ran-emrooz.net | Tue, 22.07.2014, 0:31
گفتوگویی که احساس میکردم باید برای انجامش روزها صبر کنم، به سادگی و در یک فضای آرام و صمیمی و بدون تعارفهای معمول در عصر یک روز گرم تابستانی برگزار شد. محمد بلوری، روزنامهنگار پیشکوست سر ساعت مقرر در رستوران پسرش به انتظار من نشسته بود. لبخند مهربان و روحیه متواضع محمد بلوری روزنامهنگار برجستهیی که نسلی از زبدهترین روزنامهنگاران را تربیت کرده است، به راحتی راه طرح پرسشها را گشود. از او پرسیدم چرا به جای تحریریه شما را باید در رستوران پسرتان ببینیم؟ چرا رشته ارتباطی بین روزنامهنگاران بزرگی چون او و نسل جدید از هم گسسته است و در نهایت چه کسی باید مسوولیت تربیت روزنامهنگاران نسل جدید را برعهده بگیرد؟ محمد بلوری هم گفت: «تحریریههایی که به جای خبرنگار کارمند تربیت میکنند و مدیرانی که دغدغه کار خبر ندارند و تحریریه را خاموش و یکنواخت میکنند قطعا فضای کار اینچنینی مطلوب من نیست و من هم در این تحریریهها جایگاهی ندارم.» بلوری درسالهای قبل و بعد از انقلاب معاون سردبیر و عضوشورای سردبیری روزنامه کیهان، سردبیر نشریه ایرانیان، دبیرحوادث روزنامه ایران (ازسال ۷۳ تا ۸۱) بود. بعد از آن هم مدتی در روزنامه اعتماد به فعالیت مشغول بود و مدتها هم مسوول ویژهنامههای حوادث روزنامه جام جم بود. با او درباره گسست در دو نسل روزنامهنگاری ایران و چرایی آن گفتوگویی کردهایم که متن کامل آن را در ادامه میخوانید... استاد! امروز روز کاری روزنامهنگاران است و به جای اینکه شما را در تحریریه ملاقات کنم، باید شما را در محل کار پسرتان ببینم. این انتخاب خود خواسته است یا شرایط بیرونی این انتخاب را برایتان رقم زده است؟ این انتخاب خود خواسته و ناخواسته است و دو دلیل عمده دارد؛ اول اینکه فضای کار در تحریریههای فعلی در بیشتر موارد با استانداردهای حرفهیی روزنامهنگاری فاصله زیادی دارد. تحریریه روزنامهها، به جای آنکه کانون فعالیتهای مطبوعاتی باشد به اداراتی تبدیل شده که فقط از خبرنگاران فعالیتهای کارمند وار میخواهد. این نگاه آسیبزا از ارزش کار خبر و خبرنگار میکاهد و خلاقیت و تلاش خبرنگار را کم و تحریریه را خاموش و یکنواخت میکند. قطعا فضای کار اینچنینی مطلوب من هم نیست. دلیل دوم این است که برخی نگاههای تنگ نظرانه و سختگیریهای اشتباه درباره مطبوعات سبب شده که نگاه غیرحرفهیی به مطبوعات گسترش پیدا کند. فضایی، دست خلاقیت را در کاری که فینفسه محتاج خلاقیت است، میبندد. مجموعه این شرایط هم باعث شده که من و شما به جای تحریریه در اینجا یکدیگر را ملاقات کنیم. آسیب حضور مداوم نداشتن امثال شما در تحریریهها، قطعا برای نسل من خواهد بود نه نسل شما. با نگاهی کوتاه به تحریریهها هم در مییابیم که حلقه ارتباطی چند نسل از روزنامهنگاران ایرانی سست شده است. نسل جدید خبرنگاران و روزنامهنگاران به دلایل مختلف از حضور و لمس از نزدیک تجربیات پیشکسوتانی چون شما محروم هستند. به باور شما، پیامد این اتفاق چه تاثیری بر حرفه روزنامهنگاری میگذارد؟ بله همین طور است. زمانی که ما به تحریریه قدم گذاشتیم، افرادی با سابقه و تجربه بیشتر حضور داشتند. حضور آنها به معنای تدوام انتقال تجربیات بود. همان بزرگترها تجربیات خود را در اختیار ما قرار میدادند. حرفهیی که فینفسه با تجربه بیشتر به شکوفایی میرسد، بدون انتقال تجربه رشد نمیکند و محدود میشود. حرفه روزنامهنگاری با خودآموزی به دست نمیآید بلکه در محیط جمعی که انتقال تجربه به شکل طبیعی جریان دارد، شکل میگیرد. بزرگترهای تحریریه باید زبان گویای تجربههای حرفه خود باشند تا خبرنگاران جوان رشد و از اندوختهها استفاده کنند. این اتفاق در جامعه روزنامهنگاری ما رخ نداد و پیامد و آسیب این گسست نسلی کاملا مشهود است. پیامدش هم این است که افراد بیتجربه، روزنامهنگاری نمیدانند و کسی هم نیست که کار مهم انتقال تجربه را بر عهده داشته باشد. مردم رغبتی به تورق برخی روزنامهها ندارند. تیراژ مطبوعات ما نسبت به گذشته بسیار پایین آمده است. تیراژ دو روزنامه کیهان و اطلاعات نسبت به جمعیت سه دهه پیش بسیار بالا بود اما تیراژ روزنامههای فعلی بسیار کم است. شما یکی از دلایل تیراژ محدود و اندک مطبوعات را محصول گسست نسلی روزنامهنگاران دانستید. همه میدانیم که امروز شبکههای اجتماعی و اینترنت رقیب اصلی روزنامهها شدند تا جایی که برخی میگویند روزنامهها دیگر از انعکاس وقایع جا ماندهاند به نظر شما اگر جامعه روزنامهنگاری ما مستحکمتر و حرفهییتر بود این چالش را چگونه از سر میگذراند؟ این اتفاق هم یکی از آثار گسست نسلی و نبود ارتباطات حرفهیی در جامعه مطبوعات فعلی است. در عصر رسانهها هر روز رقیب تازه و رسانه جدید متولد میشود اما این موضوع به معنی مرگ رسانههای قدیمیتر نیست زیرا هر رسانه جایگاه خود را در سبد رسانهیی مردم دارد. مطبوعات ما با آمدن شبکههای ماهوارهیی و اینترنت از خواب پریشانی بیدار شده و رخوت خود را درک کردهاند. در کشورهای پیشرفتهیی که مدیران حرفهیی و سردبیران با تجربه وجود دارند روزنامهها از زوایای مختلف به محتوای اخبار مینگرند در نتیجه خبرها با تحلیلهای جذاب، نو و متفاوت در روزنامهها چاپ میشود و مخاطبان مطبوعات از خرید روزنامه رویگردان نمیشوند و روزنامهها همچنان زنده هستند. این حفظ موقعیت رسانه و مدیریت آن در قبال رقیبان رسانهیی با افراد با تجربه تضمین میشود. به خاطر میآورم خبرنگاران نسل ما نشستن در پشت میز را تنها هنگام بیماری تجربه میکردند و هر روز در بطن جامعه بودند تا حرفهای متنوع به مخاطبان خود بدهند اما خبرنگاران نسل تازه در دنیای وب به دنبال کشف خبر هستند تا لقمه مشترک به مخاطب تعارف کنند. در چنین جامعهیی مطبوعاتی که خبرنگاران آن چلهنشین رایانهها شده و از تحریریه تکان نمیخورند، شکست روزنامهها قطعی است. برخی افراد در نسل جدید روزنامهنگاری هم این شرایط را به تیزی تیغ سانسور و نبود امنیت شغلی ربط داده و میگویند معمولا کشف ناشناختهها ممکن است دردسر آفرین شود. شما به عنوان یک پیشکسوت این توجیهات را میپذیرید؟ موضوع سانسور و نگاه بدبینانه به مطبوعات همیشه در کشور وجود داشته است. بنده در رژیم سابق بارها به علت درج برخی اخبار بازجویی شدم. اما عامل سانسور به همراه عوامل درون سازمانی سبب رخوت مطبوعات شده است. به علت گسست نسلی جامعه روزنامهنگاری که به آن اشاره کردیم، بسیاری از افراد با تجربه در شورای سیاستگذاری حضور ندارند در نتیجه اخبار گاه با نگاه یک بعدی و جانبدارنه مطرح میشود حال آنکه مطبوعات باید با رعایت بیطرفی به لایههای چند گانه اخبار بپردازند. مدیران روزنامههای ما که اغلب افراد سیاسی هستند روزنامه را تربیون حزب خود میبینند تا موقعیتی کسب کنند. این عوامل آسیبزا همگی دست به دست هم میدهند و روزنامهها را به احتضار میکشند. روزنامههایی که باید جریان ساز باشند و افکار عمومی را سامان دهند، خنثی و بیمخاطب شدهاند. روزنامهنگار موفق کسی است که خاکریزهای سانسورهای بیرونی را جلو ببرد و اسیر حصار خود سانسوری نیز نشود. اگرچه بنده هم نبود امنیت شغلی، نداشتن انجمن صفی و خطر تعطیلی هر روزه روزنامهها و مجلات را از عوامل مهمی میدانم که جامعه روزنامهنگاری کشور را چند پاره کرده و این وضعیت ملال آور را به وجود آورده است. جناب آقای بلوری! از پرورش و تربیت خبرنگار به صورت عملی زیاد صحبت کردیم. شما بسیاری از اساتید حرفهیی روزنامهنگاری را در تحریریه و به طور حرفهیی آموزش دادید. معیارهای پرورش خبرنگار موفق چیست؟ نخستین راه آموزش خبرنگار این است که او را به دست حرفهییها بسپاریم. خبرنگار باید ببینید که دبیر او در حوزه کاری خودش هر روز برای کسب خبر چه راهکارهایی را به کار میبرد و چگونه سدها و موانع را میشکند و بعد چگونه لذت کسب خبر و روشن کردن افکار عمومی را احساس میکند. دبیر با تجربه نیز به مرور و با نگاه به توانایی خبرنگار او را آماده کار میکند. خبرنگار در دل این فرآیند آموزش تجربی یاد میگیرد که باید چه کارهایی انجام دهد و از چه فعالیتهایی دوری کند. خبرنگار از دبیر با تجربه یاد میگیرد که بدون کسب اطلاعات فرعی مصاحبه شکل نمیگیرد و تاثیرگذاری بعدی نیز رخ نمیدهد. خبرنگار از دبیر با تجربه خود یاد میگیرد که در گزارشهای متفاوت باید ورودیهای متفاوت و مخصوص نوشت. در این شرایط است که خبرنگار میفهمد چه کسی است و حرفه او چه ویژگیهایی دارد. متاسفانه الان به سبب شکلگیری فضای کارمندی که به آن اشاره کردم در تحریریهها ارتباطات خبرنگاران با یکدیگر کمتر و فضای انتقال تجربهها تنگتر و محدودتر شده است. مجموعه این شرایط هم باعث شده که خبرنگاران طعم تاثیرگذاری کارشان را نچشند و راه مبارزه با موانع کسب خبر را یاد نگیرند. شما بین صحبتهای خود ذکر کردید که خبرنگار باید تلخی پشت سر گذاشتن موانع را حس کند و شیرینی تاثیر کار مطبوعاتیاش را بچشد، میتوانید مثالی از این تجارب برای ما بیاورید؟ از این مثالها به خصوص در سرویس حوادث فراوان است. موانع برای کسب خبر در عمر همه مطبوعات وجود داشته است. ماجرای قاتلی به نام هوشنگ ورامینی یکی از این نمونههاست. روزی متوجه شدیم فردی به سبب قتل کودکی دستگیر شده من به زندان شهربانی رفتم و با او در این باره صحبت کردم. در جریان صحبت، او به هشت قتل دیگر اعتراف کرد و آدرس آنها را به من داد من هر شب یکی از این قتلها را منتشر میکردم و پلیس برای یافتن اجساد به آنجا میرفت. همکاری من و پلیس سبب کشف راز قتلها شد. درباره لذت آگاهی دادن و روشن کردن افکار عمومی نیز از ماجرای معروف خفاش شب برایتان مثال میآورم. درآن زمان ترس و وحشت عمیقی در جامعه ایجاد شده بود. شایع شده بود که خفاش شب فردی افغانی بوده است. این موضع سبب درگیری برخی با اتباع افغان شده بود و جامعه را ملتهب کرده بود من خبرنگار خود مسعود ابراهیمی که خبرنگار بسیار کوشا و موفقی بود را با زحمت و سختی به روستای دور افتادهیی در قوچان که محل تولد خفاش شب بود فرستادم تا برگه شناسنامه او را بیاورد. شناسنامهیی که نشان میداد وی ایرانی بوده است. این موضوع از التهاب جامعه کاست و خطر درگیری مردم با افغانها را کاهش داد. درک این لذایذ و مبارزهها در یک تحریریه حرفهیی قطعا رخ خواهد داد. برخی خبرنگاران با توصیه و سفارش به تحریریه قدم میگذارند. آفتی که در نبود افراد حرفهیی در تحریریهها بیشتر هم شده است. شما با چنین فشارهایی در دوران حضورتان در تحریریه با چنین فشارهایی روبهرو بودهاید؟ من هرگز با تعارف و تقیه کار نکردهام. حفظ اصول حرفهیی برای من همواره دارای اهمیت بوده است. روزی دکتر مصباحزاده که سردبیر کیهان قبل از انقلاب اسلامی بود خواست دو پسرش را به عنوان کار آموز در سرویس خودم بپذیریم تا اگر توانایی کار در این حرفه را دارند به عنوان خبرنگار مشغول شوند. قرار شد بعد از چند روز نتیجه را به دکتر اطلاع بدهم. من بعد از چند روز نزد ایشان رفتم و باصراحت گفتم ممکن است بچههای شما در امور دیگری موفق باشند. این دو نیز دیگر به تحریریه نیامدند. تعارف کردن و ترجیح روابط به ضوابط بزرگترین خیانت به جامعه مطبوعاتی کشور است. دبیر موفق چگونه میتواند بفهمد کسی واقعا استعداد روزنامهنگاری دارد یا خیر. منظورم داشتن همان حداقلهایی است که روزنامهنگار را از فرد عادی تمییز میدهد؟ نگاه روزنامهنگار به رویدادها با افراد عادی متفاوت است. این عاملی است که روزنامهنگار را از فرد عادی تمییز میدهد. به یاد دارم اوایلی که من در روزنامه کیهان مشغول شده بودم. یکی از ملاکان مشهور به قتل رسید. این فرد خانه بزرگی داشت و سگی هم از آن محافظت میکرد. شواهد نشان میداد فرد آشنایی او را به قتل رسانده زیرا همسایهها میگفتند سگ مقتول هیچ واکنشی نشان نداده است. روز بعد خواهر و برادرزاده مقتول به روزنامه آمدند و خواهان رسیدگی به قتل او شدند. برادرزاده مقتول خودش را به طرز مشکوکی از عکس کنار میکشید. این موضوع ظن مرا برانگیخت و من آن را به بازپرس اطلاع دادم. تحقیقات بعدی ثابت کرد که پسر جوان برای رسیدن به ارث عمویش او را به قتل رسانده است. آدم عادی بیتفاوت از جزییات میگذرد. حساسیت، دغدغه و تسلیم نبودن خبرنگار است که این حرفه را از بقیه حرفهها و مشاغل متفاوت میکند. به نظر تشخیص این توانایی برای دبیر باتجربه سخت نیست. برای آدمی که شم و عشق روزنامهنگاری دارد و مانند افراد عادی به پیرامون خود نمینگرد سخت است که برای امرار معاش در شغل دیگری مشغول شود. شما این تجربه را در زندگی شخصی خود لمس کردید؟ اندکی بعد از انقلاب اسلامی من از روزنامه کیهان بازخرید شدم. با پولی که داشتم فروشگاهی تاسیس کردم و در آن مشغول به کار شدم اندکی بعد روزنامهها و مجلات متولد میشدند واز من تقاضای کار میکردند. نصف روز سردبیر سه مجله بودم و نیمی دیگر در فروشگاه مشغول میشدم. در آخر هم با بستن فروشگاه به خانه اصلیام مطبوعات برگشتم و سختی کار در مطبوعات را به آسایش مشاغل دیگر ترجیح دادم. نسل خبرنگاران جوان هنوز از تجربیات پیشکسوتانی چون شما محروم هستند. محرومیتی که در این گفتوگو به آسیبهای آن پرداختیم. کدام اتفاق باعث میشود که حضور دوباره شما را در تحریریه ببینیم؟ تحریریه باید با اصول حرفهیی چیده شود. ملاحظات فردی و سیاسی و گروهی آفات کار حرفهیی در روزنامه است. سردبیری که با طی مراحل کار به سردبیری میرسد، فرد دغدغهداری است و قطعا از افراد حرفهیی دعوت به کار خواهد کرد. تحریریه که دارای جذابیت و حرارت کار خبر باشد، من و امثال من را قطعا به سوی خود میکشاند. من تا به امروز شاگردان موفقی داشتم که هر کدام از آنها الان به سمت استادی رسیدهاند. اساتیدی چون مهدی فرقانی، فریدون صدیقی و بسیاری دیگری که آوردن نام آنها در این مجال ممکن نیست، همگی از شاگردان من بودهاند. اگر فضای مطبوعات به سمت استانداردهای لازم حرکت کند، قطعا به تحریریه برمیگردم و شاگردان بیشتری را پرورش خواهم داد. |