- توضیحات
- :::
-
دسته: مصاحبه |
-
منتشر شده در جمعه, 25 مهر 1393 00:11 |
رییس انجمن علمی روانپزشکان ایران در گفتوگو با «شرق»:
هرچند اضطراب شایعترین بیماری روانی در کل دنیاست، اما متاسفانه افسردگی که در رتبه بعدی اختلالات خلقی قرار دارد، در تمام کشورها رو به گسترش است. از سوی دیگر بسیاری از افراد بهدلیل ناآشنایی با علایم بیماریهای روانی با دردهای جسمانی که منشأ روانی دارند، به پزشکان مراجعه میکنند که برای انجام آزمایشهای بالینی، کلینیکی و پاراکلینیکی به مراکز آزمایشگاهی، تصویربرداری و... ارجاع میشوند. کمبود تعداد روانپزشکان، توزیع نامناسب آنان و شیوع افسردگی در میان زنان و سالمندان همگی موضوعاتی است که به مناسب هفته سلامت روان و برپایی «سیویکمین کنگره سالانه انجمن روانپزشکان ایران» با دکتر «احمد جلیلی»، رییس انجمن علمی روانپزشکان ایران در میان گذاشتهایم که حاصل آن در ادامه میآید:
محور کنگره امسال انجمن روانپزشکان ایران، «بررسی اختلالات خلقی» تعیین شده است. نخست بیان کنید اختلالات خلقی شامل چه بیماریهایی و دوم آنکه میزان شیوع آنها به چه میزان است؟
اصولا افسردگی، سرخوشی و نشاط غیرطبیعی (شیدایی)، اضطرابها، فوبیاها یا ترسهای مرضی و وسواس از جمله اختلالات خلقی بهشمار میروند که پس از اضطراب، شایعترین آن افسردگی است. این بیماری، بیشترین بار اقتصادی را بر فرد، خانواده و جامعه تحمیل میکند. افسردگی همچنین با محاسبه بودجهای که دولت باید برای مرخصی استعلاجی کارمندان و کارگران اختصاص دهد، بیانگر بار مالی سنگین این بیماری برای دولتها نیز هست. افسردگی بر اساس آمارهای جهانی به عنوان شایعترین و یکی از پرخرجترین بیماری روانی در کل دنیا شناخته میشود. از سوی دیگر آمار مبتلایان به بیماری افسردگی در جهان رو به افزایش است. خودکشی که به دلیل ارتباطداشتن با حیات یا مرگ انسانها اهمیت ویژهای دارد نیز حاصل افسردگی است. اهمیت ویژه اختلالات خلقی در طب عمومی و ارتباط آن با سایر رشتههای پزشکی به این علت است که اختلالات خلقی همیشه بهصورت اضطراب و افسردگی از سوی بیماران مطرح نمیشوند؛ بلکه آنان معمولان با شکایات جسمی مانند سردرد، درد در اندامها بهویژه دردهای استخوانی- مفصلی، اختلالات گوارشی، علایمی همچون تپش قلب، درد در ناحیه تناسلی و هر علامتی که در طب داخلی وجود دارد، به پزشک مراجعه میکنند.
تفاوت سردرد و درد در اندامها که منشأ روانی دارد، با دردهایی که منشأ فیزیکی دارند، چیست؟
در دردهایی با منشأ روانی، ضایعه عضوی وجود ندارد. برای مثال فرد سردرد دارد، ولی علت عضوی در سر و اندامهای فوقانی او دیده نمیشود یا اینکه با وجود درد در قفسه سینه و قلب، نوسانات فشارخون، تپش قلب، تنگی نفس و علایمی از این دست، سیستم قلبی-عروقی یا تنفسی فرد کاملا سالم است.
آیا در تمام کشورها، مبتلایان به بیماریهای روانی با عوارض جسمی به پزشک مراجعه میکنند یا اینکه این مساله به فرهنگ و سطح آگاهی جوامع بستگی دارد؟
مبتلایان به بیماریهای روانی در کشورهای توسعهنیافته و جهانسوم بیشتر با علایم جسمی به پزشک مراجعه میکنند. در اینجا وظیفه پزشک کشف علت بیماری و تشخیص اختلالات خلقی در صورت سلامت جسمانی بیماران است. در مجموع در کشورهای پیشرفتهتر، میزان شکایتهای جسمی در اختلالات خلقی کمتر است.
در خبرها به نقل از شما آمده بود 30درصد از مراجعات به پزشکان در ایران با شکایت از دردهای جسمانی، مربوط به بیماریهای روانی است. لطفا در این مورد بیشتر توضیح دهید.
بر اساس پژوهشی که در کشور انجام شده، 30درصد از مراجعات به پزشکان عمومی و درمانگاهها که با شکایت از دردهای جسمانی از قبیل سردرد، ناراحتیهای قلبی، بیماریهای گوارشی و اسکلتی-عضلانی، تنگی نفس و... است، منشأ روانی دارد. به عبارتی این افراد مشکل جسمی نداشته، تنها از اختلالات خلقی از قبیل اضطراب و افسردگی رنج میبرند که خود و اطرافیانشان از بیماری روانی آنان خبر ندارند. بر این اساس 30درصد دیگر از این افراد، مبتلا به مشکلات جسمانی و روانی بهطور توام بوده، تنها 40درصد دیگر واقعا به مشکلات جسمانی از قبیل فشار خون، نارسایی قلبی، آسم، شکستگیها و... مبتلا بودند؛ هرچند احتمال ابتلا به بیماریهای روانی بهطور ثانویه در این افراد نیز وجود دارد که بعدها خود را نشان میدهد.
اختلالات خلقی در چه سنینی شایعتر است؟
اختلالات خلقی در سنین بالای 60سال بیش از میانسالی است. اصولا افسردگی بهدلیل مسایل بیولوژیک در سنین بالا شایعتر است. در این سنین کمتر افرادی هستند که از بیماریهای جسمی از قبیل بیماریهای متابولیک شامل دیابت، چاقی، فشارخون و... در رنج نباشند. ابتلا به این قبیل بیماریها فرد را مستعد افسردگی میکند. از طرف دیگر اغلب افراد اعم از متاهل و مجرد این دوره را در تنهایی سپری میکنند. درواقع در صورتی که ازدواج نکرده یا متارکه کرده باشند، تنها هستند و در صورت تاهل هم معمولا در این سنین بچهها بزرگ شده، هریک زندگی مستقلی را شروع کردهاند. بازنشستگی و کاهش درآمد نیز فشارهای زیادی بر افراد مسن وارد میکند. هرگونه معلولیت ناشی از بیماری بر اثر جراحیهای پزشکی نیز مزید بر علت است؛ مجموعه دلایل فیزیکی و محیطی، میزان افسردگی را در سالمندان افزایش میدهد. به همین دلیل، سالمندان از نظر ابتلا به بیماریهای روانی بهویژه افسردگی بیشتر موردتوجه دستاندرکاران نظام سلامت قرار میگیرند.
هماینک اغلب پزشکان برای افرادی که با شکایت از دردهای جسمی به آنان مراجعه میکنند، داروهای اعصاب بهویژه انواع آرامبخشها را تجویز میکنند؛ آیا غیرروانپزشکان مجاز به تجویز داروهای اعصاب و روان نیز هستند؟
نخست باید این نکته را مدنظر داشت که تجویز دارو، مرحله بعد از تشخیص بیماری است. درواقع پزشکی که بیمار را معاینه میکند، صرفا نباید فشار، نبض و سایر علایم جسمی او را موردبررسی قرار دهد و معاینه زمانی کامل میشود که در کنار کنترل عوامل فوق، معاینات روانپزشکی را نیز از وی به عمل آورد. سوالاتی در مورد میزان و کیفیت خواب بیمار، میزان اشتها، کاهش یا افزایش وزن طی ماههای اخیر، داشتن دلشوره و اضطراب، غمگین یا افسرده یا در عوض شادبودن، امیدواربودن یا ناامیدی، میزان تحریکپذیری و عصبانیت، میزان تمرکز و... بهعبارتی پزشک میتواند با صرف دوتا سهدقیقه زمان به این مساله پی ببرد که منشأ بیماری جسمی است یا روانی؛ متاسفانه روش فعلی که اغلب پزشکان برای تشخیص بیماریها به کار میگیرند، روش کارایی نیست. آنان به محض شکایت بیمار از دردهای جسمی، بدون گرفتن شرح حال بیمار و طرح سوالات فوق، وی را بهسمت عکس، آزمایشهای سیتیاسکن، امآرآی و انواع تصویربرداریها هدایت کرده و دستآخر به او میگویند مساله خاصی نیست احتمالا مشکلت بهدلیل ناراحتی اعصاب است. در حقیقت از طریق برهان خلف به نتیجه میرسند. سپس به بیمار فقط آرامبخش میدهند، اما همانطوری که میدانیم، آرامبخش درمان افسردگی نیست و مثل این است به فردی که دست یا پایش شکسته، تنها داروی مسکن بدهیم. در اینجا آنچه اهمیت دارد، آموزش پزشکان بهویژه پزشکان عمومی در زمینه تشخیص بیماریهای روانی است. درواقع اگر پزشکی در زمینه درمان افسردگی آموزش دیده باشد، توانایی درمان و تجویز دارو را دارد در غیر اینصورت باید، بیمار را به روانپزشک ارجاع دهد. مشکل دیگر در این زمینه، مراجعه بیماران به متخصصان مغز و اعصاب بهجای روانپزشکان است. حیطه فعالیت متخصصان مغز و اعصاب یا همان نورولوژیستها، اختلالات در حوزه مغز و اعصاب از قبیل پارکینسون، سکتهها، تومورهای مغزی، فلجها، بیماریهای سیستماتیک و... است. هرچند این پزشکان در دوران تحصیل در زمینه بیماریهایی از قبیل افسردگی و اضطراب هم آموزش دیدهاند و اجازه درمان دارند، اما بهدلیل فاصلهگرفتن از این حوزه و ورود داروهای جدید درمانی باید، بیماران را به روانپزشکان ارجاع دهند، همانطور که روانپزشکان باید با وجود آگاهی از روشهای درمانی پارکینسون و دیگر بیماریهای حوزه مغز و اعصاب، بیماران را برای دستیابی به نتایج درمانی بهتر نزد نورولوژیستها بفرستند.
آیا نظام آموزشی ما در زمینه آموزشهای روانپزشکی به پزشکان عمومی کفایت میکند یا اینکه آنان ناگزیر به گذراندن دورههای دیگری در این زمینه هستند؟
خیر. آموزشهای حین تحصیل برای پزشکان عمومی در این زمینه، ناکافی است و این پزشکان باید پس از پایان دانشکده پزشکی، علاوه بر مطالعه با شرکت در دورههای بازآموزی که از سوی انجمن علمی روانپزشکان ایران یا سازمان نظامپزشکی برگزار میشود، با حوزه روانپزشکی بیشتر آشنا شوند زیرا همانطور که اشاره کردم، در حداقل 60درصد از مراجعات به پزشکان با شکایت از دردهای جسمانی، مسایل روانی دخیل هستند که در اینجا نقش پزشکان عمومی پررنگتر است. از سوی دیگر از آنجا که براساس آمارها حداقل 25درصد جمعیت کشور از اختلالات روانی رنج میبرند، با توجه به کمبود روانپزشک در کشور و توزیع ناکافی روانپزشکان در سطح کشور، ضرورت آموزش پزشکان عمومی در زمینه آشنایی با بیماریها و اختلالات روانی امری اجتنابناپذیر است.
به کمبود تعداد روانپزشکان در کشور اشاره داشتید. چه تعداد روانپزشک در حال حاضر در کشور به فعالیت مشغولند؟ استاندارد جهانی در این زمینه به چه میزان و بالاخره توزیع این افراد در کشور چگونه است؟
در حال حاضر هزارو500 تا هزارو700روانپزشک در کشور داریم که در کشورهای غربی با جمعیت مشابه ایران این رقم بین 12 تا 20هزار است. مقایسه این دورقم نشان میدهد کمبود ما در این زمینه بسیار زیاد بوده و توزیع روانپزشکان نیز بسته به نیاز کشور نیست. از این تعداد روانپزشک موجود در کشور هم نیمی در تهران هستند، هرچند این مشکل تنها مربوط به رشته روانپزشکی نبوده و پزشکان متخصص حاضر به فعالیت در مناطق کمجمعیت و با امکانات کم نیستند، اما بههرحال کمبود روانپزشک در سطح کشور بهویژه شهرستانها به چشم میخورد. این در حالی است که با پدیده بیکاری روانپزشکان هم روبهرو هستیم و به طور کلی عرضه و تقاضا در این رشته متناسب نیست.
سالهاست مراجعه به روانپزشک در میان مردم کشور جنبه «تابو» دارد و بسیاری از افرادی که حتی نیاز به دریافت خدمات روانپزشکی دارند، از ترس انگخوردن به عنوان بیمار روانی از مراجعه به روانپزشکان خودداری میکنند. با توجه به فعالیت انجمن علمی روانپزشکان طی سالهای اخیر در زمینه اطلاعرسانی و تعامل آن با رسانههای گروهی کشور، فکر میکنید به چه میزان از مقاومت بیماران و اطرافیان آنان برای مراجعه به روانپزشک کاسته شده است؟
همانطور که اشاره کردید، طی سالهای گذشته بهدلیل توجه رسانهها بهویژه رادیو و تلویزیون به مقوله سلامت روان و مسایل پیرامون آن، آگاهی در این زمینه بسیار بیش از گذشته شده است. به عبارتی، با توجه به افزایش شناخت از بیماریهای روانی، مراجعه بیماران به روانپزشکان، آسانتر و ترس از انگ و برچسب ابتلا به بیماری نیز کمرنگتر شده است. هرچند انتظار میرود ترس از انگزدن روزبهروز کمرنگتر شود، اما با توجه به زمینههای فرهنگی موجود، هنوز تا رسیدن به نقطه مطلوب راه فراوانی پیشرو داریم. رسانهها با توجه به تیراژ مخاطبان خود میتوانند در این زمینه بسیار اثرگذار باشند. در این میان، تلویزیون بیشترین تاثیرگذاری را دارد. روزنامهها، مجلات و بهطور کلی مطبوعات چاپی نیز میتوانند با اختصاص بخشی از مطالب خود به موضوعات روانپزشکی، سهم مهمی در تغییر نگرش جامعه داشته باشند.
روانپزشکان عقیده دارند اختلالات خلقی در زنان شایعتر از مردان است. دلایل آن چیست؟
در تمام دنیا اختلالات خلقی در زنان تا دوبرابر بیشتر از مردان است. بخشی از علت این مساله مربوط به دلایل بیولوژیک و برخی به علت مسایل محیطی است. دلایل بیولوژیک مربوط به تفاوت ساختار فیزیکی زن و مرد است. تغییرات هورمونی در زنان، مسایل مربوط به بلوغ، بارداری، شیردهی، زایمان و یائسگی مشکلاتی هستند که فشار مضاعفی را بر بیولوژی زنان وارد میکند. بیماریهایی نظیر افسردگی پس از زایمان و پس از یائسگی و... تنها مختص زنان است. از سوی دیگر، تبعیض شغلی که در تمام جوامع حتی در غرب که مساله حقوقبشر را موردتوجه قرار میدهد، نسبت به زنان وجود داشته که همین امر سبب میشود حتی در صورت انجام کار مساوی از حقوق برابر با مردان برخوردار نباشند. قوانین مربوط به ازدواج و طلاق نیز در برخی کشورها دارای تبعیضهایی علیه زنان است که موجب میشود زنان در خلأ مسایل حقوقی، احساس ناامنی کنند.
اضافه کردن نظر