هومان دوراندیش - تحولات سیاسی اوکراین، این روزها مهمترین واقعه بینالمللی است که مورد توجه مردم ایران هم قرار گرفته است. سرنگونی یانوکویچ رئیسجمهور روسگرای اوکراین با رای پارلمان این کشور و فرار او به روسیه، آزادی یولیا تیموشنکو از زندان، تحرکات نظامی روسیه در اطراف شبه جزیره کریمه، واکنش باراک اوباما و مقامات سیاسی بلندپایه اتحادیه اروپا به سیاست مسکو، و سرانجام سرنگونی یک دولت غربگریز دیگر در جهان کنونی، برای اهمیت و جذابیت سیاسی وقایع اوکراین، کفایت میکنند. متن زیر گفت و گویی است با شعیب بهمن، کارشناس مسائل اوکراین و روسیه، درباره آنچه این روزها در اوکراین در جریان است:
درگیریهای کنونی اوکراین را میتوان در چارچوب گذار به دموکراسی تعریف کرد یا اینکه باید آنها را درگیریهای با انگیزههای سیاسی و اقتصادی غیر دموکراسیخواهانه در چارچوب یک دموکراسی بیثبات، قلمداد کرد؟
تحولات اوکراین را هر کسی از دیدگاه خودش تعبیر و تفسیر میکند. مثلاً یانوکوویچ، رئیسجمهور برکنار شده این کشور، تحولات اوکراین را کودتا نامیده است. مخالفان و معترضانی که یانوکویچ و هیات حاکمه قبلی را کنار گذاشتند، این رویداد را یک تحول دموکراتیک تلقی میکنند. هواداران خانم تیموشنکو و انقلاب نارنجی هم، این تحولات را گامی در جهت تکامل انقلاب رنگی سال 2004 به شمار میآورند. کشورهای غربی، علاوه بر طرح مقوله دموکراسیخواهی، تحولات جاری اوکراین را پایان نهایی جنگ سرد به شمار میآورند. روسها هم تحولات اوکراین را یک انقلاب قهوهای یا فاشیستی مینامند و معتقدند نئوفاشیستها، مسبب این تحولات بودهاند.
واقعیت این است که اوکراین از زمان فروپاشی شوروی، با چالشهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی زیادی مواجه بوده است. این چالشها تا حدی ناشی از مسائل داخلی اوکراین است و تا حدی هم ناشی از رقابتهای بینالمللی. شکافهای درونی و فشارهای بیرونی، موجب شده است که اوکراین همواره یک کشور بی ثبات و ناامن باشد و حکومتهای این کشور پایداری چندانی نداشته باشند. تحولات جاری هم در همین راستا قابل ارزیابی است. واقعاً نمیتوان گفت این رویدادها موجب تثبیت و تکامل دموکراسی در این کشور میشوند یا نه.
اوکراین دومین اقتصاد بزرگ در اتحاد شوروی بود و با فروپاشی شوروی، اقتصاد اوکراین هم تضعیف شد. در 23 سال گذشته، بار احیای نسبی اقتصاد اوکراین بیشتر بر دوش روسیه بوده یا جهان غرب؟
همان طور که گفتید، اوکراین در دوران اتحاد جماهیر شوروی یکی از مهم ترین کشورهای صنعتی بود؛ به گونهای که پس از فروپاشی شوروی، 40 درصد از صنایع سنگین و صنایع مادر شوروی، در اوکراین باقی ماند. تولیدات این صنایع فقط در زیربناهای اقتصادی شوروی قابل استفاده بود. در نتیجه، روسیه بزرگترین خریدار تولیدات و محصولات صنعتی اوکراین بود. این صنایع، در بخشهای شرقی اوکراین وجود دارند.
بخشهای غربی اوکراین، عمدتاً دارای محصولات کشاورزیاند. اوکراین در زمینه کشت غلات، یکی از کشورهای پیشرو اروپاست. بنابراین اوکراین از این حیث برای اتحادیه اروپا هم حایز اهمیت است. اما اوکراین در دوران پس از شوروی، دچار ورشکستگی اقتصادی شده است. اقتصاد این کشور به مجموعه اقتصاد شوروی وابسته بود و پس از فروپاشی شوروی، نتوانست روّیه مستقلی در حوزه اقتصادی در پیش بگیرد. به همین دلیل، همواره به روسیه وابسته بود و ناچار بود وامهای کلانی از روسیه بگیرد تا اقتصادش سر پا بماند.
الان اوکراین دست کم 35 میلیارد دلار وام نیاز دارد برای اینکه اقتصادش را سر پا نگه دارد. روسها قول داده بودند 13 میلیارد دلار از این مبلغ را تامین کنند. یک وام 3 میلیارد دلاری هم به اوکراین دادند ولی با توجه به شرایط فعلی، به نظر میرسد که روسیه، ده میلیارد دلار باقیمانده را به اوکراین نخواهد داد. نکته دیگری که در بحث از اقتصاد اوکراین باید به آن توجه کرد، نقش اولیگارشها است. 85 درصد اقتصاد اوکراین در دست 50 نفر است. این وضعیت به خوبی نشان میدهد که ساختار اقتصاد اوکراین تا چه حد با فساد دست به گریبان است. این 50 نفر، هر زمان که بخواهند، میتوانند به مقامات سیاسی اوکراین فشار بیاورند و در صحنه سیاسی این کشور اثرگذار باشند.
این 50 نفر، اکثراً غرب گرا هستند یا روسگرا؟
از این حیث، تقسیمبندی دقیقی نمیتوان انجام داد. به نظر میرسد که مطابق با منافع شان به این سمت یا آن سمت کشیده میشوند. بخشی از آنها قطعاً غرب گرا هستند و بخشی از آنهم روس گرا هستند؛ ولی اکثر این افراد، بخش خاکستری را تشکیل میدهند که بسته به منافع شان، به سمت غرب یا روسیه میچرخند.
بین روسیه و اتحادیه اروپا، کدام یک بیشتر میتوانند به احیای اقتصاد اوکراین کمک کنند؟
در همان زمان هم که بحث موافقت نامه تجاری اوکراین و اتحادیه اروپا مطرح بود، اعتراض یانوکوویچ این بود که قوانین سختگیرانهای پیش روی اوکراین گذاشتهاند و به همین دلیل هم، او به سمت روسیه رفت.
این سختگیریها در چه زمینهای بود؟
درباره پرداخت وام، اقساط آن و ... در واقع شرایط وام به گونهای بود که درد چندانی از اقتصاد اوکراین دوا نمیکرد. اما نکته اصلی این است که اقتصاد اوکراین بیش از اینکه به اتحادیه اروپا وابسته باشد، به روسیه وابسته است. چنان که گفتم، آن 40 درصد صنایع مادر شوروی، که در اوکراین باقی مانده است، به گونهای است که تولیدات آنها فقط در روسیه کاربرد دارند؛ و اگر روسیه آن تولیدات را نخرد، ضربه اقتصادی بزرگی به اوکراین وارد میشود.
این صنایع عمدتاً چه هستند؟
مثلاً صنایع فولادی که در زمینه ریلسازی و واگنسازی مورد استفاده قرار میگیرند. ریلهای راهآهنی که در شوروی استفاده میشد متفاوت از ریلهای راهآهنی است که در ایران یا کشورهای غربی استفاده می شوند. پهنای این ریلها کمتر از ریلهای راهآهن کشورهای غربی است. در نتیجه، اوکراین نمیتواند این ریلها را به جایی جز روسیه صادر کند.
علاوه بر این، تعداد زیادی از کارگران مهاجر اوکراینی در روسیه کار میکنند. اگر روسیه بخواهد به دولت اوکراین فشار بیاورد، میتواند ویزای این کارگرها را لغو کند. این اقدام باعث ورود موجی از کارگان بیکار به کشور اوکراین میشود و بر چالشهای اقتصادی دولت جدید اوکراین بیفزاید.
اما مهم ترین مساله اقتصادی مربوط به اوکراین، مساله گاز است؛ چرا که میتواند جنبه امنیتی هم پیدا کند. بیش از نیمی از گاز مصرفی اوکراین، از روسیه وارد این کشور میشود. در شرایط فعلی، روسیه میتواند صدور گاز به اوکراین را کاهش و یا قیمت گاز را افزایش دهد. هر یک از این دو اقدام روسیه، یک ضربه اساسی به اوکراین است و چشمانداز اقتصادی این کشور را بیش از پیش مبهم میکند.
در مجموع، اوکراین کشوری نیست که بتواند بدون روسیه به حیات اقتصادی خودش ادامه دهد. همین امر موجب می شود که اوکراین به لحاظ سیاسی هم تا حد زیادی به روسیه وابسته شود. نباید فراموش کنیم قراردادی گازی دولت خانم تیموشنکو، که منجر به زندانی شدن او شد، قراردادی بود با امضای پوتین و تیموشنکو. یعنی همان حاکمان انقلاب نارنجی سال 2004 نیز، برای تامین منابع انرژی اوکراین، ناگزیر شدند با روسیه قرارداد ببندند. اوکراین به لحاظ اقتصادی، به ویژه در حوزه انرژی، وابستگی شدیدی به روسیه دارد.
یعنی میفرمایید اگر روسیه دیگر تکیهگاه اقتصادی اوکراین نباشد، با توجه به مشکلات اقتصادی اتحادیه اروپا، اروپا نمیتواند با صرف هزینههای کلان، تکیهگاه اقتصادی اوکراین شود؟
به هر حال اوکراین برای اتحادیه اروپا هم، به لحاظ سیاسی و اقتصادی، اهمیت زیادی دارد. به لحاظ سیاسی، تسلط بر اوکراین برای اتحادیه اروپا و جهان غرب به طور کلی، واجد اهمیت است. غربیها به اوکراین به عنوان یک منطقه حائل بین خودشان و جهان غرب نگاه میکنند. در طرحهای بلندمدت اتحادیه اروپا، ظاهراً این قصد وجود دارد که کییف جایگزین مسکو یا سنپترزبورگ شود. یعنی محوری بین کییف، رم، پاریس و لندن و ... برقرار شود. ضمناً نباید فراموش کنیم که پیوستن ارتش اوکراین به عنوان یکی از بزرگترین واحدهای نظامی اروپا به پیمان ناتو، میتواند بر توان ناتو بیفزاید و روسیه را با مخاطرات بیشتری مواجه کند. اما از حیث اقتصادی، اوکراین در حال حاضر بازار وسیعی برای کشورهای اروپایی است. اوکراین یک بازار 46 میلیون نفری دارد و اتحادیه اروپا، در شرایطی که با بحران اقتصادی مواجه است، میتواند محصولاتش را به این بازار صادر کند. چنین بازاری، در رشد اقتصادی اروپا تاثیر بسزایی دارد. کشتزارها و معادن اوکراین، که تا به حال معطوف به روسیه بودند، از این به بعد میتوانند تولیدکننده مواد غذایی برای اتحادیه اروپا باشند. بنابراین، اتحادیه اروپا به اوکراین به عنوان یک پایگاه بزرگ اقتصادی و منبعی برای تامین محصولات کشاورزی خودش نگاه میکند.
ارتش اوکراین در زمان فروپاشی شوروی، 780هزار نفر نیرو داشت. در این 23 سال، نفرات ارتش بزرگ اوکراین بیشتر شدهاند یا کمتر؟
الان آمار دقیقی ندارم؛ ولی به هر حال تعداد نفرات ارتش اوکراین بسیار زیاد است و اگر اوکراین به ناتو بپیوندد، این نفرات پرشمار مزیتی اساسی برای ناتو است.
الان رابطه روسیه و اوکراین از نظر نظامی چگونه است؟
اتحاد و پیوند نظامی با هم ندارند. روسیه سعی میکرد اوکراین را وارد اتحادیه اوراسیا کند و از این طریق، چتر امنیتی خودش را بر سر اوکراین بگسترد و از منافع این پیوند هم بهرهمند شود. اما این خواسته روسیه محقق نشد و همین ناکامی، یک ضربه بزرگ برای روسیه محسوب میشود.
برخی از تحلیلگران هم معتقدند فشار غرب بر روسیه در ماجرای اوکراین، تا حدی هم برای تغییر مواضع مسکو در قبال سوریه است.
بحث سوریه، یکی از مباحث مهم در سیاست خارجی روسیه بود. کسی تصور نمیکرد روسها در سوریه، تا این حد ایستادگی کنند؛ ولی روسیه در عمل نشان داد که موضعش نسبت به وقایع خاورمیانه، تغییر کرده است. گویی روسها به این نتیجه رسیدهاند که معادلات آینده خاورمیانه، تا حد زیادی به مساله سوریه گره خورده است. تمامی تهاجمات نظامی ناتو به کشورهای گوناگون، بعد از فروپاشی شوروی، متوجه کشورهایی بوده است که به نوعی در پیوند با مسکو بودهاند. یوگوسلاوی، افغانستان، عراق و لیبی، ارتباط بسیار نزدیک با مسکو داشتند. واحدها و ایستگاههای صنعتی و نظامی این کشورها، اکثراً در مسکو آموزش دیده بودند. غرب میخواهد بازوهای روسیه را قطع کند. روسها هم متوجه این موضوع شدند و در ماجرای سوریه ایستادگی به خرج دادند؛ چرا که آنها به این نتیجه رسیده بودند که پیشروی غرب، به سوریه ختم نخواهد شد. بنابراین فشار غرب بر روسیه در ماجرای اوکراین، موجب عقبنشینی روسیه در قبال سوریه نخواهد شد. دستور پوتین برای ورود نظامیان بلندپایه روسیه به سوریه، نشانه این کوتاهنیامدن است.
در شرق و جنوب اوکراین، روستبارها زندگی میکنند و در غرب و شمال این کشور، کسانی که اصالتاً اوکراینیاند. آیا این دوپارگی اجتماعی، میتواند منجر به تجزیه اوکراین شود؟
تجزیه، سناریویی است که در قبال مساله اوکراین وجود دارد. به نظر میرسد که اگر تحولات فعلی با پیروزی هیچ از طرفین خاتمه نیابد، احتمال تجزیه اوکراین به دو بخش شرقی و غربی وجود دارد. در این صورت، شرق و جنوب اوکراین تحت حمایت روسیه قرار میگیرد و غرب و شمال این کشور، تحت حمایت اتحادیه اروپا. این سناریو، بدترین اتفاق ممکن برای اوکراین است. بخش شرقی و جنوبی اوکراین، 40 درصد از خاک، 60 درصد از جمعیت و 80 درصد از توان اقتصادی این کشور را در بر میگیرد. بنابراین، غرب بیش از روسیه نگران تجزیه اوکراین است. غرب میخواهد اوکراین با حفظ تمامیت ارضیاش تحت تسلط یک حکومت غربگرا قرار داشته باشد. اما باید گفت که خود روسها هم تمایل چندانی به تجزیه اوکراین ندارند؛ چرا که در این صورت، کییف و سایر شهرهای غربی اوکراین برای همیشه از حوزه نفوذ روسیه خارج میشوند. علاوه بر این، اولین دولت روسی در کییف تشکیل شده و کییف خاستگاه کلیسای ارتدوکس است. کییف به لحاظ تاریخی برای روسیه اهمیت دارد. روسها به کییف نوستالژی دارند. در مجموع، غرب و روسیه تمایلی به تجزیه اوکراین ندارند؛ ولی روسها فشار خواهند آورد که سطح خودگردانی شبه جزیره کریمه، افزایش یابد.
اگر 60 درصد مرم اوکراین در شرق این کشور هستند و وضع اقتصادی منطقه شرقی هم بهتر از وضع منطقه غربی است، ممکن است گرایشهای تجزیهطلبانه در شرق اوکراین بیدار و پدیدار شود؟
بله، عدهای از مردم شهرهای شرقی اوکراین در همین چند روز گذشته هم پرچم روسیه را بالا بردهاند. در روسیه هم سران حزب کمونیست و لیبرال دموکرات، علناً از پوتین خواستهاند نیروی نظامی وارد اوکراین کند. استدلال آنها این است که این شهرها از نظر تاریخی متعلق به روسیه هستند و حال که مردم این شهرها پرچم روسیه را بالا بردهاند، ارتش روسیه باید وارد بخشهای شرقی اوکراین شود.
اگر ارتش روسیه وارد اوکراین شود، احتمال مقابله به مثل جهان غرب همچنان منتفی است دیگر. بله؟
در سال 2008، روسیه در گرجستان مداخله نظامی کرد و استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا را به رسمیت شناخت. بنابراین ما میتوانیم بگوییم در این زمینه الگویی وجود دارد. این اتفاق قبلا رخ داده و غرب در برابر مداخله نظامی روسیه، واکنش مشابه نشان نداده است. اما بحث اوکراین تا حدی متفاوت است. بخشهایی که از گرجستان جدا شد، بسیار کوچک بود؛ اما الان اگر اوکراین تجزیه شود، بخشهای بزرگی از این کشور جدا میشود. ولی من شخصاً احتمال نمیدهم که روسها هم وارد بازی نظامی شوند. روسها ابزارهای فشار کافی در اختیار دارند برای اینکه دولت اوکراین را با خودشان کم و بیش همسو کنند.
الان این تلقی ایجاد شده است که دو جناح غرب گرا و روسگرا در اوکراین، رویکرد حذفی نسبت به هم دارند. فکر نمیکنید اگر تیموشکنو زندانی نمیشد، برای منافع ملی اوکراین بهتر بود؟
احتمال داشت؛ ولی این شکاف همیشه در جامعه اوکراین وجود داشته است. ضمناً زمانی که خانم تیموشنکو راهی زندان شد، محبوبیت چندانی در بین بخشهای غربگرای جامعه اوکراین نداشت. یعنی آن قدر پروندههای فساد مالی داشت که در آن برهه، محبوبیت زیادی نداشت. اما رفتارهایی که در دوران زندان با او صورت گرفت، به علاوه جوسازیهای صورت گرفته، موجب احیای محبوبیت تیموشنکو شد. به هر حال، اختلافات بخشهای شرقی و غربی اوکراین با تغییر دولت حل نمیشود. در اوکراین باید واقعه جدیدی رخ دهد. یعنی یک طبقه سیاسی واحد شکل بگیرد که تمامی طبقات اجتماعی را نمایندگی کند. فقدان این طبقه، در کنار توان بالای الیگارشها برای به چالش کشیدن دولت، و نیز مشکلات مربوط به آزادیهای سیاسی و حکومت قانون و تامین حقوق بشر مانع از حل و فصل مشکلات سیاسی اوکراین میشود. در هر صورت، هر چند که یانوکویچ حاکم خوبی نبود و او هم پروندههای فساد مالی دارد، نباید این واقعیت را فراموش کرد که او با رای مردم به قدرت رسیده بود.
در مجموع میتوان گفت نبود وحدت ملی، مشکل اصلی جامعه اوکراین است؟
بله، دقیقاً همین طور است. تامین این وحدت، یکی از چالشهای اصلی دولت غرب گرای جدید اوکراین است. حتی اگر غرب گراها در انتخابات آتی به پیروزی برسند، آنها باید ملاحظات بخش شرقی و روستبار اوکراین را در نظر بگیرند و نماینده آنها هم باشند. چنین امری در سالهای گذشته، در کشور اوکراین محقق نشده است.
عصر ایران؛