حیات غرب - زمزمه تغییر در دولت آقای روحانی به گوش میرسد. گویی «شیخ امید» پس از سپری شدن دو سال از عمر دولت تدبیر و امید درصدد خانهتکانی برآمده است. این در حالی است که گروههای فشار روز به روز عرصه را بر حامیان آقای روحانی تنگتر میکنند. به همین منظور و برای تحلیل تغییر مدیران در دولت آقای روحانی و عملکرد گروههای فشار با مهندس محمد عطریانفر، رئیس اولین دوره شورای شهر تهران و عضو ارشد حزب کارگزاران سازندگی گفتوگو کردیم. در ادامه متن گفتوگو بامحمد عطریانفر را از نظر میگذرانید.
بنا به اظهارات مشاور رئیسجمهور، دولت بنا دارد برخی از مدیران خود را در سطح وزیر و استاندار تغییر بدهد. آیا این تغییرات در مقطع زمانی مناسبی صورت میگیرد؟
پاسخ دقیق این سوال را باید در مسائل تاریخی و گذشته جستوجو کرد.در زمان جنگ ما دولتی داشتیم که این دولت تقریبا در تمامی امور خود از یک نظم منطقی برخوردار بود. در سال 68 دولت براساس متمم قانون اساسی رئیسجمهور مسئول تشکیل کابینه شد. نگاه آیتا... هاشمی به عنوان رئیسجمهور جدید نسبت به دولت گذشته نگاهی با تغییرات گسترده نبود.به همین دلیل بخش عمدهای از مدیران دولت گذشته در دولت جدید حضور پیدا کردند. این وضعیت در سال76 و دولت اصلاحات نیز تکرار شده و دولت جدید از اغلب مدیران دولت آقایهاشمی استفاده کرد.دولت اصلاحات هیچگاه تغییرات گستردهای در مدیران کشور به وجود نیاورد. تغییرات کمی که رخ داد نیز عمدتا بنا به ضرورت کشور بود و شاکله عمومی دولت برگرفته از دولت گذشته بود.این مساله به این معنا نیست که اگر فردی به نقطه پایانی مدیریت خود رسید نباید تغییر کند،بلکه تغییر مدیرانی که
نمیتوانند تأثیرگذار باشند یک امر طبیعی است. پس از پایان دولت اصلاحات در سال84مدیریت کشور به دست فردی افتاد که تجربه لازم برای مدیریت در سطح کلان کشور نداشت. در نتیجه مدیریت کشور یکپارچه «عوض» شد. احمدینژاد علاوه بر تغییر مطلق کابینه در سه یا چهار لایه پایینی مدیریت کشور نیز تغییر به وجود آورد.در نتیجه به یکباره روند مدیریتی کشور با یک «سکته» شدید روبهرو شد. این روند در سال92ختم شد و مدیریت کشور به دست فرد باتجربه دیگری به نام آقای روحانی قرار گرفت. در این مقطع زمانی این مساله به شدت احساس شد که آقای روحانی برای بهبود وضعیت کشور مجبور است تغییرات جدیدی را به صورت جدی اعمال کند.در نتیجه آقای روحانی دست به تغییر مدیران کشور زد.
آقای روحانی به صورت جبری مدیران کشور را تغییر دادند؟
بله؛آقای روحانی چارهای جز تغییر مدیران گذشته نداشتند.با این وجود من معتقدم تغییرات باید در حداقل ممکن صورت بگیرد.برای این که تغییرات در حداقل ممکن نیز صورت بگیرد باید پیشنیاز آن رعایت شود. رعایت این پیشنیاز نیز این است که کسانی که مسئولیتهای بزرگ را به عهده میگیرند باید واجد صلاحیتهای حداکثری باشند. اگر همه به این مساله مقدماتی پایبند باشند و به آن عمل کنند به صورت طبیعی «مسئولیت» به افراد ذیصلاح منتقل میشود.در نتیجه هنگامی که مدیران کلان با تغییرات اندکی مواجه میشوند، ردههای پایینتر مدیریتی نیز با تغییرات بسیار کمی روبهرو میشوند.تغییر اندک مدیران در درازمدت به توسعه کشور کمک میکند و سبب بالا رفتن ثبات تصمیمگیری در چشماندازها میشود.
احمدینژاد با شتاب بالایی مدیران دولت قبل را تغییر داد در حالی که روحانی خیلی دیر به فکر تغییر مدیران افتاده است. دلیل تأخیر روحانی چیست؟
احمدینژاد در مدیریت و تغییر رویههای گذشته دست به نوعی کودتا زد. احمدینژاد افرادی را که در لایههای دوم، سوم و چهارم مدیریتی کشور حضور داشتند را بهصورت گسترده تغییر داد. وی برخی مدیران باتجربه بالا را گوشهنشین کرد. موضوع بزرگی که در این مقطع زمانی رخ داد این بود که عرصه مدیریتی کشور از مدیران توانمند که دارای قابلیتهای فراوانی بودند به یکباره تخلیه شد.اغلب این مدیران نیز به ناچار وارد بخش خصوصی شدند و بخش خصوصی به شکلهای مختلف از نظر مدیریتی تقویت شد. اگر دولت در کشور درحال توسعهای چون ایران از مدیران توانمند و باصلاحیت خالی شود، اساسا گامهای استواری در مسیر توسعه برداشته نمیشود. به همین دلیل عنوان میکنم رفتار آقای احمدینژاد در مقابل مدیران باتجربه بالا و توانمند نوعی «کودتا» بود. در مقابل آقای روحانی به دلیل اینکه از سنخ دولتمردان قبل از سال84 است و نگاه مدیریتی وی از جنس نگاه مدیریتی آقایهاشمی و رئیس دولت اصلاحات است باید قطار را مجددا و به طور دقیق به ریل اصلی بازگرداند.
آقای روحانی این ماموریت را به درستی انجام داده است؟
در پاسخ به این سوال باید دو سرفصل مهم را مشخص کنیم و سپس عملکرد آقای روحانی را درباره این دو سرفصل مورد بررسی قرار دهیم.اولین سرفصل این است که آیا آقای روحانی افراد غیرکارآمد و وابسته به اندیشه دوران احمدینژاد را تغییر داده است یا خیر. مساله دیگر اینکه آیا آقای روحانی نیز به مانند احمدینژاد باید همه مدیران را به یک باره و به صورت گسترده تغییر بدهد. عقیده بنده این است که نباید همه مدیران را به یکباره تغییر داد.نکته مهم این است که سطوح مختلف مدیریت کشور رفتار متفاوتی نسبت به مقام ارشد دستگاه اجرایی از خود نشان میدهند.لایههای مدیریتی اول و دوم به دلیل اینکه خود «تصمیم ساز» هستند باید تغییر کند.همچنین کسانی که از نظر محتوایی و نه ساختاری تابع نظرات دولتهای نهم و دهم بودهاند باید تغییر کنند.نکته دیگر اینکه سطوح مدیریتی پایینی دستگاههای اجرایی تابعی از شرایط تغییر دولتهاهستند و زیاد تغییر رویکردها برای آنها بااهمیت نیست.این عده با هر دولتی که بیشتر منافع آنها را تأمین کند و مدیریت آنها را اثبات کند همکاری و همیاری میکنند.در نتیجه دولت آقای روحانی نباید نسبت به این لایه از مدیران تغییرات گستردهای به وجود بیاورد بلکه تنها لازم است این عده را توجیه کند که«کشتیبان را سیاستی دگر آمده است» و شما باید نسبت به شرایط جدید ملتزم باشید.بسیاری از مدیران لایههای سوم و چهارم مدیریت کشور با چنین رویکردی به سیاستهای دولت ملتزم میشوند و نیاز به تغییر ندارند.در نتیجه نباید چنین توقعی از آقای روحانی داشته باشیم.این مساله علاوه براینکه از نظر عقلانی صحیح نیست، از جنبههای اخلاقی نیز امر پسندیدهای نیست.با این وجود مدیران لایههای اول و دوم که به نوعی خود را وامدار تفکر احمدینژادی میدانند حتما باید تغییر کنند و عدم تغییر آنها اشتباه خواهد بود.آقای روحانی نیز به اندازه کافی در لایههای اول و دوم مدیریتی کشور تغییر ایجاد کرده است.شاید در برخی مواقع استثناهایی وجود داشته باشد اما به صورت کلی آقای روحانی در تغییر مدیران لایههای اول و دوم اهتمام جدی داشته است.سرفصل دوم این مساله این است که آیا آقای روحانی در تغییر مدیران لایههای اول و دوم کشور دست به انتخابهای صحیحی زده و انتخابهای خوبی کرده است یا خیر. این مساله باید به صورت مصداقی و موردی مورد بحث قرار بگیرد.این نکتهای است که هر مدیری ممکن است در انتخابهای خود دچار خطا و تردید شود یا هر مدیری ممکن است پس از انتخاب یک مدیر،با دیدن مدیری بهتر با خود فکر کند که بهتر بود آن مدیر موفقتر را انتخاب میکردم. در این باره این سوال به ذهن متبادر میشود که آیا آقای روحانی در انتخاب کابینه خود از بهترین نفرات استفاده کرده است؟ در پاسخ باید عنوان کرد:«خیر»چنین چیزی نبوده است.ایشان میتوانستند کابینهای به مراتب بهتر از این کابینه انتخاب کنند.
چرا آقای روحانی نتوانست بهترین افراد را برای کابینه خود انتخاب کند؟
این مساله ممکن است ناشی از عدم شناخت شخص رئیسجمهور باشد یا ممکن است آقای رئیسجمهور اشراف کافی داشتهاند اما شخص مورد نظر آمادگی حضور در کابینه را نداشته و اعلام آمادگی نکرده است. البته بنده مطلع هستم که آقای رئیسجمهور پس از اینکه کابینه را انتخاب کرده به افراد باصلاحیت و قوی تری نیز رسیده است. ایشان بعدا پشیمان شدهاند که چرا از ابتدا آن فرد باصلاحیتتر را معرفی نکرده است.برخی از مدیران که در بخش خصوصی مشغول به کار بودند نیز در پاسخ به دعوت آقای روحانی عنوان کرده بودند که ما در گذشته به شدت از بخش دولتی و مضرات کار در آن آسیب دیدهایم و دیگر علاقهمند نیستیم در بخش دولتی فعالیت کنیم. به عنوان نمونه بنده آگاهی دارم که مهندس زنگنه برای تکمیل تیم مدیریتی خود در وزارت نفت افرادی را به کار دعوت کرده است اما این عده مقاومت کردهاند و درخواست ایشان را نپذیرفتهاند. ایشان بیشتر اصرار کرده و وعده حقوقهای بالایی داده است اما این عده عنوان کردهاند بیشتر از پولی که دولت قرار است به ما بدهد ما در بخش خصوصی و با زحمت و دردسر کمتری به دست خواهیم آورد.این عده عنوان کردهاند چرا ما باید به طور مداوم دلهره داشته باشیم که برای مسائل عادی و معمولی دولتی از سوی برخی که دخالتهای غیرکارشناسی انجام میدهند تحت فشار قرار بگیریم. برخی از انتخابهای آقای روحانی هم درست بوده اما در عمل اینگونه مدیران کارآمدی خود را نشان ندادهاند.البته حالت عکس این مساله هم وجود داشته و انتخاب رئیسجمهور یا وزرا که در مرحله اول زیاد مورد رضایت نبوده است با عملکرد بسیار بالا و قابل قبولی همراه شده است.
برخی از استاندارانی که آقای روحانی انتخاب کردند از همان ابتدا مورد انتقاد حامیان ایشان در استانها قرار گرفت. در اغلب موارد طرفداران اصلاحطلب آقای روحانی از انتخاب یک استاندار اصولگرا برای آن استان گلایه داشتند. چرا ایشان برخلاف برخی مطالبات استانی دست به انتخاب استانداران زدند؟
به نظر من کسانی که چنین برداشتی از انتخاب استانداران داشتند باید به تمام جوانب امر دقت میکردند. کسانی که نسبت به این انتخابها انتقاد دارد، با وجود اینکه از حامیان رئیسجمهور بودهاند، باید متوجه باشند که آقای روحانی با چه مشکلات و موانعی روبه رو بوده که دست به چنین انتخابی زده است.نمونه بارز این مساله انتخاب استانداران و فرمانداران در سراسر کشور بوده است. معمولا هر رئیسجمهوری و در هر دورهای در انتخاب استانداران خود با مشکلات و محدودیتهایی روبهرو است. مهمترین مانع در این زمینه نیز توقعات نمایندگان مجلس همان استان است.نمایندگان مجلس گمان میکنند اگر نتواند با استاندار و فرمانداران بخشهای خود مراوده مناسبی داشته باشند در مرحله اول نمیتوانند مسائل خود را جلو ببرند و در مرحله دوم برای رایگرفتن دوباره از مردم با مشکل جدی روبه رو خواهند شد. در نتیجه از همان ابتدای انتخاب رئیسجمهور و وزیر کشور تلاش میکنند در انتخاب استانداران دخالت کنند تا زمینه برای پیشرفت در کارها برای آنان به وجود بیاید. این مساله هیچ ربطی به حضور در دو جریان متفاوت سیاسی نیز ندارد و ممکن است بین یک رئیسجمهور یا وزیر کشور با یک نماینده که در یک جریان مشترک سیاسی حضور دارند هم این اتفاق رخ بدهد.ممکن است تفاوت دیدگاهها در انتخاب استراتژیها و راهحلها باشد.در نتیجه همواره برای انتخاب استانداران و فرمانداران حساسیتهای زیادی به صورت حق و ناحق وجود دارد.انتخاب استانداران و فرمانداران همچنین با حساسیتهای بسیار بیشتری نسبت به انتخاب دیگر مدیران ارشد استانی همراه است.در کنار نمایندگان مجلس مسائل دیگری نیز در استانها وجود دارد که خواهان اعمال نظر در مسائل اجرایی هستند. با این وجود باید به این سوال اساسی پاسخ داد که آیا آقای روحانی در انتخاب مدیران استانی توفیقی داشته است یا خیر. بنده هم با شما موافقم که مجموعه این انتخابها مورد رضایت نبوده است.به نظر من آقای روحانی هم به همین نتیجه رسیده است. اما آیا به صرف تغییر یک وزیر در کابینه این وضعیت درست میشود؟ در پاسخ به این سوال نیز جواب من منفی است.بنده نمیخواهم از یک وزیر به مانند آقای رحمانی فضلی دفاع یا انتقاد کنم،بلکه بحث من علمی و تئوریک است.من تصور میکنم هر شخص دیگری نیز که جای آقای رحمانی فضلی در وزارت کشور قرار بگیرد با همین مسائل و مشکلات به شکلهای مختلف روبهرو خواهد شد.تنها در صورتی که شخصی با ظرفیتهای بسیار بالا و کاریزماتیک برای وزارت کشور انتخاب شود ممکن است بتواند از ظرفیتهای شخصی خود برای سامان دادن به این وضعیت استفاده کند.در مجموع باید عنوان کنم دولت آقای روحانی تغییرات کافی را در مدیریت کشور داده است و مجموعه این تغییرات نیز قابل دفاع بوده است.
به نظر شما آیا آقای روحانی برای جلوگیری از هجمه برخی اصولگرایان کفه ترازوی مدیریتی کشور را به سمت اصولگرایان سنگینتر نکرده است؟
من چنین فکری نمیکنم و به نظرم چنین اتفاقی نیفتاده است.با این وجود چنین فرض کنیم که آقای روحانی در انتخابهای خود جبهه اصولگرایان را نیز لحاظ کرده باشد.این نمیتواند عیب و نقص دولت تلقی شود.
منظور من نوعی عقبنشینی مصلحتی بود. آیا چنین اتفاقی افتاده است؟
مفهوم اعتدال به صورت کلی یک «آبشخور فکری» نیست بلکه یک روش است.به قدرت رسیدن آقای روحانی محصول قطعههای مختلفی از پازل قدرت بوده است.یکی از این پازلهای قدرت اصلاحطلبان بودند و نه همه آن.آقای روحانی دارای یک دیدگاه و رویکرد «مستقل» سیاسی است ودیدگاههای مختص به خود دارد.حتی امروز که آقایهاشمی و رئیس دولت اصلاحات در یک جبهه و تکمیل کننده یکدیگر هستند باز باید بین دیدگاههای ایشان تفکیک قائل شد،چون هر دوی این شخصیتها انسانهای اصیل و مستقلی هستند و در مدیریت کشور دیدگاههای خاص خود را دارند.در نتیجه شما چطور توقع دارید آقای روحانی دیدگاههای خود را در عملکردش لحاظ نکند.آقای روحانی هم شخصیت اصیلی است و دارای استراتژی،تعقل و استقلال است.پیروزی آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری در مرحله اول مرهون توانمندیهای ذاتی خود ایشان در مناظرهها و در عرصه تبلیغات انتخابات است،در مرحله دوم مرهون شناخت طبقه متوسط شهری از ایشان و دیدگاههایش،در مرحله سوم حمایت هاشمی و رئیس دولت اصلاحات و همچنین جریان کلی اصلاحطلبان و فداکاری دکتر عارف و در مرحله آخر همراهی جریان معتدل اصولگرایی است. در نتیجه در انتخاب آقای روحانی به عنوان رئیسجمهور هر دو جریان اصلاحطلبی و اصولگرایی به شکلهای مختلف و به میزان متفاوت نقش داشتهاند.حتی اگر هیچ اصولگرایی از آقای روحانی حمایت نکرده باشد منش و روش آقای روحانی در عرصه عمل سیاسی و اجتماعی به صورتی است که روندی را در پیش میگیرد که از افراد معقول، معتدل، دارای ایده و صلاحیت چه در بین اصولگرایان و چه در بین اصلاحطلبان استفاده کند. این نقطه قوت و حُسن ایشان است. کسی نمیتواند مدعی شود چرا چنین اتفاقی افتاده است.قرار بر این نبوده که کفه به نفع جریانی سنگینتر و به ضرر جریان دیگر سبک تر باشد.قرار بر شایستهسالاری و اعتدالگرایی بوده است.نباید نگاه کاسبکارانه به این مساله داشت.عملکرد آقای روحانی در طول دوسال گذشته بهرغم اینکه ایشان «وضعیت سوختهای» را از آقای احمدینژاد تحویل گرفته بودند قابل دفاع و معقول بوده است.
برخی از دلواپسان حرکاتی را در مسیر ادامه مذاکرات هستهای انجام میدهند. تحلیل شما در اینباره چیست؟
ما باید این نکته را به خاطر داشته باشیم که اغلب کشورهای جهان سیاستهای خود را به صورت دو پردهای جلو میبرند.به طور کلی برخی از سیاستها تبلیغاتی است و در مقابل برخی از سیاستها جنبه واقعی دارد.سیاستهای تبلیغی بیشتر برای مصرف داخلی مورد استفاده قرار میگیرد و زیاد در سیاستهای واقعی تأثیر ندارد.این مساله مختص به ایران نیست و در کشوری به مانند ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپایی هم به همین شکل است.با این وجود در ایران عدهای هستند که به هر دلیل در موقعیت قدرتمندی قرار دارند و اساسا نگاهی «بدبینانه» به دولت آقای روحانی دارند و تلاش دارند تا دوره ریاستجمهوری آقای روحانی تکرار نشود. متأسفانه بهدلیل اینکه این عده در یک موقعیت حقوقی نیز قرار دارند صدایشان «پژواک» دارد و انعکاسی در جامعه پیدا میکند. برخی نیز با دیدن این غوغاسالاریها گمان میکنند قرار است اتفاق خاصی رخ بدهد.بنده باید عنوان کنم«خیر» هیچ اتفاق خاصی قرار نیست رخ بدهد.عمده این افراد از جمله کسانی هستند که از قدرت کنار گذاشته شدهاند یا منافعشان به خطر افتاده است.به همین دلیل به اقداماتی چون شیوه تقلبانه روی میآورند. به نظر من استفادهکنندگان از این روش باید مورد پیگرد قانونی قرار بگیرند.این نکته را نیز از یاد نبریم که مطرح شدن چنین طرحهایی بیشتر برای انتخابات آینده و مطرح کردن این افراد در مناطق انتخاباتی خود است. در درون مجلس و در بین اصولگرایان نیز شخصیتهای قابل احترام و بصیری وجود دارند که در مقابل اینگونه اقدامات مقاومت میکنند و اجازه نمیدهند چنین طرحهایی به نتیجه برسد.آقای لاریجانی به عنوان رئیس مجلس عملا این طرح را از دستور کار مجلس خارج کرد و با این اقدام خود به تندروها نهیب زد که این قبیل کارها هیچ نفعی برای کشور نخواهد داشت.اینگونه اقدامات تندروها بیشتر جهت مصرف داخلی صورت میپذیرد وگرنه برای همگان این مساله روشن است که مساله هستهای ایران یک مساله گروهی، قومی، جریانی و حزبی نیست بلکه یک مساله ملی و مردمی است که به سرنوشت کل کشور و حتی نسل آینده مربوط میشود. هدف به نتیجه رسیدن پرونده هستهای ایران تعریف شده و تنها انتخاب راهحل و استراتژی باقی مانده است. در شرایط فعلی تمامی افکار عمومی جهانی به این مساله ایمان دارند که ایران در پی رسیدن به فناوری صلح آمیز هستهای است.
فعالیت «گروههای فشار» در دولت روحانی شدت گرفته است. علاوه بر برهم زدن جلسه سخنرانی برخی از شخصیتهای سیاسی به تازگی نوشتن نامه تهدیدآمیز نیز باب شده که اگر برای سخنرانی در شهر ما حاضر شوید با «مشکل» مواجه خواهید شد. در این زمینه به نظر میرسد آقای روحانی رویکرد باثبات و برنامهریزی شدهای برای مقابله با این گروهها ندارد.دولت برای ریشهکن شدن این گروهها چه اقداماتی باید انجام بدهد؟
ما باید نگاهی همراه با واقعیت نسبت به این مساله اجتماعی و سیاسی داشته باشیم.در نتیجه در پاسخ به سوال اینکه چه زمانی ریشه گروههای فشار ما کنده میشود باید عنوان کرد«هیچ وقت».یکی از عوارض پذیرفته شده «آزادی خواهی» و «دموکراسی» در هر جامعهای این است که مخالف حق اظهار نظر و رد نظر گفتمان غالب را دارد.این یک مساله پذیرفته شده است.در نتیجه ما نمیتوانیم در جامعهای که ادعای مردمسالاری و آزادیخواهی میکند این حق را از شخص یا گروهی سلب کنیم. هنگامی که ما در گفتمان غالب قرار داریم باید حق انتقاد را برای رقیب قائل باشیم.این در حالی است که اگر رقیب نیز غالب میدان سیاسی شد ما توقع داریم این حق را برای ما در نظر بگیرد، روند زندگی مسالمتآمیز اقلیت در کنار اکثریت در منطق «دموکراسی» نظام نامه و قواعدی دارد. منظور من زندگی عادی اقلیت و اکثریت نیست و بلکه اقلیت و اکثریت باید با هم زندگی مسالمتآمیز سیاسی داشته باشند.مخالف گفتمان غالب حق مخالفت و انتقاد دارد. با این وجود این حق مخالفت باید در نظام نامه و مرامنانه باشد و حقوق طرفین به خوبی رعایت شود.قانون اساسی این مساله را در مبحث احزاب گنجانده است. «احزاب» مدرسهای برای تمرین «دموکراسی» و دیالوگ مخالف و موافق هستند.در نتیجه اصل مساله پذیرفتنی است و هیچ گاه نمیتوانید حق مخالفت را از اقلیت سلب کنید. مساله اینجاست که در کشور ما نظام نامه و مرامنامه به شکل جامع و کامل آن در این زمینه وجود ندارد و اگر هم وجود دارد به شکل ناقص اجرا میشود.نمونه این مساله حضور آیتا... هاشمی در دانشگاه امیرکبیر است. آیا هنگامی که آقایهاشمی سخنرانی میکند دانشجویان حق اعتراض و انتقاد ندارند. در پاسخ باید گفت حتما حق دارند. اتفاقا آیتا... هاشمی که انسان توسعه یافته و دموکراتیکی است این مخالفت را به رسمیت میشناسد. با این وجود کسی حق ندارد به بهانه انتقاد،«فحاشی» کند، به ماشین لگد بزند، جلوی ماشین بخوابد و بینظمی ایجاد کند. ما باید قادر باشیم بین مخالفت قانونمند غیرخشن اخلاقمدار با رفتارهای خشن غیرقانونی ضداخلاقی یک مرز منطقی قائل باشیم. سوال مهم دیگر اینکه آیا مسئولانی که نظم جامعه را مدیریت میکنند، مسئولیت خود را در این زمینه به صورت کامل انجام میدهند ؟ باید نسبت به این مساله برخورد کارشناسیتری داشت و به صورت ریشهای با مساله برخورد کرد. برخورد با گروهای فشار هزینه دارد. متأسفانه در برخی مواقع غلط و درست یکی میشود و گروههای فشار از این فضای ایجادشده سوءاستفاده میکنند.