«انجمن حجتيه» در گذر زمان

 
 
مهسا جزینی - 31 سال قبل، فردا روزي (پنج‌مرداد 62) بعد از نزديک به 30 سال فعاليت در بيانيه‌اي بدون امضا، اما به نام انجمن اعلام تعطيلي کردند. اعلام تعطيلي انجمن «حجتيه مهدويه» که با هدف مبارزه با بهاييت توسط شيخ محمود حلبي پايه‌گذاري شده بود، 15 روز بعد از سخنراني بنيانگذار انقلاب در روزعيد فطر (21 تير) صادر شد. امام در آن سخنراني گفته بود: «يک دسته ديگر هم که تزشان اين است که بگذاريد که معصيت زياد بشود تا حضرت صاحب بيايد، حضرت صاحب مگر براي چي مي‌آيد؟ حضرت صاحب مي‌آيد، معصيت را بردارد ما معصيت کنيم که او بيايد؟ اين اعوجاجات را برداريد، اين دسته‌بندي‌ها را براي خاطر خدا ا‌گر مسلميد و براي خاطر کشورتان اگر ملي هستيد، اين دسته‌بندي‌ها را برداريد. در اين موج، خودتان را وارد کنيد و برخلاف اين موج، حرکت نکنيد که دست و پايتان خواهد شکست.»
در بيانيه انجمن هم آمده بود: «در پي اين فرمايش، شايع شد که طرف خطاب و امر مبارک اين انجمن است اگرچه به هيچ‌وجه افراد انجمن را مصداق مقدمه بيان فوق نيافته و نمي‌يابيم و در ايام گذشته به‌ويژه از زماني که حضرت ايشان با صدور اجازه مصرف انجمن از سهم امام(ع) اين خدمات ديني و فرهنگي را تأييد فرموده بودند، هيچ دليل روشن و شاهد مسلمي که دلالت بر صراحت معظم‌له، به تعطيل انجمن نمايد در دست نبود مع‌ذلک در مقام استفسار برآمديم. البته تماس مستقيم ميسر نبود. ليکن براي آقاي حلبي (دامت برکاته) رسيد و فرمودند: در چنين حالتي وظيفه شرعي در ادامه فعاليت نيست. کليه جلسه‌ها و برنامه‌ها بايد تعطيل شود. عليهذا همان‌گونه که بارها کتبا و شفاها تصريح کرده بوديم بر اساس عقيده ديني و تکليف شرعي خود، تبعيت از مقام‌معظم‌رهبري و مرجعيت، حفظ وحدت و يکپارچگي امت و رعايت مصالح عاليه مملکت و ممانعت از سوءاستفاده دستگاه‌هاي تبليغاتي بيگانه و دفع غرض‌ورزي دشمنان اسلام را براي ادامه خدمات و فعاليت مقدم دانسته، اعلام مي‌داريم که از اين تاريخ تمامي جلسات و خدمات انجمن تعطيل مي‌باشد و هيچ‌يک مجاز نيستند تحت عنوان اين انجمن کوچک‌ترين فعاليتي بکنند و اظهارنظر يا عملي مغاير تعطيلي نمايند که يقينا در پيشگاه خداي متعال و امام زمان «سلام‌الله عليه» مسوول خواهد بود. با اين اميد که تلاش‌ها و کوشش‌هاي صادقانه انجمن در 30‌ساله اخير مقبول ساحت قدس الهي و مرضي خاطر مقدس حضرت بقيه‌الله الاعظم ارواحنا فداه قرار گرفته باشد.»
با وجود همه اينها اما سايه انجمن هيچ‌گاه از سپهر سياسي ايران کنار نرفت و هر از گاهي که نام انجمن به گوش مي‌رسيد، برخي، عده‌اي ديگر را به «حجتيه‌اي»‌بودن متهم مي‌کردند. با روي کار آمدن دولت احمدي‌نژاد زمزمه فعال‌شدن حجتيه‌اي‌هاي جديد در اطراف مشايي دوباره به گوش رسيد. نخستين‌بار، وحيد جليلي اصولگرا در نشريه «سوره» باب اين بحث را باز کرد و بخشي از اصولگرايان و برخي اصلاح‌طلبان هم به بحث در اين زمينه پرداختند. اگرچه حاميان مشايي هم پاسخ دادند و گفتند که جنس مهدويت‌باوري آنها با انجمني‌ها متفاوت است. به بهانه پنجم‌مرداد با محمد عطريانفر گفت‌وگويي با مضمون کالبدشکافي باورها و کارنامه «انجمن حجتيه» انجام داديم که با هم مي‌خوانيم:


«انجمن حجتيه» بعد از سال 1332شروع به فعاليت مي‌کند. اين جريان فرهنگي- مذهبي تا قبل از آغاز شدت‌گرفتن فعاليت‌هاي سياسي- انقلابي مشغول فعاليت است و کاملا از سوي نيروهاي مذهبي و تا حدي سياسي پذيرفته شده بوده اما گويا در مقطعي به‌علت خلط با فضاي سياسي مسلط جامعه به شدت موردانتقاد قرار مي‌گيرد.
مرحوم آقاي حلبي موسس و رييس انجمن، در جامعه مذهبي سنتي، شخص متنفذ و سخنران قهاري بودند. نوار صحبت‌هاي ايشان هنوز هم گيرا و جذاب است. قدرت نفوذ کلامي بالايي داشت و همين باعث مي‌شد که افراد مذهبي، جذب انجمن شوند. از منظر تحليل تاريخي، روند فعاليت انجمن پا‌به‌پاي رخداد ديگري قابل ارزيابي است. رخدادي که نهادهاي مبارز سياسي کشور را شکل داده بود. در بازه زماني اوج فعاليت انجمن عمده‌ترين اتفاق سياسي‌ای که فراتر از جنبه ملي، رنگ مذهبي- اعتقادي به خود گرفت نهضت روحانيت و مبارزات مردم به‌رهبري حضرت امام بود. بي‌ترديد رويکرد مبارزاتي امام راحل و فعاليت‌هاي انجمن اگر باهم تعارضي پيدا نمي‌کرد، انجمن هم چندان مورد اعتراض يا نقد مبارزان قرار نمي‌گرفت اما در نقاطي از روند تاريخ حيات سياسي روزگار، اين‌دو باهم دچار تعارض شدند.
به‌نظر مي‌رسد در بدو تشکيل انجمن حجتيه، رژيم شاه ابتدا با ابهام مواجه بوده است. علي‌الاصول رژيمي که با فعاليت‌هاي مذهبي چندان ميانه‌اي نداشت بايد در برابر انجمن نيز موضع مي‌گرفت. به‌ويژه که برخي افراد منسوب به بهاييت هم در ارکان رژيم حضور داشتند و هدف اصلي «انجمن حجتیه» هم مبارزه با بهاييت بود. بر اين اساس نبايد حکومت وقت، مويد انجمن مي‌بوده و منطقا بايد متعرض آن مي‌شده است. اما قيام 15‌خرداد و نهضت حضرت امام به حدي رژيم را منفعل کرده بود که نه‌تنها در برابر انجمن موضع نگرفت که بعضا در مقاطعي نيز نگاه همراهانه‌اي با آن داشته است.
در دهه 40 جريان مذهبي انجمن از حوزه مخاطباني نيرو مي‌گرفت که خط مبارزه سياسي امام هم از همان حوزه يارگيري مي‌کرد. براي همين انجمن، ناخواسته مانند سدي در برابر جريان مبارزه سياسي روحانيت عمل مي‌کرد. اولين تعارض در همين جا شکل گرفت. نکته ديگر که جنبه حاشيه‌اي دارد اين بود که بين اين دوجريان، رژيم پديده خطرناک‌تر را حرکت انقلابي امام مي‌دانست و دريافته بود حرکت ترويجي - تبليغي ضدبهاييت انجمن، چندان به مباني رژيم لطمه نمي‌زند. امام زمان(عج) در اردوگاه امام‌خميني منبع الهام‌بخش براي مبارزه بود ودر انجمن حجتيه، موعود و آرمان هواداران، البته به‌دور از مبارزه رويارو. اعضاي انجمن در همين قضيه به حديثي هم استناد مي‌کردند. حديثي که هر پرچمي در دوران غيبت بدون حضور معصوم براي احقاق حق خاندان پيامبر به اهتزاز درآيد، شکست خورده است يا اينکه پرچم، پرچم طاغوت است.
  در بحث همکاري انجمن با ساواک بحث‌هاي زيادي وجود دارد و بعضا اسنادي هم منتشرشده من در مصاحبه‌ای که از آقاي طاهر احمدزاده خواندم اتفاقا ايشان برعکس معتقد بودند که فشار ساواک روي انجمن زياد بوده و انجمن اگر وارد فعاليت سياسي نمي‌شده براي همين بوده که ساواک براي هدف اصلي انجمن يعني مبارزه با بهاييت مزاحمت درست نکند. اين چه قدر درست است؟
برخي شخصيت‌هاي سياسي کشور که زماني عضو فعال انجمن بوده‌اند بارها نقل کرده‌اند که در فلان برخورد يا بازداشت، ساواک آنها را با اين پرسش روبه‌رو مي‌کرد که چرا از انجمن جدا شده و به اردوگاه امام رفته‌اند. بعضا ساواک آنها را تشويق به بازگشت به انجمن مي‌کرده. اگر اينها مستند باشد چندان نمي‌توان تحليل آقاي احمدزاده را پذيرفت. ‌البته از منظري شايد تحليل ايشان درست باشد و آن اينکه چون هدف اصلي انجمن مبارزه با بهاييت بوده، براي همين از محيط‌هاي پرتنش سياسي دوري و از اين رهگذر، زير چتر و پوشش امنيتي، فعاليت تبليغي خود را دنبال مي‌کرده است.
  آيا مي‌توان گفت اگر در حوزه عقيدتي، آنها فقط همين نکته که «برپايي هر حکومتي در زمان غيبت به شکست مي‌انجامد» را مطرح نمي‌کردند، به‌عنوان جزيي از يک فضاي متکثر فرهنگي-مذهبي پذيرفته مي‌شدند و بعد از انقلاب هم فضاي سياسي، آنها را مي‌پذيرفت و هم آنها جذب اين فضا مي‌شدند؟
بله ايرادي به فرمايش شما نيست البته نکات ديگري هم هست. از جمله اينکه در مسير انقلابي که حضرت امام از سال 42 با يک ايده کاملا روشن از دل حوزه‌هاي ديني و با تکيه بر نيروهاي جوان متدين جامعه دنبال مي‌کردند، به موازات آن حرکتي حول محور منويات مرحوم آقاي حلبي شکل گرفته بود، در مقاطعي از سوي رهبران انجمن اظهارات و توصيه‌هايي به اعضا مي‌شده که در تقابل با جريان انقلاب تفسير و معنا مي‌شد. از مرحوم حلبي عباراتي با رويکرد مخالف شنيده شده است.
نقل شده که بزرگان انجمن در محافل خصوصي، جوانان را از حرکت در مسير امام بازمي‌داشتند. خب طبيعي بود که اين دو جريان مقابل هم موضع مي‌گرفت. اگر مرحوم آقاي حلبي با ديدگاه امام در امر مبارزه به مخالفت برنمي‌خاست و صرفا در همان مسير اصلي خود به حرکت اثباتي- ترويجي مباني مکتب انتظار، بسنده مي‌کردند، مي‌توانستند بدون مانع از سوي انقلابيون به کار خود ادامه دهند؛ همان‌طور که بعد از انقلاب، سياست‌هاي اتخاذشده توسط ايشان و ديگر همفکران به‌گونه‌اي بوده که تسامحا يک گام عقب‌نشيني کرده‌اند و به همين علت هم حيات ترويجي- تبليغي‌شان تضمين شده است. ما الان شخصيت‌هاي زيادي داريم که به انجمن تعلق فکري و روحي دارند و کسي هم متعرض آنان نمي‌شود.
 همين البته باعث شده برخي اين خرده را بر آنها بگيرند که چرا علنا عليه انجمن موضع نمي‌گيرند.
کساني را که در انجمن مسبوق به سابقه فعاليت بوده اما در شرايطي رويکرد و نگاهشان عوض شده و همراه انقلاب شده‌اند، نبايد شماتت کرد. بايد حسن‌نيت داشت. شايد برخي بگويند اين تعارضاتي که بين جبهه مبارزان خط امام و جريان «انجمن حجتیه» پيش آمده، ناشي از اين است که انقلابيون بعد از انقلاب، احتمالا متعرض انجمن شده‌اند. اين مساله تا حدي بعد از انقلاب رخ داده اما قبل از انقلاب نه‌تنها اين‌طور نبود بلکه معکوس بود. جريان نهضت امام مزاحمتي براي انجمن ايجاد نمي‌کرد بلکه انجمن بنا بر برخي موضع‌گيري‌ها و رويکردهايي که داشته، تنه به تنه انقلابيون مي‌زده و رويکردش نوعي مقابله در برابر جريان انقلاب بود و چون ساواک هم قصد نابودي نهضت امام را داشت، قهرا موضعي همسو با انجمن گرفته است. من فکر مي‌کنم بايد بين نوع رابطه انجمن و نيروهاي انقلابي قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، تفاوت قايل بود و دو تحليل ارايه کرد. وقتي حضرت امام به هر علت يا تشخيصي که خيلي از واقعيت هم دور نبود در صحبتي به صورت تلويحي بحثي را مطرح مي‌کنند که نشانه‌ها به سمت «انجمن حجتیه» مي‌رود و نيروهاي شاخص انجمن با اين پيام، مسوولانه برخورد مي‌کنند اين رويکرد را بايد پسنديد، چراکه اگر جز اين بود دامنه تنش و احيانا خشونت در دو جبهه نيروهاي مبارز و جامعه سنتي توسعه مي‌يافت. اين موضع مسوولانه که شخصيت‌هاي تراز اول انجمن و آقاي حلبي گرفتند و در قالب يک نامه منتشر و در نهايت به صدور يک بيانيه که بر توقف فعاليت دلالت داشت، منجر شد، اين اقدام، قابل تقدير است.
  انتقادي که گاهي مطرح مي‌شود اين است که چرا خطاب نامه «انحلال»، آقاي حلبي است و نه امام و اين را دليل بر عدم تمايل واقعي اعضا به تعطيلي يا تعطيلي از روي اجبار تفسير مي‌کنند.
اين نکته؛ چندان معيار درستي نيست. تا جايي که خاطرم هست در آن نامه مي‌گويند، آن اظهاراتي که از سوي حضرت امام صادر شده، برخي گفته‌اند منظور ما هستيم، درحالي‌که ما خود را مصداق آن نمي‌دانيم اما گويا همه‌جا مي‌گويند. منظور نظر امام شما هستيد به همين خاطر ادامه فعاليت به مصلحت نيست. بنابراين دليلي براي مکاتبه آنها با امام وجود ندارد؛ همان‌طور که نويسندگان و امضا‌کنندگان نامه نيز نامشخص‌اند و نامي از آنها نيست حتي اين نامه به امضاي آقاي حلبي هم نيست. مي‌گويند به استحضار حضرت موسس رسانديم و ايشان هم توصيه کردند که ادامه فعاليت به مصلحت نيست و طبق نظر ايشان فعاليت‌ها را متوقف مي‌کنيم.
 البته نقل قول‌هاي ديگري هم از امام شده که اشاره کرده‌اند به اعضای انجمن پست‌هاي کليدي ندهيد.
اين نسبت به حضرت امام، مستند نيست اما در اين سال‌ها نيز ما نديديم شخصيت‌هاي کليدي انجمن پست‌هاي حساس داشته باشند. شايد باشند افرادي که سابقه فعاليت داشته‌اند اما در مقطعي از انجمن جدا شده و به انقلاب پيوسته‌اند. مثل آقاي طيب، مرحوم آقاي پرورش و...
همان دوران قبل از تعطيلي انجمن دو نوع برخورد را شاهديم؛ يکي آيت‌الله جنتي که در خطبه‌هاي نماز جمعه به‌شدت معترض آنها مي‌شود و درباره اينکه برخي اعضای انجمن در برخي نهادهاي اطلاعاتي نفوذ کرده و اطلاعات را به ارگان‌هاي همکار مثل سپاه نمي‌دهند، صحبت مي‌کند؛ از آن‌سو اما آيت‌الله خزعلي مي‌گويد که ما تحقيق کرده‌ايم و اينها با انقلاب همراه هستند و انحراف در آنها مشاهده نمي‌شود و حتي عده‌اي از آنها جمعيت «عباد صالح» را تشکيل داده‌اند که با «انجمن حجتیه» فرق دارد.
فرمايشات آقاي جنتي در نماز‌هاي جمعه؛ چندان ملاک داوري نيست.گرچه در این خصوص اصالتا ايشان مواضع نرمي در ارتباط با انجمن داشته و دارند. ما از ايشان اتفاقا درخصوص انجمن شاهد اظهارنظرهاي متفاوت هستيم. نامه‌اي در سوابق موجود است که به امضاي تعدادي از چهره‌هاي محترم، آقاي خزعلي، آقاي جنتي، مرحوم آقاي سيدحسن طاهري و آقاي امامي‌کاشاني رسيده است. اين نامه که در سال‌هاي اول انقلاب صادر شده است مضاميني در دفاع از اعضاي «انجمن حجتیه» دارد و برخي تندروي‌هاي صورت‌گرفته در حق آنها را محکوم و توصيه کرده است بايد حرمت افراد رعايت شود و گفته شده که اعضا به انقلاب دلبستگي دارند. مطمئنم نام اين چهارنفر پاي اين نامه آمده است. جناب آقاي خزعلي به اين معروفند که بعد از انقلاب چندان مقابله با انجمن نداشته‌اند اما از قضا قبل از انقلاب ايشان از شخصيت‌هاي سياسي و مبارز عليه شاه بودند که نسبت به عملکرد انجمن موضع داشتند.
  روي اين بخش از اتهام انجمن که بعد از انقلاب، دنبال جمع‌آوري اطلاعات و نفوذ در مراکز اطلاعاتي بوده‌اند و با نهادهاي ديگر همکاري لازم را نمي‌کرده‌اند، چه ارزيابي‌اي داريد؟
ظاهرا اين بحث ريشه در يک واقعه تاريخي دارد. در دولت موقت، آقاي دکتر يزدي وزير مشاور در امور انقلاب بودند. ساواک و مرکز اطلاعات آن در ذيل مسووليت ايشان قرار داشت. به قرائني، ايشان فردي به نام آقاي فياض را سرپرست مرکز اسناد کردند، ايشان جزو نيروهاي انجمن بودند و ناشناخته هم نبودند. به نظر مي‌رسد شايد اين بحثي که مطرح شده از همين‌جا ريشه گرفته است. آقاي فياض هم زماني مسوول تشريفات رياست‌جمهوري وقت شدند. زاويه نگاه به انجمن بايد واقع‌بينانه شود. «انجمن حجتیه» را پيش از آنکه بخواهيم از منظر مسايل اطلاعاتي و سياسي نقد کنيم، بايد از منظر اعتقادي و تبليغي بررسي نماييم. مواقعي بوده است که از ناحيه چهره‌هاي انجمن تصميمات غيرقابل دفاعي گرفته شده که منشا گلايه و نقد انقلابيون بود. مثل قضيه جشن 15شعبان سال 57 که حضرت امام گفتند امسال عيد نداريم. اما انجمن عيد گرفت در شرايطي که انقلاب به‌سرعت اوج گرفته بود و رهبري حضرت امام هم توسط همه نخبگان و اقشار ملت پذيرفته شده و به چهره‌اي جهاني بدل شده بودند، چنين رفتاري نوعي کج‌خويي و مزاحمت بود.
 در اين سال‌ها انتساب افراد به انجمن حجتيه، به يک انگ سياسي در کشاکش و جدل سياسيون بدل شده تا جايي که دلالت آن بر يک امر واقعي بيروني را کمرنگ کرده و بيشتر جنبه اتهام‌زني براي تضعيف رقيب پيدا کرده است. به‌ويژه با روي‌کارآمدن دولت احمدي‌نژاد هم اين بحث‌ها زياد مطرح مي‌شود. برخي افراد اطراف دولت قبلي به داشتن يک نوع تفکر انجمن حجتيه‌اي متهم شدند. خيلي هم مشخص نشد که بالاخره، اتهام وارد است يا خير؟ خود آنها تکذيب مي‌کنند و دلايلي هم براي اينکه بحث آنها در حوزه مهدويت با بحث انجمن متفاوت است، مطرح شد. نظر شما در اين‌باره چيست؟
مقوله منازعه «انجمن حجتیه» با جريان فکري حضرت امام و نظام را نبايد زياده از حد بزرگ کرد. متاسفانه امروزه به اقتضای تئوري توطئه، هر اتفاقي رخ مي‌دهد به انجمن ربط مي‌دهند. اين تفکر از زمان مشروطه به ما ارث رسيده و هر امر شاذي را بر اين پايه به تئوري توطئه بريتانيا ربط مي‌دهيم. متاسفانه داستان انجمن همين‌طور شده است. هر اتفاقي که برايمان ابهام دارد و امکان تحليل روشنگرانه‌اي برايش نداريم منتسب مي‌کنيم به انجمن. درحالي که انجمن بسيار محدودتر از آني است که ما بخواهيم نقشش را تا اين حد برجسته کنيم. شايد الان هم برخي تفکرات مستقل اما نزديک به ديدگاه انجمن وجود داشته باشد اما اينکه آنها همان تفکرات انجمن است که دوباره نو شده، نيست. رويکرد انجمن، دوري از سياست در عين حال تمرکز بر سنت و مذهب است. حالا اگر بياييم برخي جريانات مذهبي که اتفاقا قبلا هم انقلابي بودند اما الان به دلايلي از سياست فاصله گرفته‌اند را به انجمن منتسب کنيم‌کار خطايي کرده‌ايم. گفتمان انجمن و اعضاي آن مجموعه محدودي هستند که روزبه‌روز محدودتر و کمرنگ‌تر مي‌شوند؛ حساسيت و تمرکز بيش از حد واقع روي انجمن، ما را به بيراهه خواهد کشاند.
 برخي اصولگرايان منتقد جريان احمدي‌نژاد اما از احيای انجمن يا تفکرات جديد منسوب به انجمن در دولت نهم و دهم خبر مي‌دادند.
آقاي احمدي‌نژاد و دوستان ايشان شايد مواضع و اظهاراتي داشته‌اند که چه بسا با ديدگاه انجمن مشابهت‌هايي داشته و باعث شبهه شده است اما من باور ندارم که آنها ارتباط تشکيلاتي با هم داشته باشند. يکي از علت‌هايي که باعث شده صورت و سيرت انجمن تا حدي پايدار بماند ناشي از نگاه متفتن مرحوم آقاي حلبي مبني بر عدم دخالت در سياست بوده است که اين خود رويکردي برخاسته از هوشمندي سياسي موسس نهادي است که به اقتضای شرايط عقب‌نشيني کرده‌اند.
البته برخي معتقدند اين رويکرد مي‌تواند تغيير کند و در برهه‌اي چرخش فکري پيدا کند. آقاي افروغ زماني گفته بود اين مربوط به زماني است که آنها در قدرت نبودند. بعد از اينکه وارد قدرت شدند  اين نگاهشان عوض شد.
تحليل‌هايي از اين دست، مصادره به مطلوب است. مبارزه با بهاييت اولا، دوري از سياست ثانيا، همسويي با مرجعيت سنتي ديني ثالثا، سه رکن عمل اجتماعي «انجمن حجتیه» بوده است. امروزه حتي اگر حيات اجتماعي و دکترين انجمن را پابرجا مي‌بينيم، ناشي از عدم مخالفت روحانيون سنتي با آنهاست و البته آنها به نوعي حامي اين جريان بوده و هستند. يعني يک حمايت دوسويه و احتمالا به خاطر اين تکيه‌گاه سنتي است که هنوز رمقي در اين جريان باقي است والا با تحولات 30‌ساله اخير در جمهوري اسلامي صورت‌بندي‌ها سياست آنقدر تغيير يافته که ديگر مقوله انجمن حجتيه، وزني در اين معادلات ندارد.
 در حوزه تفکر خيلي روي اين تکيه مي‌شود که انجمن کاملا ضد فلسفه بود و برخي هم اين را نشانه ارتجاعي بودن انجمن تلقي مي‌کنند...
رويکرد آموزشي و هنر مجادله و مناظره اعضا در انجمن اتفاقا ماهيت فلسفي داشته است. مرحوم حلبي قبل از اينکه لباس مبارزه را از تن در آورد و به عرصه ترويج و تبليغ محض روي بياورد، شاگرد مرحوم آيت‌الله ميرزا مهدي غروي اصفهاني، سرسلسله مکتب تفکيک بوده است و اين نحله فکري نه اينکه مخالف فلسفه باشند بلکه معتقداند از طريق فلسفه نمي‌توان خدا را اثبات کرد. استاد محمدرضا حکيمي جمله قصار «برهان و عرفان و قرآن» را در برابر هم نشانده است. او برهان را نماد فلسفه مي‌داند و مي‌گويد با برهان، ما قرآن‌شناس نمي‌شويم. فلسفه، کاربرد خودش را دارد. ضدفلسفي بودن آنها يک اتهام است. درست مشابه آنکه مي‌گويند انجمني‌ها معتقدند براي ظهور امام زمان بايد ظلم همه جا را فرا بگيرد. من تصور مي‌کنم اين هم يک نوع تندروي در حق آنان است و حداقل چنين نسبتي را کسي از اعضا تاييد نمي‌کند. شايد عده‌اي اندک معتقد به آن باشند اما نظريه غالب انجمن نيست.

 

اضافه کردن نظر

کد امنیتی
تازه سازی