حال كه يك سال از آغاز به كار دولت آقاي روحاني ميگذرد.آيا دولت در يك سال گذشته؛ در جهت شعارهاي خود عمل كرده است؟ به طور كل عملكرد دولت را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
دولت در دو بعد میتواند کار کند، بعد خارجی و داخلي. تا امروز وزنه سنگین تلاش دولت و آقای رئیس جمهور پرداختن به امور بینالمللی و پرداختن به مشکلاتی است که ما بیرون از مرزها داریم که حل آنها در داخل بازتاب آن کاهش منابع مورد نیاز کشور است برای طرحهای توسعه و در یک کلمه بازتاب داخلی آن تحریم است.تحریم نیز یک تبعاتی دارد که متاسفانه برخي ازفعالان سياسي نمیخواهند تبعات آن را بپذیرند.
منظور شما از تبعات تحريمها چيست؟
من تبعات اقتصادی تحریم را عرض می کنم و یک مقداری هم سعی می کنم در رابطه با تحریم و مسائل بانکی و تحریم و مبادلات بازرگانی صحبت کنم. ببینید به عقيده من تحریم تقریباً اقتصاد را دچار مشکل کرد. در زمینه تجارت، حمل و نقل و صنعت کشور آسیب دید به خصوص در 3-4 سال اخیر فشار خیلی سنگین بوده،اینکه ملت تحمل می کنند و طاقت بیش از این حرفها را دارند حرف درستی است ولی نتیجه درستی از یک برنامه نیست. من حدود 4 سال پیش یک گزارشی تهیه کردم به شورای راهبردی حمل و نقل مجمع تشخیص مصلحت دادم. ابتدا یک گزارش بود و در جلسه از من خواستند مکتوب کنم، در 4 صفحه مکتوب کردم و بعداً خواستند که آن را جامع تر کنم و من در 17 صفحه آن را کامل کردم. این گزارش نشان می داد که در سال 90، هزینه و خسارت ناشی از تحریمها که هنوز قطعنامه ها کامل نبود، تحریمها و فشارهای یک جانبه آمریکا و اروپا اعمال نشده بود. به نظر میرسید که سالانه صد و یکی دو میلیارد از کیسه کشور رفته، من سال 91 آن را به روز کردم حدود 160میلیارد و سال 92 آنچه قابل محاسبه است بعد از به رقم در آوردم حدود 200 میلیارد دلار می شد. آقای روحانی هم من فکر می کنم این تبعات را می داند چون قبلاً هم دستاندرکار مذاکرات بوده و تاثیراتش را می بیند چرا که بیشترین وقت خود را به موضوع روابط خارجی و حل مسائل تحریم.(تحریم و مسئله انرژی هستهای اختصاص داده است.) ممکن است بپرسید از کجا می گویید160میلیارد دلار، ببینید با یک آهنگی توسعه و رشد اقتصادی کشورمان در حال حرکت بود. از میانگین درصد رشد اقتصادی زیر 3 کم کم به 8/4، 5/6، 4/7، رسیدیم. با 4/7 دولت به آقای احمدی نژاد تحویل شد و با منهای 6/5 تحویل گرفته شد.این رشد اقتصادی باید 10 سال ادامه پیدا میکرد تا کشور به لحاظ اقتصادی جان بگیرد.
این خسارت ها چگونه محاسبه میشود؟
شما اگر یک دسته بندی در دسته نفت ، گازو پتروشیمی، دسته صنایع مادر، دسته متوسط و کوچک، کشاورزی و خدمات کنید و در مسائل بانکی هم روان شدن مبادلات و جابجا شدن اسکناس اینها مسائلی است که به تحریم گره می خورد. حال ببینیم این ضرر و زیان واقعی است یا پرت و بلا ما در نفت و گاز با مسالهای مواجه هستیم که اگر به آن توجه کنیم می بینیم که بالای 100 میلیارد دلار آن در نفت ، گاز و پتروشیمی است. اولاً آقای احمدینژاد دولت را با 4 میلیون و 200 هزار بشکه تولید تحویل گرفت 2 میلیون و 400-500 هزار بشکه در روز صادر میشد.ما مشتریهایی مثل چین ،هند، کره و ژاپن داشتیم. قراردادهای سنگین بسته شده بود. این عدد در پایان برنامه چهارم باید از 2/4 میلیون بشکه به 5 میلیون بشکه تولید در روز می رسید ولی تولید به زیر سه میلیون رسید. در 2 سال گذشته وضعیت خوب فروش مان 5/1 میلیون بوده، 6/1 میلیون هم مصرف داخلی در نتیجه تولید3 میلیونبشکه بوده است.ما هر چه کمتر دلار دریافت کنیم و هر چه کمتر آن را به صنایع و خدمات ماندگار تبدیل کنیم، هر چه دیرتر این اقدام را کنیم کلی ضرر می کنیم. ما اگر بتوانیم امروز استخراج کنیم و بفروشیم و تبدیل کنیم – نه اینکه دلار را بیاوریم و حقوق و دستمزد بدهیم- سرمایه زیرزمینی را تبدیل به سرمایه روي زمین و سرمایه پایدار کنیم. یکی از اهداف صندوق توسعه ملی هم این است که با وام میتواند در زمینه طرحهای ماندگار برای نسلهای بعد هزینه کند. حداقل 2 میلیون بر اثر تحریم که شامل فروش نفت، نفروختن دکلهای حفاری به ما، تأمین قطعات چاهها بوده ضرب در 100 دلار ضرب در 360 روز برابر 72 میلیارد دلار هزینه تحریم نفتی در ایران بود. از فروش 72 میلیارد در سال و تبدیل کردن آن به فعالیتهای ماندگار جلوگیری شد که اشتغال را تأمین می کرد و فرض کنید 72 میلیارد دلار را 5 سال نگهداری کنند، 10 سال هزینه کردن آن 30-40 درصد حداقل تفاوت هزینه است. این یک عدد، عدد بعدی پارس جنوبی است. هر چقدر هزینه کردیم کامل خوابید. هر طرحی منهای صنایع پایین دستی آن؛ فاز پارس جنوبی 5/2میلیارد دلار در سال برای ما درآمد ایجاد می کرد. تحریم که شدیم، شرکتها غیرفعال شدند، مجبور شدیم تجهیزات خودمان را به صورت غير كامل استفاده كنیم. عملا طرح ها خوابید چون منابع مالی هم نداشت. 19 فاز باقی مانده بود که در 5/2 میلیارد حدود 5/47 میلیارد دلار از جیب ایران به جیب قطر رفت. این دو عدد مجموعاً 5/119 میلیارد دلار می شود.
الان ما چکار کنیم؟ حالا دولت یازدهم باید چکار کند؟ از یک طرف مذاکرات هستهای یک بازه زمانی طولانی مدت است و هیچ کس امید ندارد که در عرض یکی دو ماه تا یکسال مذاکره به نتیجه برسد،از طرفی دیگر اقتصاد کشور حالت رکود دارد، دولت یازدهم باید چکار کند؟
مذاکرات که باید ادامه پیدا کند. فقط امیدی که دولت داشت که تا شهریور امسال به توافق میرسند این یک مقدار تأخیر پیدا می کند. فضای امسال یک مقدار بهتر از پارسال شد اما مطلوب نیست. اكنون ال سی نمی شود باز کرد و ال سی روی کارهای صادراتی ما باز نمی کنند. دچار گرفتاری شدیم و با بک تو بک کردن و از طریق صرافی و پول فرستادن 10-12 درصد هزینه همه گونه عملیات تجارت خارجی را بالا بردیم. در داخل می شد کارهایی کرد ولی به نظر من به آن توجه نشد. یکی از کارهایی که می شد انجام بدهیم مساله مسکن بود. بالاخره دولت وقتی تحویل گرفته شد حداقل 5/1میلیون مسکن باقی مانده بود. به دلیل اینکه احمدی نژاد از یک شیوه غلط استفاده کرد و از منابع سپرده بانکهای ایران نزد بانک مرکزی استفاده کرد و بر تورم تأثیرگذار بود دولت کاملاً کات کرد و تأمین منابع نکرد. این تأمین منابع نکردن سبب خوابیدن پروژههای مسکن مهر شد. آورده متقاضی هم در این مدت در بعضی از پروژهها در حسابها بود و دولت قبل در آورده متقاضی هم دخالت کرد و آن را به طرف دریافت آورده متقاضی تبدیل کرد در حالی که دست بخش خصوصی بود یعنی بخش خصوصی و بانک مسکن و متقاضی این سه با هم کار می کردند و تا زمانی که در دست اینها بود خوب کار می کرد. هر کسی پول میداد ساختمان او زودتر ساخته می شد و هر کس دیرتر پول را پرداخت می کرد دیرتر به او واگذار می کردند و هزینه او بالاتر می رفت. بالاخره در این 2-3 سال اخیر، تأخیر حداقل سه درصد ماهانه اضافه می کرد. تورم های 30 و 35 و 36 درصدی هزینه را اضافه می کرد. این یک مورد بود. الان هم باید روی مسکن تصمیم بگیرند30 درصد گردش مالی کشور در امر زمین و مسکن است. یک دنیای بسیار وسیعی دارد. دولت هنوز روش مسکن سازی برای اقشار کم درآمد و متوسط را نداده، همان شیوه مسکن مهر سابق وجود دارد. آن هم با 5/1 میلیون واحد تحویل نشده که بعضی از آنها در مرحله خاکبرداری است. از خاکبرداری تا 1-2 درصد باقی مانده، وجود دارد. این را دولت از روز اول کاملاً میدانست و در کمیسیونهای تعیین وزرا مطرح شد که به موضوع مسکن مهر پرداخته شود و از همان روزهای اول فعال باشد و کارخانجات تولید مصالح، پیمانکاران، کارگران ساختمانی همه فعال شوند. اگر در مسکن مهر پول تزریق نکنیم قطعاً به رکود دامن زده می شود. یعنی آنهایی هم که سر کار هستند بیکار میشوند. اشتغال جدید هم خبری نخواهد بود و این اتفاق هم افتاد. این اتفاق در سالهای 92 و 93 روی داد. یعنی باعث شد یک سری از نیروهای ساختمانی بیکار شوند. کم دیده می شود که این طور بیکاری دامن یک بخش را بگیرد.
از طرفی دیگر مثل اینکه پروژههای عمرانی هم حالا به علت نداشتن بودجه متوقف شده است؟
مسکن مهر یکی از موارد بود.پروژههای عمرانی مورد دیگر بود. پروژههای عمرانی سال 91 از 37 هزار میلیارد، 14 هزار میلیارد تخصیص گرفته، سال گذشته آنچه خزانه اعلام کرده 23 هزار میلیارد تومان از 38 هزار میلیارد تومان منابع گرفته، امسال قول 100 درصد را دادند که 100 درصد 41 هزار میلیارد دلار تأمین بشود. ولی تا امروز که اواخر تیرماه است هنوز پرداختی به پروژههای عمرانی نشده، تخصیص سه ماهه اول باید انجام میشد هنوز انجام نشده است. یک عامل تأثیرگذار هم تاکنون پروژههای عمرانی بوده، یک عامل تأثیرگذار و زودبازده کمک به واحدهای صنعتی است که بالای 90 درصد کار کرده است یک راهکار این است و راهکار دوم این است که واحدهای مستقر و آنهایی که سال های پیش راهاندازی شده و اکنون با ظرفیت پایین دارند کار می کنند ظرفیت جدید با تسهیلات چون در جامعه کشش نیست و سرمایه در گردش پول تأمین مواد اولیه اینها داده شود و با این کار کارخانه راه میافتد. این هم خیلی کند دارد پیش میرود یعنی صنعتگرانی که واحدهای آنها آماده استارت زدن و سرمایه در گردش است در صنایع گذشته اینها الان وضعیت خوبی ندارند و از برخوردهایی که شده ناراضی هستند.
از طرف دیگر دولت یازدهم یک سال دیگر را پیش رو دارد، حالا آیا دولت موفق می شود به شعارهایش عمل کند یا اینکه قبل از انتخابات مجلس با چالشهای متعددی روبه رو می شود؟
به نظر من دولت ناخواسته وارد حل مسائل خارجی شده، به دلیل مشکلاتی که تحریم به وجود آورده. یک نکته را باید اینجا لحاظ کرد که این مشکل را کسانی به وجود آوردند که قطعنامههای شورای امنیت را کاغذپاره میدانستند. اینجا دولت آقای روحانی مقصر نیست. باید اینها را از هم تفکیک کرد. مقصر دولت نهم است، تبعات آن گردن دولت آقای روحانی است. اینکه اکنون بیاییم وضیت موجود را بررسی کنیم و راهکار بدهیم و اگر راهکار داده نشد یا با تأخیر انجام شد به گردن دولت بیندازیم منطقی نیست. ولی یک کارهایی را کاملاً می شود انجام داد. اکنون در جریان پروژهای برای نوسازی ناوگان باری کشور هستم 10 ماه است که داریم پیگیری می کنیم و کار هم برای نوسازی و هم برای توسعه ناوگان کاملاً عملی است این اتفاق اولاً کارخانه های خودروی دیزلی را فعال میکند. ایران خودرو دیزل، زامیاد، سایپا دیزل، اینها فعال میشد. دوم اینکه هزینه های حمل و نقل پایین میآید.
چرا؟
کامیون بالای 25 سال، 70 لیتر در 100 کیلومتر مصرف میکند. کامیون جدید 33 لیتر مصرف میکند. یعنی هر ماشینی که بیاید مصرف آن نصف میشود و همچنین 2 تن بار اضافه تر می تواند بزند. وزن کشنده کامیون 25 سال پیش 2 تن بیشتر از کامیونهای امروز است و 2 تن هم به بارش اضافه میشود. یعنی پروژه واقعاً اقتصادی میشود. در حد اینکه 10 هزار دستگاه وارد کشور شود همه چیز برای آن آماده است. دولت تصمیم نمیگیرد.
به نظر شما چرا تصمیم نمی گیرد؟
من فکر می کنم که هیچ بهانهای برای این تصمیم وجود ندارد.
یعنی نمیخواهد تصمیم بگیرد.
در بروکراسی انداختند که جرأت مدیران برای تصمیمگیری پایین آمده حالا عامل آن چیست؟ به نظر من یک عامل مجلس است. وقتی مجلس در آیین نامه داخلی خود تصویب می کند سه سوال از هر وزیری شد اتوماتیک استیضاح است و نیازی به اعلام وصول طرح استیضاح نیست این فضا منجر میشود دیگر هیچ وزیری دستش به امضا نمیرود. وزیری که قبلاً محکم امضا می کرد امروز با لرزش امضا می کند.
چرا ما باید یک کاری بکنیم 3 کارت زرد به وزیر ... 3 کارت زرد یک وزیر را خود به خود استیضاح کند. چرا ما با این قضیه مواجه شدیم؟ خودتان هم سابقه دولت قبلی را داشتید و هم حضور داشتید، چرا مجلس باید به قضیه این طور نگاه کند؟
نگاه مجلس به دولت یک نگاه مخصوص است به اصطلاح میخواهد اعمال نظارت کند و بعد حتی بر پروژههای منطقهای دست میگذارند و از وزیر سوال میکنند. به نظر من مشکل اصلی قضیه این است که ما در هر مسئولیتی که هستیم به منافع ملی خود فکر نمیکنیم نمیگوییم این حرفی که می زنیم چه لطماتی به اقتصاد ملی، به سیاست ملی و منافع ملی وارد میکند. این آیین نامه کی اصلاح شد؟ موقعی که احمدی نژاد جلوی مجلس ایستاد. اصلاً سابقه نداشته که به این صورت دولت به سینه مجلس بایستد. اینها برای برخورد با احمدی نژاد این کار را کردند. اکنون هم که دولت کاملاً با مجلس هماهنگ است ادامه دارد و وجود دارد. یعنی سه کارت زرد بگیرد استیضاح است. این باید تمام تلاش خود را بهکار بگیرد. نزدیک انتخابات مجلس هم هست. نمایندگان توقع دارند و میخواهند دوباره کاندیدا شوند و رأی بیاورند. اگر پروژهها و هزینههای حوزه انتخابی تأمین نشود و جواب مثبت از وزیر نگیرند سوال میکنند. وزیر هم برای اینکه سوال نشود مجبور است دست به عصا راه برود و بر اساس طرح و برنامه خودش حرکت نکند. این یک مورد که مصوبه اصلاح آیین نامه مجلس است.مسئله دیگر برخوردهای سیاسی است. مملکت ما به لحاظ قطبهای سیاسی مشابه آمریکاست. دو قطبی است. آنها یک قطب دموکرات و یک قطب جمهوری خواه دارند که دموکراتها خودشانرا واقعا دموکرات میدانند و با برخوردهای ملایم و غیر خشن پیش میروند وخط خشن دموکرات معروف هستند. در کشور ما نیز این دو قطب به صورت اصلاح طلب و اصولگرا وجود دارد. و تفاوت آن با آمریکا این است که آنها خط قرمز دارند ولی ما هیچ خط قرمزی نداریم. بدون خط قرمز جلو میرویم. خط قرمز آنها منافع ملی آمریکا در روی کره زمین است. دعوای ما بر سر منافع اقتصادی و سیاسی است. پروندههای اقتصادی که در دستگاه قضایی وجود دارد نشان میدهد که دنبال مسائل و قدرت اقتصادی هستند یک عدهای و دعوا سر منافع ملی نیست و سر قدرت سیاسی است. میدانند که اگر از مجلس و دولت کنار بروند اتصال آنها به کانون های قدرت، پروژهها و طرحها و منافع ملی کم می شود. ما در ایران حزب و ساختار تشکیلاتی نداریم. هر کسی میرسد به سلیقه خودش می گوید و عمل میکند. اینها فضا را تبدیل به یک فضای خیلی منفی کردند.
حالا به نظرتان آینده اصلاح طلبی را چگونه ارزیابی می کنید. شما به عنوان یک فرد فعال سیاسی اصلاحطلب اگر بخواهید بگویید آینده اصلاحطلبی در دولت آقای روحانی به کجا خواهد کشید، آینده را چطور ارزیابی می کنید؟
برخوردهای یکسال گذشته، برخوردهایی نیست که اصلاح طلبهای استانها را راضی کرده باشد. به برخورد دولتمردان انتقاد دارندالبته در عین حال که حامی دولت هستند انتقاد هم دارند. مثل همین بحثهایی که ما داشتیم بالاخره در عین حالی که دولت را قبول داریم و می گوییم و خدا را شکر می کنیم که او رفت و این آمد. شما خودتان در جریان بودید فضای کشور آن چنان شده بود که کسی کار خود را درست انجام نمیداد.. الحمدا... آن فضای به فضای سیاسی تبدیل شد و فضا بازتر شد. آینده اصلاحطلبی به نظر من بستگی به خود اصلاح طلبان، مجموعه اصلاح طلبان، هد اصلاح طلبان و آقای روحانی دارد.
رهبر اصلاح طلبان کیست و آقای روحانی چه جايگاهي دارد؟
رهبر و هدايت كننده اصلاح طلبان روشن است آقای خاتمی است.
قرار است چه کاری را انجام بدهد؟
این مجموعه آقای روحانی، آقای خاتمی و آقای هاشمی باید با ورود خود به صحنه انتخابات وزنه سیاسی اصلاحات را قوت بدهند. و شواهد و قراین نشان می دهد که تندروهاي اصولگرا سخت به میدان ميآيندائتلافی هم بین اصولگرایان معتدل و اصلاح طلبان انجام میشود. به احتمال قوی این ائتلاف صورت خواهد گرفت. الان یک طرف اصولگرایان هستند و یک طرف واحدها و طیفهای مختلفی که دارند. کانون و مرکز طیفهای اصلاح طلب در آن سه نفر خلاصه میشود. اما اینکه بگوییم رهبر اصلاحات کیست مشخص است که آقای خاتمی است.
آقای خاتمی چند وقت پیش گفتند که من به لحاظ سیاسی بازنشسته شدم و نمیخواهم کار سیاسی و ورود به قدرت داشته باشم.
شرایط سیاسی به معنای مسئولیت پذیرفتن، به معنای ورود به دولت منظورشان بوده است.
چرا آقای خاتمی این حرف را زدند؟
آقای خاتمی درست می گوید. سن بالا و کشور نیازمند فعالیت سنگین اجازه نمیدهد. الان آقای خاتمی دیگر باید نفر برای ریاست جمهوری معرفی کند نه اینکه خودش برای رئیس جمهور شدن تلاش کند.
نسل اول اصلاح طلبی میدانیم که فعال است ولی نسل دوم و سوم اصلاح طلبی عملاً نداریم. چون حزب نداشتیم و در این 8 سال فشار زیادی بوده، عملاً جبهه متشکلی در اصلاح طلبان نداریم که بخواهد فرد برای قدرت معرفی کند.
عامل اصلی این ضعف سازمانی و ساختاری برخوردهایی است که در 25 سال گذشته شده است. اگر اهل تدبیر بودند کمک می کردند که این ساختار شکل بگیرد. تا وقتی کشور تشکیلات نداشته باشد حال این تشکیلات می تواند در قالب حزب باشد، میتواند در قالب جبهه باشد. در جبهه طیفهای بیشتری جای میگیرد. ولی بالاخره چارچوب دارند ،شورا و دبیرخانهای دارند، کانونهای استانی و مرکزی دارند. در این قالب میشود کار کرد. شاید 20-30 سال زود باشد برای شکلگیری تحول در کشور. تحول یک مقدماتی دارد. رنسانس اروپا قرن پانزدهم بود و اولین حزب آن قرن هفدهم بود. 300 سال فاصله داشت. نه اینکه نمیخواستند بلکه نمیتوانستند حزب تشکیل بدهند. حزب تشکیل می شد ولی می پاشید. به این رسیدند که کار در قالب حزب باید در جامعه نهادینه بشود. حزب یک شخصیت حقوقیاست و شخصیت حقیقی نیست. خود فرد کارهای نیست اين ايده شرقی است که یک نفر به عنوان دبیرکل و همه کاره است. در تحقق و تعاریف غربی از پایین به بالا تصویرسازی و کارسازی میشود. به نظر من الان در ایران در قالب جبهه خوب می شود کار کرد و فعالیت در شخصیت قوهای را تمرین کرد. شما اگر یک شرکت اداره نکرده باشید و در انجمن فعالیت نداشته باشید یا در یک بنیاد خیریهای کار نکرده باشید و در یک صندوق قرض الحسنهای تلاش نکرده باشید نمیتوانید در حزب تلاش کنید. اینهاست که کار و یک فعالیت در شخصیت حقوقی را برای انسان نهادینه می کند. بدون تمرین و بدون نهادینه کردن فعالیت در شخصیت حقوقی تشکیلات نمی شود. این نکته مهمی است که اروپا به آن عمل کرد و نتیجه هم داد و حزب تشکیل دادند که حزب هم پایدار ماند. اینکه 10سال 15 سال یکبار یک اصلاحات ساختاری انجام می شود و مملکتشان توسط احزاب اداره می شود. ما علاوه بر این مشکلی که داریم مدیریتمان هم دو قسمتی است. یعنی یک بخش مثل مجلس و دولت انتخابی و بقیه انتصابی است و این یک ساختار جدید در دنیاست که تشکیلات نیمه انتخابی و نیمه انتصابی باشد. مسئله دیگر تمرین نکردن در شخصیت حقوقی است. الان در ایران وقتی شرکت تشکیل می دهید 2-3 سال با هم کار می کنید و می پاشید و از هم جدا می شوید. یعنی هنوز در ذهن ما نهادینه نشده که باید حقوق دیگران را کامل باید رعایت کرد. حقوق خودت را که استیفا می کنی حقوق هم شرکتی خودت را باید رعایت کنی و از پایمال شدن حقوق نفر دوم توسط نفر سوم هم شما باید در آن صحنه نیز وارد بشوی و طرف حق باشی. این در شخصیت حقوقی قابل تمرین و قابل استقرار است. اگر این کار انجام نشود، حزب هم تشکیل بشود این حزب شکلی است ... ولی احزابی که بالاخره در قالب دبیرکل و دفتر سیاسی و شورای مرکزی هستند تصمیم سازی آنها از پایین انجام می شود و در این قالب حرکت می کنند اینها الان نمیتوانند در کشور شکل بگیرند. تمام فعالیت های کشور ما فعالیتهای عمده است و توسط شخصیت های حقیقی انجام می شود.