس و….از حقوق برابر بر خوردار خواهند بود و همه به عنوان شهروندان درجه اول باید حقوقشان مورد احترام جامعه و حکومت بوده و رعایت شود.بر پایه این نگرش است که می توان از حقوق انسان بطور کلی سخن به میان آورد و نه حقوق مومنان یا پیروان یک دین ،آیین ،مرام و مسلک و ایدئولوژی و…. زیرا در این نگاه ارزش انسان به انسان بودن اوست نه به عقیده و ایمان و آرمان وی.این گونه امور مسائلی بین انسان و خدای او یا اموری مربوط به رشد و تعالی ایمانی و اخلاقی اوست و هیچگونه دخالتی در بهره مندی از امتیازات وحقوق اجتماعی بیشتر و یا عدم باور به آنها موجب سلب حقوق اجتماعی ومحرومیت از آنها نخواهد بود.
بحث از “حقوق انسان”بدون پرداختن به مباحث پیشینی آن نظیر “منشاء پیدایش حقوق”،”ملاکهای حق”،”مکاتب حقوقی”ازجمله “مکتب حقوق الهی”،”حقوق طبیعی”،”حقوق فطری”،”حقوق قرار دادی”و ازهمه مهمتر نگرش انسان شناسانه،امری ناتمام خواهد بود.(3)درسطورقبل به منشأپیدایش نگاه حق محورانه به حقوق انسان اشاره گردید،اینک اشاره ای گذرا به مفاهیم دیگر.
حَقّ (جمع: حقوق) واژهای است که در معانی راست و درست و همچنین در معنی «آنچه فرد یا پدیدهای سزاواری آن را دارد» به کار میرود. حق همچنین در زبانهای شرقی اصطلاحآً به عنوان یکی از نامهای خدا به کار میرود.در دینهای گوناگون واژه حق در به عنوان حقیقت مطلق و درستی محض در نظر میگیرند استفاده میشود، همچنین در اسلام کلمه حق از نامهای نیکوی خداوند است.(4)
حقوق عبارت است از: مجموعه قواعد و مقررّاتى كه بر روابط افراد يك جامعه در زمان معيّن به كاربرده مى شود. به ديگر سخن، حقوق مجموعه اى از بايدها و نبايدهايى است كه اعضاى يك جامعه ملزم به رعايت آن هستند و دولت ضمانت اجراى آن را به عهده دارد; مانند: حقوق ايران، حقوق مصر. تقريباً همه جوامع انسانى از گذشته تاكنون به نوعى با اين الزام هاى حقوقى همراه وده اند.(5)
يكى از مسائل مورد ابتلاى روز، مسأله «حق و تكليف» است. پرسش اين است كه انسان «حق» دارد يا تكليف؟ مكلّف است يا صاحب حق؟تكليف وظيفهاي است كه بر عهده كسي ميباشد.(6)
لغت نامه دهخدا معانى متعددى براى اين واژه ذكر مى كند كه مهم ترين آن ها از اين قرار است: راست كردن سخن، درست كردن وعده، يقين نمودن، ثابت شدن، غلبه كردن به حق، موجود ثابت و نامى از اسامى خداوند متعال.(7)
فرهنگ المنجد نيز براى واژه «حق» چند كاربرد و معنا ذكر مى كند كه برخى از آن از اين قرار است: ضد باطل، عدل، مال و ملك، حظ و نصيب، موجود ثابت، امر مقضى، حزم، سزاوار(8)
دربینش دینی حق عبارت است از آنچه که ثابت وماندنی است .(9) : حضرت علی می فرماید «فالحق اوسع الاشیاء قی التواصف و اضیقها فی التناصف، لایجری لاحد الاجری علیه و لایجری علیه الاجری له»(9) حق فراختر چیزهاست که وصف آن. پس خدای سبحان برخی از حق های خود را برای بعضی مردمان واجب داشت و آن حق ها را برابر هم نهاد و واجب شدن حقی را مقابل گزاردن حقی گذاشت و حقی بر کسی واجب نبود مگر حقی که برابر آن است گزارده شود و بزرگترین حقهایی که خدا واجب کرده است حق والی بر رعیت است و حق رعیت بر والی، که خدای سبحان آن را واجب نموده و حق هر یک را به عهده دیگری واگذار نمود و آن را موجب برقراری پیوند آنان کرد، و ارجمندی دین ایشان، پس حال رعیت نیکو نگردد جز آنگاه که والیان نیکو رفتار باشند و والیان نیکو رفتار نگردند جز آن که رعیت درستکار باشند. پس چون رعیت حق والی را بگزارد و والی حق رعیت را به جای آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود و راه های دین پدیدار و نشانه های عدالت برجا و سنت چنان که باید اجرا گردد. پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری دولت پیوسته و چشم آز دشمنان نیز بسته گردد. (10)
آنچه که ازاین فرازازبیانان امام می توان برداشت نمود ومرتبط با بحث خقوق انسان می باشد،این است که : بزرگترین حق، حق حکومت بر مردم و مردم بر حکومت است زیرا این حقوق برای تنظیم روابط بین مردم قرار داده شده است. همبستگی و هم دلی بین مردم و حکومت موجب مقبولیت حکومت وایجادامنیت درجامعه ومانع هرج ومرج می شود. هرجا صلاحی است از حاکمان است و اگر فسادی هست نیز از آنان سرچشمه می گیرد. جامعه اصلاح نمی شود مگر این که والیان و دستگاه حکومتی صالح باشند و استقامت حاکمان به استقامت مردم بستگی دارد یعنی باید اصلاح از طریق حکومت تداوم و استمرار داشته باشد، مردم نیز سامان یافته و در راه راست استوار می مانند. با اجرای حقوق متقابل توسط مردم و حکومت، زمانه شایسته خواهد شد و روزگار به نیکی خواهد گرایید و چنین نظامی می تواند پایدار باشد و طمع دشمنان از آن قطع گردد. زیرا مردم همگی متحد و یگانه و به سرنوشت خودشان در پرتو عزت دین علاقمند خواهند بود.(11)
با توجه به آنچه بيان شد، روشن مى گردد كه «حق» واژه اى عربى است كه به معناى «ثبوت» و «تحقق» است و وقتى مى گوييم: چيزى تحقق دارد، يعنى ثبوت دارد و گاه معادل آن در زبان فارسى «هستى پايدار» به كار برده مى شود يعنى هر چيزى كه از ثبات و پاى دارى بهره مند باشد، حق است.(9)
«حق طبيعى» حقى است براى يك شخص كه عقل آن رابطه را موجود مى داند و مديون را در مقابل وجدان و عقل مسؤول مى شناسد، ولى قانون از آن حمايت نمى كند.
بنابراین حقوق طبیعی به حقوقی گفته میشود که اشخاص بر پایه طبیعت خود دارا هستند. بدون آن که مشروط به توافق دیگران، وجود نهادهای سیاسی و قضائی و یا قوانین و سنتها باشد. بنابراین حقوق طبیعی به هر انسان در هر زمان و هر مکانی تعلق میگیرد.(10)
حقوق فطری.حقوق فطری، عبارت است از مجموع قواعد و قوانینی که از طرف طبیعت برای اداره جوامع بشری وضع گردیده اند؛ مانند حق حیات، حق آزادی و حق امنیت. ژان ژاک رسو در موضوع حقوق فردی یا فطری می گوید: در وجود انسان از روزی که پا به عرصه وجود می گذارد حقوق به ودیعت نهاده شده و این حقوق در تمام زمان و مکانها یکی است و تغییر ناپذیر است و هیچ محدودیتی ندارد مگر اینکه شخص خود در قرارداد اجتماعی به محدودیت آن رضایت داده است. حقوق فطری سرچشمه و سرمشق حقوق موضوعه است است، بنابراین حقوق هر کشوری باید سعی کند هر چه بیشتر به آن نزدیک شود و قواعد حقوق فطری را داخل قوانین موضوعه بنماید؛ زیرا هرچه حقوق موضوعه به حقوق فطری شبیهتر شود کاملتر میشود (11)
باعنایت به مطالب فوق به ذکرچتذ مورد ازحقوق انسان پرداخته با استنادبه منابع دینی می شودتامشخص گردد که آیا دین نگاه حق محورانه به حقوق انسان داردیا تکلیف محورانه؟
1-حق حیات:یکی ازاساسی ترین حقوق انسان حق حیات است که تمامی حقوق دیگرازآن نشأت می گیردوبا وجودآن حقوق دیگرانسان تحقق می یابد.اهمیت این حق ازدیدگاه قرآن تاآنجاست که محروم نمودن یک انسان از حق خیان وکشتن اورا برابرکشتن همه ی مردم می داند.من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا.(12) امام علی درنامه ای به مالک اشتر نسبت به کشتن انسان ها واین عمل را موجب سقوط حکومت ها ونازل شدان عذاب می داند.ایاک والدماءو سفکها بغیر حلها……”از خونها و بنا حق ریختن آنها بپرهیز،زیراچیزی بیشتر موجب عذاب و کیفر و بزرگتر برای باز خواست و سزاوارتر برای از دست دادن نعمت و به سر رسیدن عمر،از ریختن خونهای بنا حق نیست،و خداوند سبحان روز قیامت اولین چیزی را که بین بندگان داوری می کند در باره خونهایی است که ریخته اند،پس هرگز قدرت و حکومتت را با ریختن خون حرام –آدم کشی-تقویت نکن زیرا ریختن خون حرام از اموری است که حکومت را ناتوان و سست می گرداند بلکه آنرا از بین برده و موجب جابجایی آن م یشود وترا نزد خدا و من در کشتن از روی عمد عذر و بهانه ای نیست.(13)
2-حق آزادی عقیده.ازدیدهاسلام انسان آزاداست تا هرعقیده ودینی را که می خواهد انتخاب نماید وهیچ کس حق ندارد تا اورا به پذیرش دینی خاص مجبورنماید.وصراحتاًاعلام می دارد که ما دوراه را به اونشان دادیم حال می خواهد شاکرباشدیا کافر.یعنی انسان موجودی انتخابگراست ودرانتخابش آزادمی باشد.درجای دیگری خطاب به پیامبرمی فرماید بگودین خودتا برایتان ودین ما هم برای ماپیامبر(ص)ضمن به رسمیت شناختن تورات و انجیل از قول خداوند تبارک و تعالی نقل فر موده که یهود و نصاری باید بر اساس تورات و انجیل داوری نمایند و این دو کتاب را که هدایت و نور و نصیحت برای خود نگهداران است،به پا دارند.(14)
3- حق آزادی بیان واندیشه .سیره پیامبر (ص) و امامان در مواجهه با اهل کتاب و بر خورد همراه با تساهل و تسامح و گشاده نظرانه با آنهابخوبی مبین این حقیقت است که آنها حق آزادی بیان و اندیشه را حتی برای ناباورمندان به دین و دین ستیزان و مخالفان خدا و پیامبر(ص)و قیامت وقرآن ،قائل بودند(15) اگر در صدر اسلام در جواب کسی که می آمد و می گفت من خدا را قبول ندارم،می گفتند بزنید و بکشید،امروز دیگر اسلامی وجود نداشت.اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و صراحت با افکار مختلف مواجه شده است.معاهده امام علی(ع)با مسیحیان در سال چهلم هجری ،برگ زرین دیگری از اهتمام اولیاء دین به حق آزادی اندیشه ،عقیده و مذهب و آزادی بیان در تاریخ بشر می باشد. (16)
4-حق حاکمیت بر سر نوشت.درارتباط با این حق دورویکرد متناقض وجوددارد.رویکرد استبدادی یاخداسالارانه ورویکرد دمکراتیک یامردم سالارانه.درنگرش اول که به حای مانده ازاربابان کلیسا می باشد ومتأسفانه دراندیشه مسلمانان نیزواردشده است مردم حقی درانتخاب سرنوشت خویش ندارند وحاکم از طرف خدا مشروعیت خودرا بدست می آورد ودرمقابل مردم پاسخگونمی باشد .اومافوق قانون است بلکه بالاترازآن درنگرش دوم حاکمان منتخب مردمند و مشروعیت و مقبولیت سیاسی ،ناشی از رای ،اراده و رضایت و خواست مردم است. مردم حاکمان را انتخاب می کنند و هر زمان که احساس کنند حاکمان نقض عهد و پیمان نموده و یا بر خلاف اراده و خواست اکثریت مردم عمل می نمایند آنها را از قدرت بر کنار می نمایند-البته با ساز و کار قانونی،که از معبر انتخابات آزاد و دموکراتیک می گذرد-در این نگاه مردم شهروندانی پرسشگر و محقند و حق نظارت و کنترل بر رفتار کار گزاران نظام سیاسی را دارند و حاکمان به اندازه مسئولیتشان در برابر مردم پاسخگو هستند. در این نگاه مردم و حاکمان از حقوق متقابل بر خوردارند و کارگزاران نظام سیاسی،نمایندگان ملت در محدوده زمانی مشخصند و هیچ مسئول و حاکم مادام العمری وجود ندارد.دوره ای بودن و زمانمند بودن صاحبان قدت اصلی اساسی در این نظام است.حکومتها امانتداران مردم،برای مردم و در خدمت مردم هستندواگر قرار باشد از میان این دو یکی برای دیگری باشد ،این حاکمان و رهبرانند که برای مردم هستند.در نگاه دینی ماخداوند حقوق متقابل میان حاکمان و مردم را از واجب ترین حقوقها دانسته است. (17)امام علی (ع)به صراحت اعلا می فرمایند”یا ایهالناس عن ملا و اذن ان هذا امرکم لیس لاحد فیه حق الا من رضیتم و امرتم”(18)به تصریح این سخن امام موحدان،مشروعیت حاکمان ،ناشی از انتخاب و اراده و رضایت مردم است.(19)درجایی دیگرمی فرمایدفان اجتمعوا علی رجل و سموه اماما کان ذلک لله رضی.اگر مردم در مورد فردی توافق جمعی نموده و او را امام نامیدند،رضایت و خشنودی خداوند هم در آن توافق است. بنا بر این کلام،اساسا تفکیک میان مقبولیت و مشروعیت در مورد حکومتهای بشری امری ناصواب و خلاف عرف و واقعیت زمانه است.
۴-حق انتقاد و نصیحت به حاکمان و نظارت و کنترل بر عملکردآنها.این حق درگفتمان درون دینی با عتوان نصیحه الائمه المسلمین ازآن یادمی شود.تجربه نشان داده است که قدرت مطلق دردست هرکسی باشد فسادآوربوده ومنجر به دیکتانوری خواهدشدومکانیزم های کنترل درونی کافی نیست وباید ابزارهای کنترلی دیگری ازبیرون وجود داشته باشد.صاحب نظران سیاسی ابزارهایی چون مطبوعات آزاد، احزاب،تقکیک قوا،پرسشگربودن مردم وملزم بودن حاکمیت به پاسخگویی ازجمله اهرم های کنترل قدرت پیشنهاد شده است وازآن هادرکشورهای دمکراتیک استفاده می شود.دراندیشه دینی امر به معروف ونهی ازمنکروسیله ای برای این امراست که امروزدرجامعه مابرخلاف هدف آن دررابطه با مردم فقط به کاربرده می شود.علی(ع)حق رهبری را بر مردم،نصیحت او در پنهان و آشکار می داند. خاضعانه از مردم می خواهد بجای ستایش و تملق گویی از او،سخن حقشان را بگویند و از مشورت عادلانه شان خودداری نکنند. (20)
امام علی (ع)در نامه به مالک اشتر می فرمایند:”نصیحت حاکمان و خیر خواهی مردم برای آنان عملی نمی شود مگر در صورت احاطه و نظارت مردم بر حاکمان و عملکرد آنها-حاکمان باید بگونه ای بر مردم حکومت کنند که مردم حکومت آنانرا بر خود سنگین نشمارند و به فکر سقوط آنها نیفتند”(21)
وقتی اولیاء دین اینچنین از مردم در خواست نصیحت و نظارت و گفتن سخن حق نسبت به عملکرد خودشان داشته اند،تکلیف رهبران سیاسی و حکومتگران نظامهای سیاسی که افرادی عادی هستند روشنتر از آن است که نیازمند به توضیح باشد .
۵-حق مصونیت منتقدین و مخالفین سیاسی از تعرض،تهمت و دشنام.مصونیت یکی ازحقوق مهمی است که هرشهروندبایدداشته باشد وحکومت موظف به تأمین آن است.این حق برای آگاهان ونخبگان سیاسی که سروکارشان باقدرت ونقدآن است به درجه اولی باید تآمین گرددتابتوانندبه وظیفه خویش که نظارت برحکومت است عمل نمایند ودغدغه برخوردپس از بیان واقعیات ازجانب صاحبان قدرت نداشته باشند. علی (ع)می فرمایند”در موارد متعدد از پیامبر (ص)شنیدم که می فرمود:هرگز جامعه ای پاک و آراسته نمی شودکه در آن حق ناتوان از توانمندان بدون لکنت زبان گرفته نمی شود.(22)
ملاک حقانیت ،مشروعیت ،ثبات و اقتدار سیاسی و استحکام یک نظام،وجود فضای باز و آزادبرای نقد و گفتگو و آزادیهای سیاسی برای عموم مردم خصوصا برای شخصیتهای صاحب اندیشه و نظر و نهادهای مدنی و سیاسی در ارزیابی روش،منش و نظرات حاکمان است و الا آزادی موافقان و هواداران و رعایت حقوق آنها در نظامهای دیکتاتوری و مطلقه فردی امری طبیعی و متداول است. بنا بر این استبدادی یا دموکراتیک بودن حکومتها را می توان با ملاک آزادی منتقدان و مخالفان سیاسی و عقیدتی و رعایت حقوق آنان و به رسمیت شناختنشان تعیین کرد.درزمان حکومت پیامبر وعلی نه تنها یک زندانی سیاسی وجود نداشت بلکه کوچکترین تعرضی به مخالفین صورت نگرفت وعلی رغم مخالفتشان از حقوق اجتماعی محروم نگشتند.به این نمونه های تاریخی توجه شودتامشخص گردد کسانی که داعیه حکومت علوی دارندتاچه اندازه درادعایشان صادق هستند.
نمونه اول.امام صادق (ع)از پدرش امام باقر(ع)نقل می فرمایند که پدرم می فرمود”ان علیا لم یکن ینسب احدا من اهل حربه الی الشرک و لا الی النفاق و لکنه کان یقول:هم اخواننا بغوا علینا”(۱۸)همانا علی(ع) به هیچیک از مخالفان مسلحش نسبت شرک و دو رویی نداد بلکه او می فرمود :آنها برادران ما بودند که به ما ستم کردند.(23)
نمونه دوم.وقتی حضرت علی (ع)شنیدلشکریانش به لشکر معاویه در جنگ صفین دشنام داده اند خطاب به آنها فرمود:من نمی پسندم که شما دشنام دهید ولی اگر کردار آنها را بیان کرده و حالشان را یاد آوری نماییددر گفتار بهتر و در مقام عذر رساتر است و بهتر آن است که بجای دشنام دادن به آنان ، بگویید:بار خدایا خونهای ما و ایشان را از ریختن حفظ فرما و میان ما و آنها را اصلاح فرما،و آنان را از گمراهیشان برهان تا کسیکه نادان به حقیقت است،آن را شناسدو آنکه حریص و شیفته گمراهی و دشمنی است از آن باز ایستد.(24)
ازآنچه آمدمی توان نتیجه گرفت که در بر خورد با مخالفان سیاسی از نظر امام علی(ع)کاربرد خشونت،زندان محرومیت از حقوق اجتماعی،دشنام،تهمت ،نسبتهای ناروا چون برانداز،جاسوس،ستون پنجم دشمن،ضد ولایت و….ممنوع است و حتی به دشمنان مسلح هم نباید دشنام و نسبتهایی چون شرک و نفاق داد. خلاصه کلام اینکه:باید منتقدان و مخالفان سیاسی از حق مصونیت و امنیت کامل برخوردارباشند
با عنایت به مطالب بیان شده دراین نوشتارچنین نتیجه گرفته می شود که بین حقوق انسان ازدیدگاه دین وحقوق بشر تعارضی وجودنداردودیدگاه تکلیف محورانه نسبت به حقوق انسان جایگاهی دراندیشه دینی نداشته، اگربحثی دررابطه با تکلیف انسان به میان آمده است دررابطه با ارتباط انسان با خدا درجنبه فردی است نه حقوق اجتماعی.آنانی که موضوع تکلیف را به مباحث اجتماعی وسیاسی وحکومتی می کشانند به دنبال تحقق استبداددرجامعه وایجاد حق ویژه برای فردی خاص یاطبقه ای مشخص می باشندونام دین ودیانت رابرآن می گذارند.
این شعرحافظ راهبردی ترین استراتژی برای حکومتگران دنیاست و میتواند پیام آور صلح ،صفا ، ، آشتی ملی همزیستی بین المللی و تحقق حقوق انسان ها باشد.
آسایش دو گیتی تفسیر ایندو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
1- قرآن،سوره،اسرا آیه70
2-مقاله حقوق انسان دراندیشه دینی،حسین کبیر
3-منبع فوق
4-دانشنامه ویکی پدیا
5- مقاله حقوق بایدها ونبایدها
6- لغت نامه دهخدا،جلد6،صفحه 9142
7- المنجد صفحه144
8- حقوقى اسلام، نگارش محمدمهدى نادرى و محمدمهدى كريمى صفحه20
9-قرآن ، سوره انبیا آیه 18
10- نهج البلاغه، خطبه 216
11-مقاله حق وتکلیف
12- دانشنامه ویکی پدیا
13-مقاله حقوق موضوعه وفطری،محمدحسین مرادی
14- منبع فوق
15- سوره مائده آیه ۳۲
16- نهج البلاغه ،نامه۵۳ فراز ۸۰
17- رجوع شودبه آیات ۴۴تا ۴۷و آیه ۶۶ سوره مائده
18- سوره انسان آیه3
19- استاد شهید مرتضی مطهری(ره)،پیرامون انقلاب اسلامی صفحه ۱۸و نیز پیرامون جمهوری اسلامی ۱۲۶تا۱۳۰
20- مقاله حقوق انسان دراندیشه دینی ، حسین کبیر
21- خطبه ۲۰۷ نهج البلاغه
22- نامه ششم نهج البلاغه
23- خطبه ۳۴ نهج البلاغه فراز آخر
24-نهج البلاغه نامه ۵۳فراز۳۶
25-نهج البلاغه نامه فراز۶۲
26- شیخ حر عاملی،وسایل الشیعه جلد ۱۱،کتاب
27- نهج البلاغه خطبه۱۹۷
نظرات