حیات غرب - در ميان كشورهاي متمدن و پيشرفته جهان ورود به عرصه سياست براي هر شخصي ممكن به نظر ميرسد. هر شخصي كه اين قصد را داشته باشد لازم است به جرگه حزبي درآيد و آموزشهاي لازم را فراگرفته و بنا به استعدادهاي خود در تشكيلات مراتب حزبي را پيموده تا جايگاهي را كه به آن تعلق دارد به دست آورد و از اين طريق بنا به استعداد خود و تصميم حزب وارد چرخه مديريتي از خرد تا كلان شود. رفتار تشكيلاتي برآيند حضور موثر در يك حزب پويا و كارآمد است كه تحت آموزشهاي گوناگون به وجود آمده و به افراد منتقل ميشود. هرچند هنوز حزب در ايران جايگاه و قدرت تاثيرگذاري چنداني ندارد و رفتار تشكيلاتي در احزاب نهادينه نشده اما فعالان سياسي ميكوشند بهرغم مشكلات مختلف حزب را در ايران نهادينه كنند. از طرف ديگر عدم توسعهيافتگي حزب و عدم وجود رفتاري واحد در ميان احزاب منجر شده كه ائتلاف به سختي در ميان جريانهاي مختلف سياسي از يك طیف سياسي به وجود آيد. يكي ديگر از مشكلات تحزب در ايران انشعاب احزاب است. احزاب در ايران بعد از اينكه مراحل ابتدائي خود را طي ميكنند بهجاي ورود به مرحله بعدي دچار اختلاف و در انتها انشعاب ميشوند؛ امري كه با تعداد كم فعاليت تشكيلاتي موضوعی قابل تامل است.
اصلاحطلبان با چه كيفيت و ماهيتي قصد دارند در انتخابات مجلس شوراي اسلامي شركت كنند؟
آنچه اصلاحطلبان در انتخابات مجلس آينده دنبال ميكنند شكلگيري مجلسي مستقل و در راستای منافع ملی و با خصيصه مبارزه با فساد برای تقویت تأمین درخواستهای مردم است. شكلگيري مجلسي كه تحت عنوان مجلس اصلاحات از آن ياد ميشود براي اصلاحطلبان يك ايدهآل است اما واقعيت اين است كه شرايط فعلي شايد اجازه تحقق چنين امري را به دلايل مختلف ندهد. يك فعال سياسي همواره به حداكثرسازي مطالبات خود ميانديشد اما اين حداكثرسازي در چارچوبهاي معقولات و محدوديتها شكل عملياتي و عيني به خود ميگيرد. به همين دليل با توجه به مجموعه دلايلي كه در حال حاضر وجود دارد از جهات گوناگون مانند نوع نگاه به مدیریت اجرایی و چه از نظر نيروها و جريانهاي دروني اصلاحطلبان و چه از نظر اولويتهاي اجتماعي و اقتصادي، در حال حاضر بايد راهي را انتخاب كرد كه بتوانيم با شعارهاي حداقلي به يك اجماع حداكثري براي حمايت از دولت اعتدال دست يابيم. تجربه سال ۹۲ تجربه خوبي براي اتحاد و تحقق پيروزي بود اما همواره تجربهها در عمل مقدمه تصميمگيريها نخواهد شد. در بسياري از مواقع بهرغم وجود تجربيات و درك ضرورتها با انتخاب مولفههاي گوناگون تصميم و اقدام از حالت اتحادي و ائتلافي خارج ميشود و بعضا با اشتباه در تصميمگيري عملا زمینه موفقيت جناح مقابل فراهم ميشود. اين اتفاق در سال84 در جناح اصلاحطلب و در سال 92 در جناح اصولگرا رخ داد. در سال84 تفرق ما باعث تمركز آرا و موفقيت آنها شد و در سال۹۲ تفرق جناح اصولگرا و اتحاد ما باعث تجميع آرا به سمت آقاي روحاني شد. در انتخابات مجلس نيز اصلاحطلبان بايد تجربه سال۹۲ را لحاظ كنند. به اعتقاد من در تهران به دليل اينكه بافت سياسي در جامعه شهري وجود دارد دستيابي به يك ائتلاف در ميان اصلاحطلبان و پيروزي آنها قابل تصور است اما در برخی شهرستانها راي افراد بعضا نه بر مبناي راي سياسي بلكه بر مبناي راي قومي است که با دقت و فداكاري بيشتر نيروهاي سياسي قابل دستيابي است.
برخي از اصلاحطلبان مذاكراتي را با اعضاي شوراي نگهبان انجام دادهاند. اين مذاكرات ميتواند ثمربخش باشد؟
مذاكره با شوراي نگهبان در هر شرايطي خوب و مثبت تلقي ميشود و اشكالي ندارد اما اين مذاكرات در صورتي نتيجهبخش خواهد بود كه نوعي اعتماد ميان نيروهاي فراجناحي با نيروهاي سياسي به وجود آمده باشد يا حضور و تاثير اجتماعي جريانهاي جمعی به شكلي باشد كه قصد تعامل وجود داشته باشد. وظيفه شوراي نگهبان عمل در چارچوب قانون است. شوراي نگهبان چارچوبهاي اوليه بررسي صلاحيت را حتما بايد انجام دهد و افراد را در معرض راي عمومي مردم قرار دهد. در بررسي صلاحيتها بايد بررسي با نگاه حقوقي صورت بگيرد. به هر حال نيروهاي سياسي باید با تدوين برنامههاي چندگانه وارد عرصه انتخابات شوند. تحريم انتخابات هيچگاه در دستور كار اصلاحطلبان نبوده و در اين دور تصور ميشود با حضور دولت آقاي روحاني و واقعبيني سياسي جناحهاي اصلاحطلب ميتوانيم در انتخابات حضور جدي داشته باشيم و اگر مجلس آينده مجلسي باشد كه در چارچوب حمايت از دولت اعتدال گام بردارد براي اصلاحطلبان مجلس مطلوبي خواهد بود.
اگر نيروهاي نخبه اصلاحات به هر دليلي نتوانند در انتخابات شركت كنند، در اين صورت استراتژي اصلاحطلبان چگونه خواهد بود؟
به هر حال ما بايد تلاش خود را در چارچوب واقعيتها انجام دهيم. به اعتقاد من جامعه سياسي ايران نيروهاي سياسي زيادي را تربيت كرده و دست ما از اين جهت خالي نخواهد بود. ممكن است برخی افراد شناخته شده اصلاحطلب تأیید صلاحيت نشوند اما به نظر ميرسد نيروهاي باتجربه و متخصص زيادي وجود دارند كه نگاه اصلاحطلبی دارند و ميتوان از آنها حمايت كرد. البته در پيروزي چهرههاي غيرآشنا ممكن است موفق نشويم و اين يك مسأله است و شايد ما نتوانيم افراد متخصص، باتجربه، كارآزموده و باصلاحيت اما غيرمشهور را به نحوي مطرح كنيم كه راي كافي را از مردم اخذ كنند اما در مجموع جريان حامي دولت و شعار حمايت از دولت شعار تاثيرگذاري در ميان مردم است و مردم از نگاه افراطي دوري ميكنند و سعي دارند با حمايت دولت فعلي شرايط بهتري را براي دولت خود رقم بزنند.
نقش احزاب در انتخابات آتي چگونه است؟
احزاب سياسي در جامعه ايران نقش تجميعكننده را ايفا ميكنند. در برخي از شهرها نقش احزاب سياسي پررنگ است. برای مثال در دوره ششم مجلس جريان سياسي حتي در شهرستانها بسيار تاثيرگذار بود، به اين دليل در بسياري از مناطق قومي ملاك راي دادن مردم قوميت كانديدا نبود بلكه به تفكر آنها مينگريستند. در این دیدگاه فقط میزان تعهد کاندیداها در تأمین منافع مردم سنجیده میشود و ملاک ارزیابی قرار میگیرد. آنچه توسعه سیاسی را تضمین میکند نهادینه شدن نگاه حزبی در تأمین و تقویت منافع ملی است. در برخي از دورهها كه فضاي سياسي گسترده است گرايشات قومي ضعيف ميشود اما در دوره فعلي گرايشات سياسي تا حدي كمرنگتر از دوره دوم خرداد است. در نتيجه ممکن است گرايشات قومي در اين دوره تاثير بيشتري در نتيجه انتخابات بگذارد. در برخي از دورهها وضعيت چنين بود و در برخي از شهرها هم وضعيت اينچنين است؛ برای مثال در شهرهايي مانند تهران، شيراز، تبريز و تا حدي مشهد به دلیل يكدستي بافت جمعيتي راي سياسي بيشتر تاثيرگذار خواهد بود. اما در برخي از شهرها گرايشهاي قومي به شكلي است كه راي سياسي تاثير کمتری خواهد داشت؛ يعني اگر كانديدايي داراي ميزان قابل توجهي از راي قومي باشد و راي سياسي نيز داشته باشد در آن صورت اين همافزايي معنيدار خواهد شد و فرد ميتواند به مجلس راه يابد. در نتيجه در استانهايي كه بافت، بافت قومي است حتما اصلاحطلبان بايد با تكيه بر اين مولفهها دست به انتخاب بزنند. اينكه فردي را بدون پشتوانه راي قومي و صرفا از جهت سياسي و فرهنگي حمايت كنيم، قطعا در اينگونه شهرها نتیجهای نخواهد داد. كانديداها حتما بايد ميزان قابل توجهي از راي قومي را داشته باشند و بعد اصلاحطلبان از آنها به عنوان كانديداي اصلاحطلب حمايت كنند. اين تصميم ميتواند تصميم هوشمندانهاي باشد. در استانها گروههاي سياسي ضعيفتر و موسمي هستند و صرفا در ايام انتخابات فعال ميشوند و كاركرد صرفا انتخاباتي دارند و جريان آموزش نيروسازي جذب آموزش و هدايت را كمتر دنبال ميكنند. به اين دليل نقش احزاب سياسي نيز در برخي از شهرستانها نقش پررنگي نيست. پيگيريهای رئيس دولت اصلاحات و تشكيل شوراي راهبردي در استانها و حضور شوراي هماهنگي و کوشش جريان اصلاحطلب بهطور کلی به كاهش برخي از سلايق موجود بين اصلاحطلبان، حركت بسيار خوبي است. ايجاد شوراي عالي سياستگذاري ميتواند مجموعهاي از نيروهاي احزاب و شخصيتهاي غيرحزبي را در كنار هم داشته باشد تا اين مجموعه بتواند در استانها نيز نقش خوبي را ايفا كند.
دولت و بدنه دولت در جريان انتخابات بايد چه سياستي را اتخاذ كند؟
دولت به هيچ عنوان نباید وارد دستهبنديهاي حزبي شود. اين بزرگترين اشتباه دولت است كه بخواهد از جريان خاصي حمايت كند. در استانها نيز نبايد استاندار يا مشاوران استاندار در جهت ايجاد گروههايي براي تاثيرگذاري در انتخابات فعال شوند. دولت، استانداريها و فرمانداريها وظيفه اجراي انتخابات را بايد برعهده داشته باشند. استانداران نباید خارج از چارچوبهاي قانوني خود در انتخابات تاثير بگذارند. حرکت در چارچوبهای قانونی انتخابات میتواند نشاط و پویایی این رخداد ملی را در پی داشته باشد. به باور من دولت بايد به صراحت و با دستور قاطع از ورود مسئولان اجرايي به انتخابات جلوگيري كند تا احساس امنيت براي مجموعه نيروهاي سياسي اعم از اصولگرا و اصلاحطلب را به وجود آورد.
تفرق در سالهای 84 و۹۲ براي اصلاحطلبان و اصولگرايان مضراتي را به همراه داشت. ممكن است احزاب اصلاحطلب و اصولگرا هر كدام روزي به حزب يا جبهه واحد اصلاحات يا اصولگرا تبديل شوند؟
حركت به سمت فضای سیاسی كاملا دو حزبي فواید و مضراتي را به دنبال دارد كه البته فواید آن در مجموع بيشتر است. از جمله اينكه تفرق آرا بين يك جبهه از جمله اصولگرا و اصلاحطلب را ميتواند زياد كند. دومين حسن آن اين است كه امكان تحرك احزاب حاكم را زياد ميكند؛ يعني در واقع در حزب حاكم به از بين بردن گرايشها و زيرمجموعه خود منجر نميشود و امكان بازي رقباي سياسي را فراهم ميكند و اين ميتواند يك حسن باشد و جامعه از صفبندي دوجناحي خارج ميشود و امكان جناحهاي ديگر هم براي عرضاندام فراهم ميشود. اما واقعيت اين است كه در عمل سياسي و اجتماعي به هر حال از دو يا سه جريان كلي ديدگاهها قابل جمعبندي هستند و ميتوان ساير گرايشات خردتر را در زيرمجموعه كلانتر وارد كرد. به هرحال اينكه يك حزب به اقتصاد آزاد ميانديشد، اينكه به گسترش روابط و ارتباط با جهان پيرامون خود ميانديشد يا يك رویکرد بسته، اينكه به رأي مردم به عنوان راي اصيل و واقعي و تعيينكننده در همه امور در كشور نگاه ميكند يا تبصرهاي بر آن ميزند اشكالاتي است كه در حال حاضر وجود دارد ولي راهي جز اين نيست كه در داخل كشور نيز يك جبهه اصلاحطلبان را داشته باشيم كه به مرور به سمت يك حزب اصلاحطلب با وجود فراكسيونهاي مختلفي در درون خود حركت كنيم، مانند ايالات متحده که در حزب دموكرات فراكسيونهاي مختلفي دارند و افراد مختلف كانديدا ميشوند. رقابتهاي درونحزبي شكل ميگيرد و در نهايت منجر به معرفي يك كانديدای واحد ميشود. در جناح مقابل هم به همين شكل و در نهايت نمايندگان دو حزب حاكم روبهروي هم قرا ميگيرند و مردم تكليف را مشخص ميكنند. در ايران هم ما به مرور به اين سمت خواهيم رفت و شايد ايجاد ائتلافهايي كه امروز حول رئيس دولت اصلاحات شكل گرفته تا حدي ما را به اين مسير ببرد و تسهيل كند كه تصميمگيريها از قواعد دموكراتيك در درون خود برخوردار شود.
دو دسته شدن احزاب و اختلافات حزبي بعد از اختلافات درون جناحي چه ثمرات يا معايبي را با خود به همراه دارد؟
احزاب یا بر اساس يك مرام حزبی خاص شكل ميگيرند يا بر اساس منافع خاص دور هم جمع ميشوند. در حركتهاي اینچنینی با توجه به تجربه احزاب در ايران اين احزاب تجربه انشعاب بيشتري دارند، به دليل اينكه نوع نگاهشان ممكن است اشتباه باشد و امكان كار كردن كسي با كسي يا گروهي با گروه ديگري را سلب كند. به همين دليل انشعاب در این احزاب معمولا شكل ميگيرد. البته گاه با روندي آرام و گاه با روند خشن يا براساس منفعتهاي احزاب شكل ميگيرد كه آن منفعتها را باز به دو دسته منفعتهاي كلي و خواست عمومي يا منفعتهاي مادي ميتوان تقسيم كرد. همه احزابي كه منفعتهاي ملموس مادي دارند سعي ميكنند با عموميسازي خواستههاي خود، نمايي از خواستهها و شعارهاي فراتر از منافع مادي را مطرح كنند. به هر حال در درون احزاب اگر اختلاف به معني تعيين اولويتها براي پيشبرد برنامهها باشد، اولويتهاي متفاوت تشخيص داده ميشود و در يك چتر كلي و دموكراتيك با هم بحث كرده و اختلاف نظرها كنار گذاشته ميشود كه يا رأي اكثريت حاكم ميشود يا اينكه ميزان همكاري و اشتراك نظر به حدي كاهش پيدا كند كه منجر به جدا شدن عدهاي از حزب شود اين در حالت عادي خيلي اشكالي ندارد، اشكال آنجاست كه مسأله جاهطلبيهاي بيش از حد افراد و خواستههاي شخصي آنها باعث ايجاد اختلافها شود. اين موضوع را در روابط عادي افراد هم ميتوان ديد و يك حلقه دوستانه چند نفره هم در صورت ايجاد جاهطلبيهاي بيش از حد و منيتها ممکن است متلاشی شود و از هم فروبپاشد. به هر حال ما بايد به سطحي از روابط برسيم كه با شفاف بيان كردن ديدگاههاي خود با يك فضاي تعاملي دموكراتيك با هم به رقابتهاي درون حزبي نيز بپردازيم و اين لزوما امر منفياي نيست ولي اولويتهاي اساسي را بايد مد نظر قرار دهيم تا با رد اختلافات درون تشكيلاتي بتوانیم تشكيلات را حفظ كنيم و در راستای آن حرکت کنیم. احساسگرايي، غيرعاقلانه رفتار كردن، ترجيح منافع زودهنگام به منافع بلندمدتتر، ميل به ليدر شدن و نفر اول بودن و در شوراي مركزي بودن يكي از مشكلات احزاب در جامعه ايران است. هميشه كساني كه در يك فعاليت حزبي شركت ميكنند دوست دارند عضو شوراي مركزي شوند و خود همين ايجاد مشكل ميكند. به محض اينكه این شخص نتوانست به شوراي مركزي راه یابد استعفا ميدهد و كناره گيري ميكند. اين موارد از مشكلاتي است كه واقعا وجود دارد و باید نسبت به رفع آن کوشید. اختلاف فكري و تعيين اولويتها در درون يك حزب ميتواند مطرح شود اما در زير چتر حزب همه باید در راستای برنامههای حزب حرکت کنند، این درحالی است که نوع رفتار حزبي بعضا ممکن است با توجه به دیدگاههای شخصی اعضای حزب، آنها را از هم جدا كند و باعث نارسایی در تعیین و به سرانجام رسیدن برنامههای حزب شود و در درازمدت انشعاب حزبی را موجب شود. به هر حال ميبايد در فعاليت خود توجه داشته باشيم اختلافي كه در حال حاضر در درون احزاب شكل ميگيرد با سالهاي اوليه انقلاب متفاوت است. همانگونه كه رفتارها و كنشهاي سياسي امروز با كنشهاي سياسي گذشته متفاوت است فعاليتهاي حزبي هم متفاوت است. امروز ديگر كساني كه به حزب ورود پيدا ميكنند اين انتظار را دارند كه حزب براي آنها كاري كند و اين در يك حد معقول هم اشكالي ندارد. به هر حال وظيفه يك حزب، شناسايي، جذب، آموزش، هدايت و بهكارگيري اعضا در عرصههاي اجرايي و سياسي است. حزب يك مدرسه نيست كه افراد با ورود به آن تنها آموزش ببينند. حزب معطوف به قدرت است. حزب تشكيل ميشود تا بتواند به تجميع منافع افراد بپردازد و با گرفتن قدرت و دولت، افراد خود را براي پياده كردن آرمانهاي خود در بدنه اجرايي دولت قرار دهد تا بتواند آن اهداف را عملی كند. برای مثال اگر رئيس جمهور بر اساس شعارها و برنامههاي مشخص از مردم برگزیده شده، براي عمل به وعده خود بايد افرادي را به عنوان وزير، استاندار و فرماندار انتخاب كند كه معتقد به آن برنامهها باشند و در راستای آن برنامهها حرکت کنند. اگر قرار باشد رئيس جمهوري انتخاب شود و بدنه اجرايي مسير را خلاف شعار و برنامه
رئيس جمهور دنبال كند نقض غرض خواهد بود؛ پس دلیل اراده جمعی بر انتخاب رئیس جمهور چه بوده است؟ حال اگر حزبي هم به دنبال پياده كردن برنامههاي خود است و اين حزب به موفقيتي دست يابد قاعدتا بايد نيروهاي خود را كه در فرايند حزبي آموزشهاي لازم را به آنها داده جذب كند. پس تا يك حد معقول و طبيعي است افرادي كه درون حزب ميآيند اميد دارند كه حزب از آنها در بدنه اجرايي استفاده كند اما مشكل آنجا آغاز ميشود كه زيادهخواهيها اساس يك كار مشترك را از بين ببرد. اينكه فكر كنيم افرادي كه وارد حزب ميشوند مثل گذشته براي آرمانهاي خود وارد حزب شدهاند خارج از واقعيت است. جوانهايي كه به حزب ميآيند نيامدهاند كه زندگي و تحصيلات خود را در راه حزب هزينه كنند. امروز چنين امكاني وجود ندارد، چون مسئولان حزبي بايد به اين نكته توجه كنند كه نيروهايي كه به حزب وارد ميشوند از حزب هم توقعاتي دارند؛ آنها ميخواهند در يك داده و ستانده براي حزب فعالیت کنند و از سوی دیگر از حزب پاداشهايي را دريافت كنند. به اين دليل سازوكارهاي حزبي ما مقداري مبتني بر تامين منافع افراد بايد طراحي شود و در اين مسير به جذب نيروهاي صادق و وفادار اقدام كرد تا بتوان به حرکت در مسیر برنامههای حزب و اجرا شدن آنها امیدوار بود.
آیا نبود تحزب در ايران باعث حضور احمدینژاد در رأس هرم مدیریت اجرایی شد؟
خيلي ارتباط وسيعي وجود ندارد. به هر حال احمدينژاد هم سعي ميكرد مجموع نيروهايي را كه همراهش هستند وارد سيستم تشكيلاتي خود سازد. گرچه احمدینژاد يك حزب نداشت اما وی يك گروه و دستهاي داشت كه بر اساس روابط مشخص و افراد مشخص مانند مشايي و ثمره هاشمي و افراد جوان كه وارد سيستم اجرايي ميكردند تشكيل شده بود. بعضا به افرادي مسئوليت داده ميشد كه سابقه مديريت نداشتند اما به صرف ارتباط با احمدينژاد وارد سيستم اجرایی ميشدند. تنها نكتهاي که ميتوان گفت اين است كه وقتي فعاليتي مبتني بر كار جمعي و كار حزبي شود و حزب هم كاركرد واقعي خود را دقيقا اجرا كند آنگاه افراد در هنگام به كار بردن آنها در بدنه اجرايي با تكيه بر عقل جمعي حزب و شناختن قابليتهاي واقعي فرد اقدام ميکنند. اشكال رویکرد احمدينژاد آن بود كه تصميمات فردی ميگرفت. وقتي تصميمات فردي صورت بگيرد شناخت فرد باعث بهكارگيري آنها ميشود اما در فعاليت حزبي شناخت مجموعهاي از نهادها و اركان حزبي است كه يك فرد را از يك جايگاه به جايگاه بهتر ارتقا ميدهد و رویکرد حزبي فرد را كنترل ميكند در حالي كه فرد با شناخت شخصي كسي را از جايي ميآورد و به وي مسئوليت ميگمارد كه نه در مرحله شناسايي اوليه آن دقت كافي صورت گرفته و نه در مرحله به كارگيري آن عقل جمعي حاكم شده و نه در مرحله كنترل بعدي مكانيسمي براي كنترل فرد وجود دارد، زيرا انسان بهمثابه یک موجود اجتماعی، در یک زیست جمعی، تا در قالب يك خرد جمعي گامي برندارد و با يك مكانيسم دقيق كنترل نشود احتمال خطایش وجود دارد. يك سيستم حزبی سالم، افراد ناسالم را هم به سالمسازي وادار ميكند. يك حزب افرادي را كه تندرو يا كندرو هستند در درون خود به تعادل ميرساند؛ يعني در واقع تصميمات جمعي در درون يك حزب تصميماتي است كه به معدلگيري رفتارهاي تند و كند تبديل خواهد شد. اين است كه در درون يك حزب افراد بسيار تندرو و كندرویي وجود دارند كه برونداد برخورد فكري آنها يك راي جمعي و حركت متعادل است. در حركتهاي فردي از نوع رویکردهای احمدينژاد ملاك و معیاری جز سلیقه شخصی براي جذب افراد وجود ندارد و به همين دليل در سيستمهاي اجرایی كه فاقد كنترلهاي منظم و مبتني بر خرد جمعي هستند ممکن است افراد بسيار سالم، ناسالم شوند. حسن فعاليتهاي حزبي كه در واقع يك مرحله پايينتر از شكلگيري دولت است اين است كه اگر سيستم حزبي سالم باشد افراد ولو ناسالم در اين سيستم سالم آموزش ميبينند و خود را اصلاح ميكنند. در دولت احمدينژاد كساني كه جذب دولت وي شدند آدمهاي ناسالمي نبودند اما بيمبالاتي و بينظمي در سيستم اقتصاد و ناديده گرفتن قانون باعث شد اختلاسهاي كلاني كه در تارخ بيسابقه بود اتفاق بیفتد. امروز هر كسي كه عدالت را بدون توجه به چارچوبهاي قانوني بخواهد اجرايي كند به جاي اينكه عدالت ايجاد كند ممکن است به نابرابری دامن بزند. امروز اگر آقاي روحاني هم بگويد ميخواهد عدالت را بدون قانونگرايي اجرا كند نه تنها عدالت را گسترش نميدهد بلكه نابرابری و فساد اقتصادی هم گسترده خواهد شد. سيستم حزبي و دولت متكي بر قانون ميتواند زمينه را براي عدالت آماده كند.
اصولگرايان ميانهرو در مقابل طيفي از اصولگرايان تندرو كه خود را تنها اصولگرايان ميدانند، چه رويكردي را باید برگزينند؟
در شرايط فعلي جريان اصولگرایی در برابر اصولگرايان تندرو نميتوانند برنامههاي خود را به خوبي اجرايي كنند و به نوعی مرعوب این جریان هستند. لذا اصولگرايان معتدل بايد به عدم اعتماد به نفس در برخورد با جريانات سياسي تند اصولگرايي پايان دهند. اصولگرايان معتدل بايد با شهامت بيشتري برنامههاي خود را اجرايي كنند. اصولگرايان معتدل بايد به فكر آينده سياسي خود باشند؛ اگر اصولگرايان معتدل با اعتقاد به راي مردم به تدوين برنامههاي دقيق اجرايي براي پیشبرد سیاستهای توسعه برآیند حتي اگر در كوتاهمدت موفق به كسب آرا نشوند ولي در آينده ميتوانند مورد اقبال مردم قرار بگيرند. به هر حال شفافيت و ايستادگي بر جناحهاي مختلف ميتواند به تبیین ديدگاههاي سياسي مردم كمك كند.
آيا امكان ائتلاف بين جريانهاي سياسي از نظر جريانشناسي سياسي امكان دارد؟
احزاب سياسي به هر حال با مولفههاي هويتي تعيين و شناسايي ميشوند. فعالان سياسي نبايد به مخدوش شدن و ابهامانگيزي مرزهاي هويتي خود اقدام كنند. اشكال ندارد در يك مقطع ميان دو حزب ائتلاف صورت بگيرد. ائتلاف يك معناي مشخص دارد. اتحاد يك معناي ديگر دارد و ائتلاف معناي ديگر. در حالت عادي اصولگرايان كار خود را انجام خواهند داد و اصلاحطلبان هم كار خود را انجام ميدهند. اگر در مواقعي ميان اصولگرايان و اصلاحطلبان جناح ثالتي شكل گرفت و آن جناح ثالث خطري را ايجاد كرد كه به فرض اصلاحطلبان و اصولگرايان به اين نتيجه رسيدند كه بايد براي دفع خطر ائتلاف كنند در آن موقع حتي ائتلاف اصلاحطلبان و اصولگرايان عليه دفع آن خطر امكانپذير است. در آن موقع ائتلاف دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا علیه جناح ثالث در مفاهيم و رفتار سياسي قابل درك خواهد بود اما در شرايط سياسي فعلي كه در آن به سر ميبريم اتئلاف ميان اين دو اصولا معني ندارد حتي اگر اصولگرايان معتدل با دیدگاه خود و اصولگرايان تندرو با دیدگاه خود حضور یابند. در آن شرايط هم ميتوان به ائتلاف فكر كرد ولي هنگامي كه اصولگرايان ميخواهند حول يك دیدگاه و اصلاحطلبان با يك دیدگاه دیگر حضور یابند، ائتلاف بيمعناست ضمن اينكه ائتلاف زماني صورت ميگيرد كه يك حزب يا دو حزب احساس كنند به لحاظي دچار مشكل هستند و در حقيقت احزاب كوچكتر خود را با احزاب بزرگتر در ائتلاف مي اندازند. اينها شرايطي است كه در جاي خود قابل بررسي است اما ميتوان به دليل اينكه جامعه ايران حزبي نيست افرادي را يافت كه نه در تعریف اصلاحطلبي ميگنجند و نه در تعريف اصولگرايي. در اين فرض ميتوان در ليست اصولگرايان و اصلاحطلبان افراد مشترك را دید.