آیا اصولگرایان در انتخابات مجلس آینده اساسا نیاز به وحدت دارند یا خیر؟
برخیها منکر این ضرورت هستند و معتقدند اصولگرایان رقیب ندارند که لازم باشد به وحدت فکر کنند. در ثانی اگر این اصل را بپذیریم که برای پیروزی در رقابت سیاسی پیش رو احتیاج به وحدت است باید دید این وحدت از چه طریقی میتواند محقق شود. آیا به کارگیری یک مکانیزم شیخوخیت محور میتواند اصولگرایان را به نتیجه مطلوب برساند؟ چراکه چنین مکانیزمی قبلا در جریان اصولگرایی انتخاب شد و اتفاقا کاملا کارآمد نشان داد، اما آیا به استناد آن میشود همان روش را به کار برد و جواب گرفت یا آنکه لازم است روش کار تغییر کند تا وحدت محقق شود؟ قاعدتا وقتی یک مدل رفتاری سیاسی به دست آید کسانی که در داخل این جریان وحدت نیایند نوعی پیمانشکن محسوب میشوند. واقعیت مطلب این است که جریان اصولگرایی برای ادامه فعالیت سیاسی خود در قدرت جز وحدت چاره دیگری ندارد، این وحدت جدی هم جز با ارائه مدلهایی که همه تعریفهای ابتدایی را در بر بگیرد و اصولگرایان بتوانند به یک روش اقناعی در درون خود برسند حاصل نمیشود. مدلهایی مثل شورای هماهنگی و جبهه متحد اصولگرایان در گذشته خوب جواب دادند اما باید مدل جدید از این مدلها نیز پیشرفتهتر باشد چون تجربیات زیادی برای ما در این زمینه حاصل شده است.
اتفاقا معتقدم جریان اصولگرایی به مراتب از این نظر جلوتر از جریان اصلاحطلب است چون سازوکارهای جریان اصولگرایی برای آنکه نیروهایش یک فعالیت بانشاط دموکراتیک داشته باشند به مراتب از جریان اصلاحطلب پیشرفتهتر است. یادآور میشوم هنوز اصلاحطلبان نتوانستهاند یک مدل رفتاری مثل شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی را برای پیگیری فعالیتهای سیاسی و رفع اختلافات درونی اردوگاه خود تدوین کنند، حال آنکه اصولگرایان چنین مدلهایی را 10 سال پیش طراحی و عملیاتی کردند و جواب گرفتند. فکر میکنم الان هم اصولگرایان باید به مدل رفتاری بیندیشند که طیفهای مختلف اصولگرایی را در بر بگیرد و براساس روش اقناعی باشد. وقتی این مدل حاصل شد همه اصولگرایان باید به آن مدل پایبند شوند، ضمن آنکه باید از سیستمهای شیخوخیت یا نیمهشیخوخیت هم دوری کنند.
پس بهنظر شما مکانیزم وحدت اصولگرایان باید چگونه باشد؟
ائتلافهای سیاسی در همهجای دنیا از احزاب یا جبهههای سیاسی تشکیل میشوند و عمده وزن برای حصول توافق با خردجمعی گروههای تشکیلدهنده ائتلاف است، به عبارت دیگر احزاب یا سلایق سیاسی با هم بنشینند، در یک پروسه طولانی مذاکرات تنازل و توافق کنند و به یک راه حل مشترک برای ائتلاف یا وحدت برسند.
شما میگویید اصولگرایان در طراحی مکانیزم جدید وحدت باید از مدلهای شیخوخیت و نیمهشیخوخیت دوری کنند، پس در طراحی مکانیزم جدید هیچ جایگاهی برای آن نباید در نظر گرفت؟ اگر مدل جدید در نقاطی به بنبست خورد چه راهی گرهگشا خواهد بود؟
در زمانهای خاصی پیش میآید که استفاده از راهکارهای جمعی به بن بست میخورد و افراد همه به این نظر میرسند که صحبت شخص یا اشخاصی را ملاک عمل قرار دهند تا در مسیر مذاکرات گرهگشایی شود بنابراین استفاده از روش شیخوخیت یک راهحل مداوم، تام و تمام نیست که همیشه برای وحدتها بهطور کامل راهگشا باشد و افراد خود را گوش به فرمان شیخوخیت بدانند. در شرایط امروز سیاسی کشور این روش اصلا امکانپذیر نیست و جواب هم نمیدهد، ضمن آنکه باعث کماعتبار شدن آن شیوخ هم میشود.
شما در طراحی مکانیزم جدید وحدت به جایگاه احزاب و شیخوخیت اشاره کردید، جایگاه شخصیتهای سیاسی چه میشود؟
وقتی از شیخوخیت صحبت میشود صرفا نباید ذهنها به طرف روحانیت رود، بلکه این تعبیر جامعیت دارد. افرادی که جایگاه اجتماعی، سیاسی و مذهبی بالا دارند، مجموعه این افراد در جایگاه شیخوخیت قرار میگیرند، بنابراین منظور صرفا مجموعه افراد روحانی نیست. شاید یک زمان مثلا نظر مرحوم آقای عسگراولادی مورد قبول همگان بود و او هرچه میگفت همان میشد یعنی این همان استفاده از روش شیخوخیت است. جایگاه شیخوخیت در ائتلافهای سیاسی جایگاهی محدود برای زمان و موضوعات خاص است. بیشتر از این نباید به شیخوخیت بها داد، وگرنه موجب بیثمر بودن تلاشها برای وحدت میشود.
گام اول اصولگرایان برای رسیدن به وحدت را چگونه ارزیابی کردید؟ تحلیلهای زیادی درباره این نشست شد، برخی گفتند حضور آقای مصباحیزدی در مراسم نشانه موافقت او با این مکانیزم است در مقابل عدهای نیز گفتند نشست جامعیت نداشت و بیشتر تداعیگر پیوند پایداریها و احمدینژادیها بود، نظر شما چیست؟
فارغ از نام افراد و جریانهای سیاسی میگویم این وحدتی که در میان اصولگرایان شروع شد تکرار تجربیات ناموفق گذشته اصولگرایان است. یعنی هیچ راهحل جدیدی برای حصول وحدت طراحی نشد، دوباره اصولگرایان همان راه گذشته را میروند، حال آنکه آنها از پیمودن این راه آسیبهایی دیدند، به نظرم به جای آنکه امروز آسیبشناسی کنند و در جهت رفع آن آسیبها برآیند، دوباره در همان مسیر گام برمیدارند، مثلا یکی از آن آسیبها استفاده از چهرهها شاخص جناحی بود اما متأسفانه این کار دوباره تکرار میشود. تجربه دیگر این بود که از روشهای شیخوخیت در اندازه گسترده و وسیع استفاده شود، حال آنکه این کار راه به جایی نمیبرد. در چند انتخابات گذشته همچون مجلس نهم، ریاستجمهوری یازدهم و شورای شهر چهارم این واقعیت ثابت شد چون اصولگرایان در همه آن رقابتهای سیاسی وحدت حاصل نکردند یا وحدت کردند اما توفیقشان در حد قابل قبولی نبود، گرچه نتیجه شاید به دلایلی به نفع اصولگرایان رقم خورد اما وحدتی که دنبال آن بودند حاصل نشد یا کم حاصل شد.
متاسفانه اصولگرایان دوباره همان روشها تکرار میکنند، یعنی میخواهند همه تصمیمگیریها برای فعالیتهای سیاسی جریان را به تشکلهای روحانی بسپارند تا آنها تعیینکننده باشند. ظرفیت تشکلهای فراجناحی عزیز اصولگرا برای اینکه وحدت کامل بین اصولگرایان در زمان انتخابات ایجاد کنند اصلا کافی نیست چون آنها برای این موضوع ساخته نشدند، در واقع انتظار از این تشکلها یک وزن اضافی است که بر دوش آنها گذاشته میشود و نتیجه هم علیالقاعده نتیجه مطلوبی نخواهد بود و موجب تخریب چهره آن تشکلها میشود، همچنانکه در انتخابات ریاستجمهوری قبلی شد. به نظرم چارهای نیست که از روشهای جمعی بین اصولگرایان استفاده شود، البته قبل از آن آسیبشناسی لازم و کافی باید در دستورکار قرار گیرد تا نقاط قوت و ضعف مدلهای قبلی استخراج شود.
معتقدم برای حصول وحدت حتی اگر احتیاج باشد باید سهمبندی کرد. سهمبندی کار معقولی است همهجای دنیا همین اتفاق میافتد. در یک انتخابات پارلمانی وقتی هیچ حزبی نمیتواند اکثریت را برای تشکیل دولت به دست آورد گرایشهای راهیافته به پارلمان ائتلاف میکنند، حتی در یمن هم که اصلا سابقه دموکراتیک ندارد، چنین اتفاقی افتاد. سهمدهی کار معقولی در حرکتهای سیاسی است، اگر احتیاج باشد خردجمعی حکم میکند سهمبندی میان گرایشهای اصولگرا انجام شود تا کار وحدت اصولگرایان جلو برود. البته ممکن است در زمانهایی برای استحکام کار و گرهگشایی از پیچیدگیهایی که در مذاکرات اتفاق میافتد از روش شیخوخیت نیز استفاده شود و این هم بسیار مطلوب است و جواب میدهد اما نه اینکه از صفر تا صد تصمیمگیریها بر عهده شیوخ گذاشته شود.
با شناختی که شما دارید آیا اصولگرایان در انتخابات مجلس شورای اسلامی به لحاظ فکری و نظری اساسا قابل انسجام هستند یا خیر؟ برخی گرایشهای اصولگرا معتقدند طیف اصولگرایی آنقدر وسیع شده که دو سر آن قابلیت جمع شدن ندارد، کما اینکه در نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی با وجود رایزنیهای فراوان پایداری نپذیرفت که به مکانیزم جبهه متحد وارد شود، بعد از آن در انتخابات ریاستجمهوری نیز شاهد بودیم نامزدهای اصولگرا قبول نکردند کنار هم بنشینند و یک نفر را از میان خود انتخاب کنند، نظر شما چیست؟
در اینکه همه اصولگرایان اگر بخواهند در جریان قدرت حضور داشته باشند باید در انتخابات مجلس شورای اسلامی خیلی جدیتر از دورههای قبل با یکدیگر وحدت داشته باشند، شکی نیست. آنها چارهای ندارند الا اینکه وحدت جدی کنند تا حداقل بتوانند این مقدار که در قدرت ماندهاند را حفظ کنند. فارغ از این مباحث من قبول ندارم که طیف اصولگرایی آنقدر وسعت پیدا کرده که دو سر آن قابلیت جمعشدن ندارد، معتقدم این مشکل اصولگرایان را باید در جای دیگری جستوجو کرد. هماکنون در جریان اصلاحطلبی مشاهده میشود با وجود آنکه طیف آنها گستردهتر از طیف اصولگرایی است اما در عین حال در انتخابات ریاستجمهوری گذشته توانستند به نوعی درباره اینکه آقای عارف از عرصه رقابت کنار برود و آقای روحانی بماند وحدت کنند و در ادامه نیز برای آنکه چگونه با دولت یازدهم تعامل کنند به همنظری نسبی رسیدند و در پیاده و اجرا کردن همین رویکرد نیز موفق بودند اما اصولگرایان این کار را به دلایل مختلف نمیتوانند بکنند.
دلایلش چیست؟
جناح اصولگرا یک تصوری دارد که دائم در قدرت سیاسی یا بخشی از قدرت سیاسی همواره حضور دارد، بنابراین پیش خود میگویند چرا تلاش کنند که حتما در مجلس و دولت هم باشند. در حالیکه در جناح اصلاحطلب چنین امیدواری وجود ندارد بنابراین تا آنجا که میتوانند سعی میکنند انگیزهشان بالا بیاید و وحدت کنند تا حداقل در بخشی از نهادهای قانونی نظام که از طریق رأیمستقیم مردم انتخاب میشوند مثل مجلس، ریاستجمهوری و شوراها بتوانند حضور پیدا کنند. اصولگرایان یک دلخوشی دارند که میگویند اگر هم مجلس و دولت و شوراها را نتوانیم بهدست آوریم حداقل بخشی از قدرت را در اختیار داریم بنابراین انگیزهشان کمتر است.
اصلاحطلبان دائم انتقاد میکنند که اصولگرایان در پیدا کردن امکان رقابت روی شورای نگهبان حساب میکنند، آیا این طور است؟
حتما همین طور است، یکی دیگر از دلایل اینکه اصولگرایان انگیزهشان برای وحدت کم است، این است که تصور میکنند عملکرد نهادهای قانونی نظام مثل شورای نگهبان در زمان تایید صلاحیتها به نفع آنها خواهد شد چون بخشی از کاندیداهای رقیب ریزش میکنند یعنی امیدواری به کارکردهای نهادهای قانونی نظام دارند، بنابراین پیش خود میگویند که حتما بخشی از مجلس را در اختیار خواهند داشت چون بخش عمدهای از کاندیداهای رقیب نمیتوانند کارت ورود به میدان رقابت را بگیرند بنابراین حتما یک درصدی را در مجلس دارند. این مساله نیز خود یک ضدانگیزه برای وحدت گرایشهای سیاسی در جریان اصولگرایی است.
پس با تحلیل شما، اصولگرایان میروند که در انتخابات مجلس آینده 2 یا 3 فهرست انتخاباتی بدهند؟
چنین حرف صریحی در صحبتهای من وجود نداشت.
وقتی میگویید اصولگرایان انگیزه وحدت برای گام گذاشتن در رقابت سیاسی پیش رو را ندارند معنیاش این است که پذیرفتند و به این باور رسیدند که 2 یا 3 فهرست در انتخابات بدهند؟
انگیزهشان وقتی برای وحدت کم شود بنابراین قاعدتا خیلی خوفی ندارند از اینکه 2، 3 یا 4 فهرست انتخاباتی در رقابت سیاسی پیش رو از جریان اصولگرا خارج شود.
هماکنون پایداریها معتقدند در گفتمان، بدنه سیاسی اجتماعی و داشتن نمایندگی در قدرت آنقدر قوی هستند که میتوانند سایر اضلاع اصولگرایی را دنبالهرو خود کنند، به نظر شما آیا چنین شرایطی وجود دارد؟
تصور نمیکنم که الان هیچکدام از طیفهای اصولگرا در این حد از قدرت باشند، ضمن آنکه واقعا اگر اصولگرایان مساله استمرارشان در قدرت و ماندن در مسندهای حکومتی را میخواهند باید از این جاهطلبیها دست بردارند، چون آفت است. در دوره قبل که بعضی از طیفهای موسوم به اصولگرایی در سازوکار جبهه متحد اصولگرایان نیامدند آسیب بسیار جدی به بدنه اصولگرایی خورد گرچه به هر حال بازهم مجلس اکثریتش در اختیار اصولگرایان قرار گرفت اما در رقابت سیاسی پیش رو معلوم نیست دوباره این اتفاق تکرار شود.
باتوجه به فاکتورهای مختلف جدیدی که در عرصه سیاسی کشور به وجود آمده و الان قوه مجریه در اختیار اصولگرایان نیست قاعدتا اگر اصولگرایان برای مجلس آینده بخواهند با همان روش گذشته جلو بروند قطعا در اقلیت قرار میگیرند.
در چنین اوضاعی اگر سلیقه یا سلایقی از جریان اصولگرا اصرار به انتخاب اصلح کند آن هم اصلحی که رأی نداشته باشد این مساله بهضرر اصولگرایی تمام میشود یا در بلندمدت به نفعش خواهد شد؟
این قطعا به ضرر اصولگرایان خواهد بود چون ترکیبی از فرد صالح و امکان رأیآوری باید مدنظر قرار گیرد. افراد اصلح زیادی در جامعه داریم که امکان رأیآوری ندارند. حمایت از آنها در انتخابات چه فایدهای دارد؟ باید از افرادی حمایت کرد که قدرت رأیآوری داشته باشند تا بر مسند نهادهای نظام قرار بگیرند. افراد اصلح زیاد داریم منتها یکی از شرایط اصلح بودن اتفاقا میزان رأیآوری است.
پس اگر نگاه انتخاب اصلح بر پایه نابسازی باشد اصولگرایان در میدان رقابت در موضع ضعف قرار میگیرند؟
حتما همین طور است. معتقدم در موارد لزوم اصولگرایان باید مقداری تنزل کنند. افرادی باشند که شاید چسبندگیشان به طیف اصولگرا کمتر باشد اما امکان رأی آوری داشته باشند حمایت از آنها بیشتر بهنفع اصولگرایان است. در انتخابات سال گذشته طیف اصلاحطلب گزینه مطلوبش اصلا آقای دکتر روحانی نبود ولی در مرحلهای به این نتیجه رسید که باید بین دکتر روحانی و سعید جلیلی یکی را انتخاب کند یعنی باید به ریاستجمهوری آقای روحانی تن میداد تا فردی مثل سعید جلیلی یا آقای قالیباف رئیسجمهور نشود. اصلاحطلبان دیدند اگر از شرایط خود تنازل و یک فردی را انتخاب کنند که بخشی از خواستههای آنها را بتواند نمایندگی کند بهتر از آن است که کسی بیاید که اصلا به هیچ یک از خواستههای آنها توجه نمیکند.
یعنی شما میگویید اصولگرایان همین روش را پی بگیرند؟
بله، البته ممکن است اصولگرایان هنوز در این مرحله نباشند اما اگر به این نقطه برسند باید افرادی را انتخاب کنند که امکان رأیآوری داشته باشند حتی اگر چسبندگیشان به جریان اصولگرایی کمتر از یک نامزد اصولگراتر باشد.
آقای احمدینژاد در دو انتخابات ریاستجمهوری 84 و 88 بیشترین رأی مردمی را کسب کرد. برخی میگویند اصولگرایی را بدون احمدینژاد نباید دید برخی دیگر میگویند احمدینژاد خود را اصولگرا نمیداند پس نباید به او رجعت کرد، نظر شما چیست؟ اصولگرایان در انتخابات آینده باید روی بدنه اجتماعی جریان احمدینژاد حساب کنند یا نباید این کار را انجام دهند، ضمن آنکه خیلیها همایش اخیر اصولگرایان را به پیوند پایداریها و احمدینژادیها تعبیر کردند؟
آقای احمدینژاد هیچ گاه خود را اصولگرا ندانسته و در طول هشت سال ریاستجمهوری خود نیز هیچگاه از کلمه اصولگرا استفاده نکرد، او خود را فراتر از همه جریانهای سیاسی کشور تصور میکند بنابراین اصولگرایان در طول این هشت سال یک اشتباه استراتژیک بسیار بزرگ داشتند که چه بخواهند و چه نخواهند در پرونده آنها ثبت شد. آ
ن اشتباه هم این است که بهخصوص در دولت نخست احمدینژاد تصور میکردند که احمدینژاد یک اصولگرا است و تمام حیثیت جریان اصولگرایی را پشت دولت او بردند که آسیبش را در دولت دوم آقایاحمدینژاد خوردند و متوجه قضیه شدند، پس از آن کمکم راه خودشان را جدا کردند اما واقعیت مطلب این است که اگر اصولگرایان بخواهند دوباره فکر کنند که جریان آقای احمدینژاد یک جریان اصولگرا است همان اشتباه گذشته را دوباره تکرار کردند.
جریان احمدینژاد خارج از جریان اصولگرایی تعریف میشود و اصولگرا نیست چون با شاخصههای اصولگرایی نمیخواند بنابراین نمیدانم وحدت و ائتلاف با جریانی که اصولگرا نیست چقدر امکان دارد. قرار است اصولگرایان با هم وحدت کنند نه آنکه اصولگرایان با جریانی که اصولگرا نیست به وحدت برسند.
البته من پایداری را جزو جریان احمدینژاد نمیدانم گرچه نسبت به سلایق دیگر اصولگرا نزدیکتر به جریان احمدینژاد هستند ولی خودشان چنین ادعایی ندارند که جزو جریان احمدینژاد محسوب میشوند بنابراین اگر دوباره جریان آقای احمدینژاد جزو جریان اصولگرایی تلقی شود تکرار اشتباهات گذشته است.
وزن اجتماعی جریان احمدینژاد اینقدر است که اصولگرایان را به وسوسه بیندازد تا در انتخابات آینده با این جریان ائتلاف کنند؟
بستگی به نحوه عملکرد اصولگرایان دارد. اگر اصولگرایان بتوانند حرکت صحیح انجام دهند به اعتقاد من احمدینژاد و جریانش وزن جدی در جامعه ندارند، اما اگر اصولگرایان حرکتهایشان حرکتهای تفرقهانگیز باشد بالاخره جریان آقای احمدینژاد میتواند در بخشی از اقشار جامعه حرفهایی برای گفتن داشته باشد.