مجید کیانی سنتورنواز برجسته و ردیفدان، یکی از گنجینههای مهم موسیقی ایرانی محسوب میشود. او به موسیقی ردیف - دستگاهی به همان شکلی که بوده باور دارد و آن را به همان اسلوب اصیل آموزش میدهد. این باور سخت و موکد کیانی باعث شده تا سوتفاهماتی هم به وجود بیاید که در این گفتگو به آنها هم پرداختهایم.
مجید کیانی سال ۱۳۲۰ در تهران به دنیا آمد. او ردیف سنتور ابوالحسن صبا و قطعات علینقی وزیری و روحالله خالقی را به مدت چهارسال در هنرستان آزاد موسیقی ملی فراگرفت. سپس در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران قسمتی از ردیف میرزا عبدالله را نزد داریوش صفوت و نورعلیخان برومند آموخت و برای مدت چهار سال دیگر نزد برومند بقیه ردیف میرزاعبدالله و همچنین شیوه سنتورنوازی حبیب سماعی را فراگرفت.
پس از آن مدت ۲ سال نزد عبدالله دوامی برای آموختن ردیف آوازی و همچنین چگونگی اجرای موسیقی ایرانی تحصیل کرد. سپس مدت ۳ سال در دانشگاه سوربن پاریس نزد تران وانکه و ادیت وبر در رشته اتنوموزیکولوژی تحصیل نمود. این نوازنده سنتور، ردیفدان و مدرس موسیقی در سال ۱۳۵۸ در حالی که از سوی دولت فرانسه اقامت و بورس تحصیلی دریافت کرده بود، همراه با اعضای خانوادهاش به ایران بازگشت و تاکنون در ایران ماندهاست.
تدریس موسیقی ردیف در موسسه فرهنگی هنری سروستان از سال ۱۳۷۲ تاکنون،تدریس موسیقی ردیف در مکتبخانه میرزا عبدالله مدیریت گروه موسیقی دانشکده هنرهای زیبا در سالهای ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۹، تدریس درس ردیف موسیقی ایران در دانشگاه تهران به مدت ۲۳ سال، مدیریت مرکز حفظ و پژوهش موسیقی ایران، رئیس گروه موسیقی فرهنگستان هنر، عضو شورای عالی یونسکو در ایران از جمله سمتها و فعالیتهای گسترده این نوازنده برجسته است. مجموعه همنوازی او با محمدرضا لطفی و داریوش طلایی و ناصر فرهنگفر و نیز آلبوم ترجیع بند با آواز رامبد صدیف که این اثر دومی از آثار ماندگار در تاریخ موسیقی آوازی و بداههنوازی و بداههخوانی ایران به شمار میرود، از جمله فعالیتهای گسترده او در زمینه موسیقی است. این نوازنده امروز جمعه 28 شهریور ماه در فرهنگسرای نیاوران به صحنه میرود. به این بهانه با او به گفتگو نشستیم که پیش روی شماست:
شاید بهتر باشد بحث را با جشنواره جوان آغاز کنیم. شما در شورای سیاستگذاری جشنواره موسیقی جوان حضور داشتید که دومین دوره آن چند روز پیش به پایان رسید. به نظر شما این جشنواره در رشد موسیقی ایران تا چه اندازه اهمیت دارد؟
امروزه در کشور ما انواع موسیقی رایج شده است و گرایشهای مردم بیشتر به سمت موسیقی سطحی است به همین دلیل موسیقی جدی مانند موسیقی کلاسیک، سنتی و نواحی مهجور واقع شده است زیرا مخاطبین و تیراژ کم است در نتیجه جوانان هیچ شناختی نسبت به این موسیقیها ندارند و فکر میکنند موسیقیهای سطحی که در سطح جامعه رایج است موسیقی هنری است. شورای سیاستگذاری جشنواره موسیقی جوان هدفش این است که موسیقی دستگاهی در راس باشد و از جوانانی که در این زمینه فعالیت میکنند حمایت شود. در مرحله اول گزینش و در مرحله نهایی برگزیدگان انتخاب میشوند. این جشنواره به دنبال این است که تاثیر خوبی بر جوانان بگذارد تا بیشتر جذب موسیقی اصیل شوند. البته میتوانیم جشنوارههای دیگر در زمینه موسیقی پاپ داشته باشیم ولی امروزه این نوع موسیقی مخاطب خود را دارد در نتیجه لازم نیست تا جشنوارهای در حوزه موسیقی پاپ برگزار شود. موسیقی کلاسیک باید بتواند جوانان را جذب کند تا این جوانان در ارکسترها فعالیت کنند. اساس موسیقی مشرق زمین تکنوازی است و چون ما ایرانیها ذوق شاعرانه داریم بیشتر تکنوازی ما را جذب میکند در نتیجه اساس کار جشنواره موسیقی جوان همان تکنوازی است. گروه نوازی مخاطب خاص خودش را دارد. گاهی سه نوازنده به صحنه می روند که بهتر است کار خود را با یک مقدمه یا پیش درآمد شروع کنند و در پایان یک تصنیف یا رنگ اجرا کنند. گروههای قدیمی همیشه به این شیوه پیش میرفتند. زمانیکه گروههای خیلی زیاد به صحنه میروند و یک آهنگ را با یک صدا مینوازند جنبه نمایشی پیدا میکند و موسیقی اصیل را به خوبی نمیشود ارائه داد.
هدف کلی چیست، حفظ و اشاعه فرهنگ موسیقی گذشته؟
ما میخواهیم جوانان به انگارههایی که در موسیقی اصیل ایرانی است توجه کنند. ردیف موسیقی ایرانی ما مانند شاهنامه فردوسی است که در آموزش باید به صورت شفاهی حفظ شود و تداوم یابد. زمانی که هنوز به درستی موسیقی خود را به خوبی فرا نگرفتهایم و آن را درک نکردهایم، بدعت و نوآوری خیلی شایسته نیست و احتیاج است نوازنده براساس الگوهای پیشکسوتان موسیقی اجرا کند در صورتی که گروههای جدید دوست دارند قطعه بسازند ولی براساس الگوهای پیشین نیست. هنرمندان از محیط تاثیر میپذیرند ولی بهتر است از فرهنگ خودمان باشد. امروزه برخی دوست دارند تاثیرپذیری از موسیقی عثمانی و ترکیه داشته باشند زیرا معتقدند بخشی از موسیقیها در آن جا حفظ شده است ولی برخی دیگر از موسیقی هنر یا موسیقی کلاسیک تاثیر میپذیرند و گاهی به دنبال موسیقی تلفیقی هستند. این نوع موسیقیها بد نیست ولی ما نباید فراموش کنیم که ما فرهنگ غنی در زمینه موسیقی داریم ولی متاسفانه به آن توجه نمیکنیم. این جشنواره به دنبال این است موسیقی دستگاهی را در سطح جامعه جاری کند.
تاکید شما بر موسیقی ردیف بر کسی پوشیده نیست ولی گاهی این تاکید سبب میشود فکر کنیم شما میگوید کسی که امروز تار مینوازد باید مانند آقاحسینقلی بنوازد.
این سوتفاهم پیش آمده است. ما باید درباره موسیقی و فرهنگمان تحقیق کنیم تا متوجه خیلی از مسائل شویم. ما ایرانیها اشراقی بودن را دوست داریم ولی فراموش کردیم اگر این اشراقی بودن با عقل و خرد هماهنگی نداشته باشد به سرانجام نخواهد رسید. موسیقی هنر است و علم نیست ولی تفکر درباره موسیقی لازم و ضروری است. خیلی از هنرهای ما دارای حکمت و فلسفه هستند در نتیجه در این جا عقل به ما کمک میکند. موسیقی الان موسیقی نیست فقط سر و صدا است و فقط برای تفریح کاربرد دارد. موسیقی دستگاهی یک موسیقی اندیشمندانه است و ما باید این نوع موسیقی را حفظ کنیم و آن را بشناسیم و زمانی که آن را شناختیم متوجه میشویم ابعاد خاص خودش را دارد. امروزه کتابهای زیادی درباره معماری چاپ شده است که نشان میدهد معماری ما یک معماری ذاکرانه است. هنرمند در جست و جوی معنا است و در خوشنویسی و نگارگری هم قابل اثبات است، در نتیجه موسیقی دستگاهی ما هم این ویژگیها را دارد. زمانی که فکر میکنیم پی به عمیق و فلسفی بودن موسیقی میبریم. در این طور سنتها همیشه موسیقیدان نیازمند الگوهای پیشین است. اگر گوشهای به نام "کرشمه" و "خجسته" داریم هر کدام قالب فرمی هستند که الگو و سرمشق هستند. وقتی یک جوان این قالبها را یاد میگیرد در آینده میتواند براساس این فرمها موسیقی بیافرینند. آفرینش در قالبهای گذشته است یعنی باید اول ببیند پیشینیان چه درآمدی داشتند در نتیجه براساس آن عمل کند. هنرجو قالبها و الگوهای متفاوت دارد در نتیجه دستش باز است و میتواند براساس شرایط زمانی و مکانی موسیقی بیافریند. برای اجرا موسیقیدان باید خلق کند یعنی براساس الگوهایی که در دست دارد شروع به نواختن میکند. الگوهای غربی نشان میدهد که موسیقیدانان از الگوهای پیشین خود استفاده نمیکنند البته مطالعه و پژوهش میکنند ولی از آنها استفاده نمیکنند و میخواهد خودش خلق کند. زمانی که به هنرهای سنتی مراجعه میکنیم انسان محوری معنا ندارد. در هنرهای قدیمی ایرانی فردیت معنا ندارد بلکه خدا محوری است. زمانی که یک نوازنده میخواهد راه پیشینیان را برود برچسب مقلد به آن میزنند که به نظر من هنری اگر با تفکر همراه باشد تقلید معنایی ندارد، بلکه آن تحقیق است. استاد دوامی فنونی دارد که شاید سالها طول بکشد که یک هنرجو بتواند آن را فرا گیرد. در نتیجه هنرمندان جوان سادهتر پیش میروند و از تجربه و راه اساتید استفاده نمیکنند. اگر بخواهیم یک هنرمند خوشنویس شویم باید در خدمت یک استاد باشیم که هم ذاکرانه بنویسیم و هم راههای امروزی را بشناسیم. موسیقی هم همین طور است و باید تکرار کند تا به حقیقت زیبایی که مدنظرش است برسد. فرهنگ محور و خدا محور بودن اساس کار است. اگر انسان محور باشد باید به خلق آثار انسانی بپردازد که در دنیای امروزی هم پذیرفته میشود و من هیچگاه موسیقیهای دیگر را نفی نمیکنم. هر کاری اگر اندیشمندانه باشد به عنوان یک هنر موسیقی ثبت و ماندگار میشود ولی اگر موسیقی تفننی باشد تاریخ مصرف دارد و برای شهرت طلبی است؛ در نتیجه ارزش والای خود را از دست میدهد. گاهی میخواهیم موسیقی کاملا ایرانی باشد ولی اگر اصول را به درستی انجام ندهیم موسیقی مردم پسند میشود. مثلا اکثر آهنگهای قبل از انقلاب هیچ کدام موسیقی اصیل نبود و جز ترانههای روز بود. امروز موسیقی دیگر درست شده است و از سازهای غربی استفاده میکنیم که موسیقی پاپ است. اگر هرکدام از موسیقیها علاوه بر اشراقی بودن بتوانند جایگاه والایی برای خود در نظر بگیرند بهترین موسیقی است. یک نوازنده موسیقی ایرانی زمانی که براساس گذشتگان ردیف میزند باید آن قدر موسیقی را شناخته باشد تا بتواند در هر کدام از قالبها و فرمها موسیقی بسازد. مثلا میخواهیم به شیوه کلاسیک شعر بگوییم اول باید ببینیم چه قالبهایی داریم رباعی، دوبیتی، غزل، مثتوی و... داریم. اگر بخواهیم یک رباعی بگوییم باید خیام بخوانیم تا ببینیم اصول رباعی گفتن چیست و متوجه میشویم نیاز به یک شناخت فلسفی داریم تا به وسیله آن شعر بگوییم در غیر این صورت رباعی نمیشود و حرف تازهای در آن نیست. ما در قالب رباعی میتوانیم تا ابد شعر بگوییم زیرا هیچ وقت تمام نمیشود ولی مهم این است که از زیباییشناسی استفاده کنیم در غیر این صورت شعر ما تکراری و تقلیدی می شود. گاهی میخواهیم در قالبهای آزاد و به شیوه شاملو شعر بگوییم و هیچ ایرادی ندارد ولی این شعر قالبهای پیشین را حفظ نمیکند در نتیجه اگر دارای اندیشه و تفکر باشد بینظیر است. موسیقی هم همین طور است یعنی میتوانیم در قالبهای روز و آزاد حرکت کند ولی موسیقی باید دارای اندیشه باشد. اگر هم بخواهیم موسیقی سنتی ارائه دهیم باید بتوانیم در هر قالبی بداههسرایی کنیم. ما اشراقیگری را نمیتوانیم مبنا قرار دهیم و باید از عقل هم استفاده کنیم. در موسیقی سنتی باید تمام قواعد را رعایت کنیم به عنوان مثال کسی که میخواهد غزل بگوید باید تمام قواعد را رعایت کند در غیر این صورت باید به شیوه آزاد شعر بگوید. خیلی از موسیقیدانها از این مسائل آگاهی ندارند در حالی که هر موسیقیدانی موظف است به این مسائل اشرافی کافی داشته باشد.
یعنی شما با موسیقیهایی که امروزه توسط جوانها ساخته میشود موافق نیستید؟
اکثر جوانان امروز به الگوهای پیشین توجه نمیکنند و این الگوها در کلاسهای آموزشی هم گفته نمیشود. خیلیها از اساتید هم خود محور تدریس میکنند یعنی هر استادی همان طور که دوست دارد تدریس میکند. ولی در بخش سنتی و در قالبهای گذشته نیازمند الگوهای پیشین هستیم و باید براساس همان الگوها تدریس کنیم. ولی روی صحنه میتوانیم الگوها را کنار بگذاریم و موسیقی بیافرینیم یعنی موسیقی که مختص خودمان باشد. مثلا حبیب سماعی از نظر خلاقیت بینظیر بوده است و هر بار که شور میزند هیچ کدام شبیه هم نبوده است زیرا به طور مداوم در حال خلق کردن بوده است ولی اگر بگوییم چه اثری خلق کرده است جواب این است که هیچی نساخته است زیرا براساس الگوهایی که از پدرش گرفته موسیقی میآفریده است. در معماری الگوهای مساجد را ببینیم تمامی الگوها از استادان قبلی است. مثلا در مسجد جامع اصفهان یک ایوان به نام استاد و یک ایوان به نام شاگرد است و اگر ایوان شاگرد را ببنیم مبهوت میشویم، زیرا شاگرد تمامی الگوها را از استاد گرفته است ولی هیچ کدام شبیه هم نیستند. الگوبرداری تقلید نیست و اگر همراه با تعقل باشد سبب نوآوری میشود. زیرا الگوهای پیشین را با وجود خود محوری عوض نمیکند و با الگوها آثار جدید خلق میکنند.
آهنگسازان و نوازندگان موسیقی امروز که شما منتقد آن هستید، شاگردان هنرمندان و مدرسانی چون شما هستند. چرا فکر میکنید این نسل به بیراهه رفته است؟
زمانیکه آموزش و پرورش ما به موسیقی اهمیت نمیدهد این هرج و مرج به وجود میآید. اگر یکی از درسهای زیادی را حذف کنند و به جای آن موسیقی آموزش دهند کودک با تار محمدرضا لطفی آشنا میشود، در نتیجه تحت تاثیر قرار میگیرند و در آینده همان راه را ادامه میدهند. اگر بتوانیم باور کنیم که موسیقی در دبستان در روحیه دانشآموزان تاثیر مثبت میگذارد و درس خواندن و اخلاق آنها را بهتر میکند. زمانی هم که به خانه میرود در شبکههای امروزی اصلا صدای ساز ایرانی از قبیل تار، سنتور، کمانچه و... نمیشنود در نتیجه زمانی که بزرگتر میشود به جای ساز تار به سراغ گیتار میرود. زمانی که جوان بودم و به خیابان بهارستان میرفتم پشت ویترین مغازهها سازهای ایرانی میدیدم ولی چند سال پیش اصلا ساز ایرانی موجود نبود و فقط انواع مختلف گیتار بود. زیرا تا وقتی که رسانههای ما و آموزش و پرورش ما این موضوع را باور نکنند به هیچ نتیجهای نخواهیم رسید. بسیاری از موسیقیدانها دوست ندارند موسیقی را تفکیک کنیم. بسیاری از اساتید موسیقی را برای هنرجو تفکیک نمیکنند در نتیجه هنرجو درگیر میشود. موسیقیدانهایی که بداههنوازی میکنند ردیفدانهای خوبی هستند ولی چون گرایش مردمپسندانه دارند، متوجه میشوند که مردم کار آنها را دوست ندارد در نتیجه این قطعات را نمی زنند. استاد عبادی فرزند میرزاعبدالله است و در خاطراتش میگوید زمانیکه به رادیو رفتم ردیفهایی که از پدرم آموخته بودم را در رادیو زدم ولی بعد از مدتی متوجه شدیم هیچ بازتابی ندارد در نتیجه سبک جدیدی به وجود آوردیم که مورد استقبال مردم قرار گرفت. اگر در رسانهای هستیم و سازی بزنیم که مردم نپسندند آن موسیقی دیگر پخش نمیشود. همان زمانی که این اساتید هستند چرا اساتید دیگر مانند برومند، قوامی، حبیب سماعی حضور ندارند زیرا این افراد موسیقی جدی ارائه میدادند و مخاطب آنها کمتر بوده است. این یک قانون است زمانی که موسیقی جدی ارائه میدهیم مخاطب کمتر است و در نهایت کنار گذاشته میشود.
شما تالیفاتی هم در زمینه موسیقی و معماری دارید به عنوان بحث از این تطبیق هنری برای ما بگوید. آیا میتوانیم موسیقی و معماری را با هم منطبق کنیم؟
15 آلبوم در زمینه شناخت موسیقی ایران و مقالهای در این زمینه منتشر کردم. یکی از این شناختها "شناخت معماری و موسیقی" است و این دو را با هم بررسی میکند. من هر کتابی که درباره معماری بود را جمعآوری کردم. درباره معماری فقط 150 سال است که کتاب نوشته شده است ولی در موسیقی اطلاعاتی از دوران فارابی وجود دارد . معمارها در گذشته در جست و جوی معنا بودند و اساتید گذشته هم در موسیقی به دنبال هنر ذاکرانه. زمانی که مقایسه کردم متوجه شدم هر دو با هم هماهنگ هستند. در موسیقی و معماری متوجه شدم میرزا عبدالله یک مهندس است زیرا واژههای موسیقی را طوری کنار هم چیده است که معماری خلق میکند. همچنین در معماری متوجه شدم سازههای معماری هم همبستگی ایجاد میکنند. مسجد گوهرشاد را با زاویه تار منطبق کردم و متوجه شدم کاملا با هم هماهنگی دارند. همچنین بخشهای حکمی و فلسفی هر دو با هم منطبق هستند. سپس به سراغ چیدمانها که میرویم متوجه میشویم هر نغمه مانند یک آجر است و با هم سنخیت دارند. نسبتهای هر دو هم بسیار جالب بود. بسیاری از فاصلهها در موسیقی نسبتهای زیباشناسانه دارد. برنامه دیگر "خوشنویسی و موسیقی" است زیرا این دو هنر هم میتوانند با هم منطبق شوند. هدفم این نیست که معماری شبیه موسیقی است هدف من این است که موسیقی ما با ارزش است و مانند مهندسی است. میتوانیم ثابت کنیم که اساس موسیقی دستگاهی ما ریاضی است زیرا موسیقی جز علم ریاضی است. حتی نجوم در موسیقی دستگاهی ما نقش اساسی دارد. هدف اصلی من این است که بگویم موسیقی دستگاهی ما معمولی نیست بلکه فرهنگ و تاریخ ما است و باید به آن اهمیت دهیم. ما باید امانتداری کنیم و از آثار گذشتگان محافظت کنیم زیرا این آثار تاریخ کشورمان ایران است در نتیجه در حفظ آنها باید کوشا باشیم.
انتهای پیام/