حیات غرب - رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که این روزها نزدیکی یک جناح خاص به خود را اعتراف آن جناح به اشتباهات قبلی خود میداند، میگوید: «اگر میبینید بعضیها که قبلاً با من موافق نبودند و حالا همراه شدهاند من عوض نشدهام، بلکه آنها عوض شدهاند.» متن کامل گفتوگوی آیتا... اکبر هاشمیرفسنجانی با ایسنا به شرح زیر است:
شما سالیان سال بهعنوان یک فرد معتدل شناخته میشدید که هیچ جناحی نمیتوانست شما را به خود منتسب کند، اما در سالهای اخیر این تحلیل در بین سیاسیون مطرح شده که شما به یک جناح خاصی نزدیکتر هستید. نظرتان چیست؟
خصلت اعتدالی من سیاسی نیست و هیچوقت به عنوان یک موضع سیاسی برایم مطرح نبوده است. اگر میبینید بعضیها که قبلاً با من موافق نبودند و حالا همراه شدهاند، من عوض نشدهام بلکه آنها عوض شدهاند. زمانی افراط کردند و ضررهایش را دیدند. در جلسات خود هم بحث کردند و فهمیدند که عملکرد آنها اشتباه داشت. اکثرا اعتراف به اشتباه کردهاند.
پس چرا یک عده که زمانی به شما نزدیکتر بودند و میگفتند آقای هاشمی در طیف ما میگنجد، الان بهراحتی انتقادات خیلی شدیدی مطرح میکنند و حتی گاهی از توهین کردن به شخصیتی که مورد اعتماد امام بودند و الان هم مورد اعتماد رهبری هستند، ابایی ندارند؟
آنها هم عوض شدهاند. زمانی که آن جناح افراط میکرد، اینها معتدل بودند. اگر یادتان باشد همین گروه در خطبههای نمازجمعه در تعریف من شعارهایی میدادند که خودم قبول نداشتم. روزگار همین است، اما من در تمام این سالها بر مواضع اعتدالی خود بودم و هستم. در ایام جنگ عملیات خیبر همه جمع بودند که سخنرانی کردم و براساس نقشه عملیاتی که آنها کشیده بودند، گفتم: «اگر این عملیات را به نتیجه برسانید، یعنی رابطه بغداد و بصره قطع شود که عراق بدون بصره و دریا نمیتواند استقامت کند، جنگ را تمام میکنم.» البته همانجا اختلاف شد و برخی گفتند: «همه میگویند جنگ جنگ تا پیروزی» و آقای هاشمی میگوید «جنگ جنگ تا یک پیروزی» البته خیلیها خوشحال شدند. موضع خودمان را گفتم که قرار نبود جنگ طولانی شود. از مسیرهای ممکن عمل کردم و همه چیز را فارغ از شعارهای حماسی به امام گفتند که امام خودشان پذیرش قطعنامه را به عهده گرفتند.
در سال 92 شما و یکی دیگر از شخصیتها، نتیجه انتخابات را رقم زدید؛ شما با وجود حواشی قبل از انتخابات یکی از چهرههای مؤثر بودید. برای انتخابات اسفندماه در چه جایگاهی هستید؟ آیا باز هم ورود میکنید؟
در اسفندماه دو انتخابات برای دو مجلس شورای اسلامی و خبرگان داریم که هر دو برای کشور مهم هستند؛ از اول انقلاب اینگونه بودم که هر جا احساس کنم وظیفه من است که وارد شوم، میآیم. اگر احساس کنم، نباید وارد شوم، براساس تشخیص خودم نمیآیم. در انتخابات گذشته هم اینگونه بود؛ تا عصر جمعه که روز قبل آخرین روز نامنویسی بود، تصمیم داشتم نیایم اما شرایطی پیش آمد که قانع شدم تا بیایم. وقتی قانع شدم، گفتم «باید از رهبری بپرسم.» چون معمولاً در کارهای مهم با ایشان مشورت میکنم. شب به ایشان تلفن کردم و موفق نشدم. صبح شنبه که به دفتر آمدم، اولین کارم این بود که گفتم: «تلفن آقا را بگیرید تا صحبت کنم.» گرفتاری داشتند و گویا جلسهای بود که افراد زیادی بودند؛ تا ظهر وصل نشد. عصر خواستم که بگیرند و گفتند: «موفق نشدیم.» خودم به آقای حجازی در دفتر ایشان زنگ زدم و گفتم: «با این ادله میخواهم نامنویسی کنم تا حماسه سیاسی خلق شود. شما به آقا اطلاع بدهید. قبلاً به ایشان گفته بودم که نمیآیم و نمیخواستم از رسانهها بشنوند که من آمدم.» آقای حجازی گفت: «من فعلاً به آقا دسترسی ندارم.» گفتم: «من ساعت5 میروم و پیش از آن حتماً به ایشان بگویید.» 20دقیقه بعد بود که گفت: «من حرف شما را به رهبری گفتم و ایشان فرمودند پشت تلفن که نمیتوانیم حرف بزنیم. بعدا همدیگر را میبینیم»؛ این بود که رفتم ثبت نام کردم.
برای انتخابات آتی چه برنامهای دارید؟
اولا در انتخابات مجلس به خاطر شرایط سنی نمیتوانم ثبتنام کنم، اما نظراتم را میگویم. یعنی ملاکهای خودم را برای یک نماینده مجلس میگویم. در انتخابات خبرگان هم اگر به این نتیجه برسم که باید بیایم، میآیم. در هر دو انتخابات به اسم از کسی حمایت نمیکنم، ولی معیارهایی را میگویم و مردم براساس تشخیص خودشان معیارها را در افرادی که ثبت نام کردهاند، میبینند و رأی میدهند.
برخی میگویند آقای هاشمی برنامههای خاصی برای خبرگان رهبری دارد. در حال حاضر برنامه شما چیست؟
همانطور که گفتم که اگر به اینجا برسم که باید باشم، میآیم. البته مجلس خبرگان بسیار مهم است. تصمیمات خبرگان طولانیمدت است. جان من هم با انقلاب آمیخته شده و هرجا که ببینم از آن ناحیه خطری متوجه انقلاب میشود، برای رفع آن خطرها در حد وسع و توان خودم وارد میشوم.
هنوز هم حضور در هیأترئیسه برای شما مهم نیست؟
برنامه خاصی ندارم. مجلس خبرگان خیلی حساس است. نباید سلیقههای باندی و تفکرات جناحی در آن دخالت داشته باشد. انتخابات آن هم مهم است. اگر انتخابات خبرگان باندی و جناحی باشد، خود مجلس در جامعه کم اعتبار میشود که ضررهایش به نظام میرسد. اصلاً مصلحت نیست که هر کسی با هر هدفی برای اعتبار رهبری نظام که کار مجلس خبرگان است، در جامعه شبهه درست کند. اگر جایگاه رهبری را در افکار عمومی ضعیف کنیم، پایه انقلاب سست میشود. به نظرم هرکس نگاه باندی به انتخابات خبرگان داشته باشد، به انقلاب خیانت میکند.
توصیه شما به دولت به عنوان مجری انتخابات چیست؟
براساس سیاستهای کلی انتخابات هیچ یک از نهادهای نظامی، قضایی و نهادهای حکومتی حق ندارند در انتخابات به نفع یک شخص یا یک جناح اقدام کنند. فرد مطرح نیست. نهاد هم باید توجه کند یعنی دولت نمیتواند بگوید من از فلان جریان حمایت میکنم. باید مقدمات کار را برای اعلام تشخیص مردم فراهم کند. این تصویب شده است. منتها باید شرایطی فراهم شود که مردم بتوانند بحث کنند و به تشخیص برسند. این دیگر مثل روز روشن است که کسی نباید در آرای مردم دخالت کند. پیشتر گفتم که در شرایط متفاوت هر یک از جناحها بیشتر با افکار من همراهی میکنند. الان هم معتدلها، حرف مرا میزنند. هر یک از این دو طرف که با افکارم سازگارتر باشند، من آنها را بیشتر دوست میدارم.
با توجه به انتخابات مجلس، چه پیشبینیهایی از ترکیب آینده دارید؟ آیا چهرههایی مثل حاج حسن آقا خمینی در انتخابات شرکت میکنند؟
اگر یک انتخابات خوبی داشته باشیم که با توجه به تأکیدات رهبری در انتخابات گذشته، خواهیم داشت و کسی جرأت نمیکند به بهانههای باندی، منافع ملی را نادیده بگیرد، افکار عمومی مردم حاکم میشود. فکر میکنم افکار عمومی تندرویها، افراطکاریها و کارهای خشک و متحجرانه را نمیپسندد و قبول ندارد. افکار مردم بهگونهای است که هر نظامی روی آنها حساب نکند، ضرر میکند. میدانید که رهبری صریحاً فرمودند «رأی مردم حقالناس است»؛ حقالناس در اسلام معانی خاصی دارد؛ اگر کسی حقالناس را در انتخابات ندیده بگیرد، خداوند هم نمیبخشد. چون خداوند عادل است و از طرف دیگران حقشان را نمیبخشد، مگر اینکه آن شخص که حقش ضایع شده، راضی شود. فکر میکنم هر انتخابات درست، کلید نجات کشور در مشکلات است. مهم نیست چه کسی میآید، مهم این است که به تشخیص مردم باشد.
دغدغه شما درباره مذاکرات چیست؟
هم ایران و هم طرفهای ما میخواهند مذاکرات به نتیجه برسد. البته هر دو طرف در کشورهای خودشان مخالفان و مشکلاتی دارند. مشکلات آمریکا و اروپاییها کمتر از ایران نیست. اسرائیل به خاطر رسانهها و پولهایی که صهیونیستها هزینه میکنند، در آنجا خیلی متنفذ است. بسیاری از نمایندگان غرب- نه همه- مدیون کمکهای صهیونیستها هستند. بهعلاوه حزب جمهوریخواه آمریکا در مقابل حزب دمکرات مواضع منفی دارد و نمیخواهند که اوباما افتخار حل مساله ایران را به نام خودشان ثبت کند. در ایران هم چنین کسانی هستند، اما نظام و توده مردم براساس واقعیتها فکر میکنند و میخواهند مشکلات حل شود. برنامه اصلی نظام، کم کردن تحریم و اثرات آن درجامعه است. ایران میخواهد مسئله حل شود، اما نمیخواهد باج بدهد. آنها هم میخواهند این موضوع حل شود و به خیالشان نمیخواهند باج بدهند. این در حالی است که ایران باج نمیخواهد، بلکه فقط میخواهد شرّ آنها کم شود. در این شرایط ممکن است مشکلاتی پیش بیاید، اما ناامید نیستم.
به نتیجه رسیدن مذاکرات، شاید مشکلاتی را بهویژه در مساله واردات ایجاد کند و شاهد واردات بیرویه باشیم. توصیههای شما چیست؟
ظرفیتهای ایران بهگونهای است که میتواند از همه امکانات در جهت تقویت تولید استفاده کند. هرجا که لازم است، واردات خواهیم داشت و هر جا لازم نیست، دولت برنامهریزی میکند. البته اولین دستاورد توافق، کنده شدن شرّ آنهاست. الان مشکلات زیادی در تجارت خارجی داریم؛ نفت را میفروشیم و پول آن را به بهانه تحریم به ما نمیدهند. در آن صورت که راهها باز شود، دیگر کشوری نمیتواند سوءاستفاده کند. اصلاً نگران هجوم واردات نیستم؛ چون ایران را میشناسم و مردم را در طول این سالها کاملاً شناختهام.
چندی پیش پیکر شهدایی را به کشور برگرداندند که مربوط به عملیات کربلای4 در سال65 هستند؛ گفته میشود علت شکست آن عملیات لو رفتن اطلاعات عملیات بود. با توجه به اینکه شما مسئول مستقیم در دفاع مقدس داشتید، این عملیات به چه منظوری طرحریزی شد و علت اصلی شکست عملیات چه بود و چه کسی در این شکست، مقصر بود؟
فرماندهان به ما گفتند که اگر میخواهید این کار را بکنید، مهلتی به ما بدهید، طرحی را تهیه میکنیم تا ابزار لازم آن را تهیه کنیم. در آن زمان آن طرف فاو در دست ما بود. نظر من همان موقع، این بود که از ساحل خورعبدا... به امالقصر برویم؛ امالقصر، پایگاه دریایی عراق بود و کشتیهای جنگی و غیرجنگیشان که در آنجا بود از طریق کانالی به دریای خلیجفارس میرفتند. بنا بر این بود که ما به آنجا برویم. البته قبلا ًرفته بودیم، اما موفق نشده بودیم؛ چون در آنجا یک کارخانه نمک بود که نتوانستیم از آن عبور کنیم. این دفعه، بنا شد عملیاتی انجام دهیم که بتوانیم کاملاً عراق را از دریا، جدا کنیم؛ یعنی هدف اصلی من به عنوان فرمانده جنگ این بود؛ اگر این کار انجام میشد، ما به هدفمان میرسیدیم و میگفتیم که الان قطعنامه را میپذیریم و شما هم بیایید حق و حقوق ما را بدهید تا آتشبس را بپذیریم. گفتند ما این تعداد نیرو لازم داریم. با نهایت رازداری، همه چیز را در این طرف اروند آماده کردیم. همه چیز آماده بود. دو سه روز قبل از عملیات به بوشهر رفتم و به شکل کاملاً ناشناس، غروب شبی که قرار بود عملیات شود، زمینی به طرف خوزستان آمدم که آقایان رحیم صفوی و دکتر روحانی با من بودند. شب را در پایگاه امیدیه ماندم و آنجا بود که خبر لو رفتن عملیات را شنیدم. باید دوباره از اروند عبور میکردیم؛ ما از فاو عبور کرده بودیم و اینبار میخواستیم از پشت نیروهای عقب (جنوب بصره) وارد شویم. جایی را در نظر گرفته بودیم و آن نقطه حساسی بود که نزدیکترین راه (یک جزیره) عبور بود. ما پس از عبور از این جزیره به آن طرف میرفتیم. اواخر شب (نزدیک صبح) بود که به من اطلاع دادند عملیات با مشکل برخورد کرده است. آقا سنجقی از خطوط مقدم به گلف آمد و ماجرا را برای من توضیح داد؛ معلوم شد آن نقطه اساسی که میخواستیم از آن عبور کنیم، عراقیها مطلع شدند. حال اینکه از کجا مطلع شدند، نمیدانستیم. آن موقع فرض ما بر این بود که آمریکاییها از طریق ماهوارههایشان و هواپیماهای آواکسی که در عربستان بود، با رادارهایشان ما را میبینند و اطلاعات لازم را به عراقیها دادهاند. به همین دلیل آنها این نقطه را زیر نظر داشتند و به محض اینکه نیروهای ما حرکت کردند، درست همان نقطه را زیر آتش انبوه گرفتند. کسانی که عبور کرده بودند، آن طرف گیر افتاده بودند و آن کسانی که میخواستند دوباره وارد شوند، گیر افتادند. بنابراین عملیات قفل شد. من هنوز جلو نرفته بودم و در امیدیه بودم. آقای رضایی به من گفتند که ما عملیات را متوقف کردیم و داریم بچهها را برمیگردانیم و برگرداندند. انصافاً همه چیز عملیات، خوب آماده شده بود؛ یعنی هم نیرو آماده بود، هم امکانات جنگ فراوان بود، هم چیزهای دیگری داشتیم و وضع ما خیلی خوب بود. بالاخره از آن نقطه آسیب خوردیم و نیروها را برگرداندند. البته عملیات با اقدام بعدی، به سرعت جبران شد. من در قرارگاه عملیات مستقر شدم. همه فرماندهان تا سطح گردان جمع شدند. در آنجا، دو نظر بود؛ یک عده میگفتند که ما الان عملیات را متوقف و بچهها را مرخص کنیم تا برای استراحت به خانههایشان برگردند، بعد وقتی که دوباره آماده شدیم، همه را مجدداً با فراخوان برمیگردانیم. یک عده هم بودند که با این نظر مخالف بودند و میگفتند نه! اگر بچهها بروند و با توجه به اینکه این شکست در بوق میرود، روحیه بچهها ضعیف میشود، دیگر نمیآیند. وقتی که رأی گرفتیم، دیدیم 50 - 50 است. نهایتاً راهکار را در این دیدند که من و آقای رضایی، تصمیم بگیریم. به این نتیجه رسیدیم که باید عملیات را در یک فلش دیگر ادامه بدهیم. چون فلش اول، این بود که از آب عبور کنیم و به طرف امالقصر برویم. با این کار، عملاً بصره را دور میزدیم. فلش دیگر، شلمچه بود. یعنی از شلمچه تا تنومه و از آنجا هم، بصره را از دو طرف محاصره میکنیم. گفتیم که این شاخه شکست خورد، اما شاخه دیگر که در دست ارتش بود و قرار بر این بود که آنها عمل کنند. من و آقای رضایی، تصمیم گرفتیم بلافاصله فلش دوم را عملیاتی کنیم و نگذاریم نیروها برگردند. به همین دلیل به گونهای خبر را اعلام کردیم که این یک عملیات فریب بود؛ یعنی اینگونه آن تبلیغات را خنثی کردیم و به گونهای در منطقه هور تحرک پیدا کردیم که عراق فکر کند عملیات اصلی را میخواهیم در آنجا، انجام دهیم. همان عملیات خیبر را که نیمه کار مانده بود، دوباره انجام دهیم و از آن طرف راه بصره را قطع کنیم. در اینجا، دشمن فریب خورد؛ یعنی ما این دفعه توانستیم او را فریب دهیم. همه بچهها که آماده و پای کار بودند، یک استراحت کوتاه و یک تجدید قوا و تجدید روحیه کردند تا اینکه عملیات کربلای 5 شروع شد. این عملیات بسیار موفقیت آمیز بود؛ یعنی ما از سختترین سنگرهای دفاعی عراق که با بتون آرمه ساخته بودند و جلوی آن، سه کیلومتر آب انداخته بودند که زیرآبها، همه مین بود، عبور کردیم و جلو رفتیم. در همین عملیات بود که خبر رسید مستشارهای روسیه به قرارگاههای بصره آمدند و به عراقیها کمک میکنند، چون وحشت کرده بودند. دشمن در اینجا، فریب خورده بود و خیال کردند ما میخواهیم آن طرف برویم. ما خوب جلو رفتیم و عملیات خیلی موفقی شد. موفقترین عملیات دوران دفاع مقدس، عملیات کربلای 5 بود. آنها در زمین ما بودند. ما آنها را شکست دادیم، رفتیم در زمین آنها، خیلی جلو رفتیم و تا نزدیک بصره رفته بودیم. آقای شمخانی هم عملیات را فرماندهی کرد. شرایط بهگونهای بود که آیتا... خامنهای بعد از اینکه رهبر شدند، به همه فرماندهانی که در عملیات کربلای 5 آنگونه جنگیده بودند، نشان فتح و یک میلیون تومان وجه نقد دادند. به من هم بهعنوان فرمانده جنگ، نشان دادند. بنابراین ما در عملیات اول که به نام عملیات کربلای4 بود، ناموفق بودیم اما بلافاصله جبران کردیم و در آن طرف، واقعاً دشمن را شکست دادیم البته من این را قبلا در خطبههای نمازجمعه و مصاحبهها گفتم.
نظرات