حیات غرب - احسان انصاري: «عدهاي درحال رقم زدن پروژه اصلاحطلبي بدون «اصلاحطلبي» هستند. اصلاحطلبي كه نتواند ايدهسازي، سياستسازي، تئوريسازي و مكتبسازي كند كه اصلاحطلبي نيست. اصلاحطلبي كه تنها در بزنگاهها به فكر آرايش سياسي و رقابت با رقيب خود باشد و تنها به اين بينديشد كه چگونه بايد بر رقيب خود پيروز شود كه اصلاحطلبي نيست. ما نبايد اجازه بدهيم اصلاحطلبي از درون تهي شود و تنها نامي از آن باقي بماند. » دكتر تاجيك با هشدار نسبت به تفوق اصلاحطلبي حكومتي بر اصلاحطلبي فرهنگي و اجتماعي خاطر نشان ميكند:«برخي افراد كه درگذشته وزير يا نماينده بودند و خود را ژنرال به شمار ميآوردند نوعي تفوق روحي و رواني نسبت به ديگران پيدا كردهاند و اجازه نميدهند خون جديد در جريان اصلاحات شريان پيدا كند. ما بايد در اين زمينه «حصار شكني» كنيم. وی به «آرمان» می گوید: به نظر من اين لايه بايد خودش به صورت محترمانه كنار برود تا فرصت ظهور و بروز براي نسل جديد به وجود بيايد. اگر كنار نرود نسل جديد آنها را كنار خواهد زد». در ادامه متن گفتوگوي «آرمان» با دكترمحمدرضاتاجيك مشاور رئيسجمهور و رئيس مركز بررسيهاي استراتژيك رياستجمهوري در دولت اصلاحات را از نظر ميگذرانيد
يكي از دغدغههاي جريان اصلاحات عملكرد نمايندگان اصلاحطلب در مجلس دهم بوده است. اين درحالي است كه پس از انتخاب هيات رئيسه مجلس، اصلاحطلبان نمايش موفقيت آميزي در مجلس نداشته و منفعلانه عمل كردهاند. چرا فراكسیون اميد در تصميمگيريهاي خود بدون برنامه و متزلزل نشان ميدهد؟
حركت اصلاحطلبان در انتخابات هفتم اسفند به دو روايت متفاوت، قبل و بعد از انتخابات تقسيمبندي ميشود كه هر كدام داراي مختصات خاص خود است. روايت قبل از برگزاري انتخابات نيازمند تحليل و تامل زياد است كه چه اتفاقاتي در اتاق فكر اصلاحطلبي افتاد كه چنين نتيجهاي رقم خورد. تصميمات نهايي چگونه و توسط چه كساني اتخاذ شد؟چرا برخي اجماع شكني كردند و در فرداي انتخابات با «كارت» ديگري بازي كردند؟ و چه تقدير تاريخي رخ داد كه «باز خوشبختي» در نهايت روي دوش برخي افراد قرار گرفت و اين افراد به مجلس راه پيدا كردند؟روايت دوم اما بيانگر اين مساله است كه آرايي كه در انتخاب رياست مجلس به صندوق ريخته شد، نشان داد كه اصلاحطلبان در تخمين و تحليل خود درباره نتايج انتخابات بياشتباه نبودهاند و دچار خطاي استراتژيك شدهاند. بنده براي تحليل عملكرد اصلاحطلبان در مجلس دهم تحليل را به دو سطح رفتار آقاي عارف به صورت مجزا و عملكرد فراكسيون اميد تقسيمبندي ميكنم. به نظر من رفتار آقاي عارف در جهت عدم پذيرش مقامهايي به جز رياست مجلس كاملأ به صورت فعالانه و با مشورت قبلي صورت گرفته و هيچ گونه رفتار منفعلانه در اين زمينه وجود نداشته است. در شرايط كنوني آقاي عارف يك ظرفيت و توانمندي براي جريان اصلاحات به شمار ميرود كه ميتوان با «كارت» آن در انتخابات و بزنگاههاي مهم سياسي بازي كرد و نتيجه را به سود خود رقم زد. در نتيجه نبايد ظرفيت ايشان را در يك چارچوب خاص محدود كرد. بايد اجازه داد آقاي عارف نقش خود را به عنوان «پدر معنوي مجلس» و «ليدر» فراكسيون اميد به خوبي ايفا كند. از سوي ديگر فراكسيون اميدی وجود دارد كه نشان داده داراي هارموني و نظم دروني نيست. برخي از كساني كه با جريان اصلاحات میثاق بسته بودند، فرداي ورود به مجلس به جاي اينكه با كارت اصلاحطلبي بازي كنند با كارت «قدرت» بازي كردند. اين عده با «دگرديسي سياسي» خيلي زود به مكتب «ديگران» وارد شدند و با ديگران به «خلوت» رفتند و «بده وبستان» كردند. به نظر من بايد قبل از تشكيل مجلس براي اين مساله تدبير و انديشه لازم صورت ميگرفت. به هر حال نشانههايي براي بروز چنين رفتارهايي قبل از تشكيل مجلس به چشم ميخورد كه با توجه به اين نشانهها ميشد چنين رفتاري را پيش بيني كرد. ما بايد با مهرههايي كه غلظت اصلاحطلبي بيشتري داشتند اعتماد ميكرديم و روي آنها سرمايهگذاري ميكرديم. بسياري از اين افراد «روكش» و «آستر» اصلاحطلبي داشتند. به همين دليل روكش و آستر كه كنار زده شد اصلاحطلبان با شرايط جديدي مواجه شدند كه از قبل براي آن برنامهريزي نكرده بودند. به تعبير حضرت مولانا اصلاحطلبان در مجلس دهم «جمع» شدند اما «جمعيت» نشدند. به نظر من نمايشي كه اصلاحطلبان در مجلس نشان دادند تا حدود زيادي به سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان لطمه وارد كرده است. به همين دليل اصلاحطلبان نياز به نوعي باز توليد و بازترميم در مجلس دارند. ما بايد در نقش آفريني نمايندگان اصلاحطلب در مجلس بازنگري كنيم و مسير جديدي را براي آنها ترسيم كنيم. نمايندگان اصلاحطلب مجلس نبايد دچار روزمرگي و حاشيه شوند و نبايد مسائل فرعي را با مسائل اصلي اشتباه بگيرند. اصلاحطلبان بايد هوشيار باشند در ورطه جنگ رواني رقيب سياسي خود گرفتار نشوند. در ماههاي آينده ما دو انتخابات مهم شوراي شهر و رياستجمهوري پيش رو داريم كه عملكرد اصلاحطلبان در مجلس ميتواند در نتيجه هر دو انتخابات تاثيرگذارباشد.
شما به چه ميزان به كارآيي و عملكرد اين مجلس با مختصات خاص خود اميدوار هستيد؟
من در اين زمينه نااميد نيستم و براي سخن خود چند دليل دارم. يكي از دغدغههاي اصلي جريان اصلاحات «گردش نخبگان» در جامعه است. البته اين سخن به معناي اين نيست كه بنده تمام افرادي كه در ليست اصلاحطلبان قرار داشتند را تاييد ميكنم و مصداق گردش نخبگان ميدانم. هنگامي كه يك جريان سياسي تصميم ميگيرد به جوانان فرصت ظهور و بروز بدهد بايد به پيامدها و آفات آن نيز در آينده بينديشد. بزرگي در اين زمينه عنوان ميكند:«اگر ميخواهي كندوي زنبور عسل را مال خود كني بايد «نيش» زنبور عسل را نيز در رفتار خود محاسبه كني».در نتيجه هر «نوشي» با يك «نيش» نيز همراه خواهد بود. نكته ديگر اينكه نميتوان هميشه روي «ژنرال ها» سرمايهگذاري كرد و آنها را روزي به كابينه فرستاد و روز ديگر وارد مجلس كرد. اگر اين اتفاق بيفتد جوانان و استعدادهاي پوياي جامعه به حاشيه كشيده ميشوند. اگر اين اتفاق رخ بدهد ما چه پاسخي براي نسل بعد از خود خواهيم داشت. اين در حالي است كه ما براي آموزش و تربيت نسل بعد از خود هيچ هزينه و برنامهريزي نكردهايم. اينكه فردي را صرفأ به دليل گرايش اصلاحطلبي در ليست خود قرار دادهايم و روانه مجلس كردهايم گواهي براين مساله نيست كه از كارآمدي بالايي برخوردار باشد و بتواند بار اصلاحطلبي مجلس را به دوش بكشد. ما بايد در ابتدا به خود نگاه كنيم كه براي تربيت سياسي كسي كه به مجلس فرستادهايم چقدر وقت و هزينه صرف كردهايم. بسياري از ژنرالهاي ما به فصل بازنشستگي رسيدهاند و«سنگين پا» شدهاند. در نتيجه بايد به ژنرالها استراحت داد و اجازه داد كه جوانان جاي آنها را بگيرند. در شرايط كنوني جريان اصلاحات بايد براي فراكسيون اميد يك اتاق فكر تشكيل بدهد تا براي فراكسيون توليد «فكر» و «راهكار» كند. فراكسيون اميد نبايد تنها در چارچوب مجلس فعاليت كند و بلكه بايد در گسترده اصلاحطلبي حركت كند. در شرايط كنوني همه اصلاحطلبان بايد خود را نماينده مجلس بدانند و شهر را به مجلس تبديل كنند و همه تلاش كنند كه نارساييهاي به وجود آمده را پوشش دهند. نبايد اجازه داد زحمات جريان اصلاحات تنها به دليل بيتجربه بودن برخي نمايندگان به هدر برود. جريان اصلاحات چارهاي جز اين ندارد. در يك مقطع زماني ممكن است آلترناتيوهاي زيادي پيش روي جريان اصلاحات باشد، اما در مقطع كنوني بايد از همين مسير حركت كند تا معبرهاي جديدي را باز كند. در نتيجه در شرايطي كه اصلاحطلبان تنها يك راه پيش روي خود ميبينند بايد از تمام امكانات خود استفاده كنند تا از همين راه به اهداف از پيش تعيين شده خود دست پيدا كنند.
در شرايط كنوني جريان اصلاحات بيش از هر زمان ديگري از نظر تئوريپردازي و طراحي استراتژيك دچار خلأ و كمبود است و تنها به استراتژيهاي دفعي و كوتاهمدت براي پيش بردن اهداف خود اكتفا ميكند. دليل اصلي اين مساله چيست؟آيا جريان اصلاحات بايد اتاق فكر گذشته خود را بازآفريني كند يا اينكه با نيروهاي جوان اتاق فكر جديدي را طراحي كند كه متناسب با مقتضيات دوران كنوني تئوريسازي كند؟
به نظرم شما به نكته بسيار مهم و جدي اشاره كرديد. من معتقدم در سالهاي گذشته يك چرخش دروني در جريان اصلاحات رخ داده و تصميمگيري از متفكران و تئوريسینها به «پراگماتيست ها» و كساني كه مشق خود را در خيابانها و دفتر حوداث و وقايع مي نويسند منتقل شده است. اين افراد نيز بيش از آنكه به دنبال تعميق و نهادينهسازي انديشه اصلاحطلبي باشند، به دنبال بقاي جسماني گفتمان اصلاحات هستند. اين عده بقاي جريان اصلاحات را «در قدرت بودن» و «درماكروفيزيك قدرت بودن» فهم ميكنند. استدلال اين افراد اين است كه جريان اصلاحات زماني ميتواند به حركت خود ادامه دهد كه در درون قدرت باشد. به همين دليل ديدگاهها در اين زمينه به دو دسته تقسيمبندي ميشود. عدهاي معتقدند بقاي جريان اصلاحات لزوما به نشستن بر سر سفره قدرت نيست و ميتوان به جاي حضور در «ماكروفيزيك قدرت» به «ميكرو فيزيك قدرت» نيز بينديشيم و به عنوان يك گفتمان مسلط اجتماعي نقشآفريني كنيم. استدلال اين عده اين است كه ما ميتوانيم خود را نشردهيم و خود را در ريز بافتهاي جامعه و قاعده هرم جامعه رسوب بدهيم تا بتوانيم اذهان را متوجه خود كنيم و در باور، مرام و منش انسانها بنشينيم. از سوي ديگر عدهاي معتقدند حركت جريان اصلاحات تنها در صورتي به موفقيت خواهد رسيد كه در قدرت حضور داشته باشد وحضور در قدرت يك ضرورت براي بقاي جريان اصلاحات است. نكته ديگر اينكه ما در ميان نسل جديد هيچ گونه تئوريسيني تربيت نكرده ايم كه امروز بخواهيم از آن بهره ببريم. ما هيچ گاه براي تربيت تئوريسينهاي جديد سرمايهگذاري نكرديم و وقت صرف نكرديم. كي و كجا ما براي استعدادهاي خوش فكر اصلاحطلبي كلاس آموزشي گذاشتيم تا در آينده بتوانند به صورت تئوريسين عمل كنند. نسل تئوريسينهاي دوم خردادي به يكباره جوشيد و توانست استراتژي و خط مشي تعيين كند. اين در حالي است كه همين نسل را نيز كسي تربيت نكرد و تنها به صورت خودجوش و با توجه به تواناييهاي فردي موفق شدند جريان اصلاحات را تئوريزه كنند. ژنرالهاي جريان اصلاحات چنان در طول زمان فربه شدهاند كه در بغل خود هيچ كس را جا نداده و مجالي به جوانان ندادهاند. به همين دليل نسل جديد دچار نوعي احساس محروميت شده است. در شرايط كنوني به نظر ميرسد ابعاد اصلاحطلبي «حكومتي» بر ابعاد اصلاحطلبي فرهنگي و اجتماعي تفوق پيدا كرده است. بسياري از افرادي كه در دوران انتخابات در صحنه سياسي حضور داشتند خيلي زود و پس از پايان انتخابات صحنه را ترك كردند. اين عده كه به دنبال اصلاحطلبي حكومتي هستند دوباره در آستانه انتخابات رياستجمهوري وارد صحنه ميشوند و پس از پايان انتخابات دوباره صحنه سياسي كشور را ترك ميكنند. با اين وجود نسل جديد به دنبال تئوريزه كردن جريان اصلاحات و طرحي نو درانداختن است. به همين دليل هم از احزاب جديد اصلاحطلبي استقبال ميكند تا از زير سايه ژنرالها خارج شوند و بتوانند گفتمان اصلاحطلبي را با توجه به دغدغههاي خود تئوريزه كنند.
برتری اصلاحطلبي حكومتي بر اصلاحطلبي فرهنگي و اجتماعي در درون جريان اصلاحات چه پيامدهايي براي اين جريان در پي خواهد داشت؟
مهمترين پيامد اين مساله اين است كه اصلاحطلبي از «اصلاحطلبي» تهي ميشود. درست مانند تهي كردن «يوگا» از «يوگا» ميماند. هنگامي كه يوگا از يك آيين به يك ورزش تقليل پيدا ميكند از اصالت خود ميافتد. عدهاي درحال رقم زدن پروژه اصلاحطلبي بدون «اصلاحطلبي» هستند. اصلاحطلبي كه نتواند ايدهسازي، سياستسازي، تئوريسازي و مكتبسازي كند كه اصلاحطلبي نيست. اصلاحطلبي كه تنها در بزنگاهها به فكر آرايش سياسي و رقابت با رقيب خود باشد و تنها به اين بينديشد كه چگونه بايد بر رقيب خود پيروز شود كه اصلاحطلبي نيست. ما نبايد اجازه بدهيم اصلاحطلبي از درون تهي شود و تنها نامي از آن باقي بماند. ما نبايد فراموش كنيم كه دليل اصلي حمايت جوانان از جريان اصلاحات محتوا، نگاه متفاوت، گفتمان زيبا، ادبيات توفنده، زنده و به روز بودن اين جريان است. در نتيجه هنگامي كه ما همه طراوت وشادابي را از اين جريان بگيريم و اصلاح طلبي را به يك بازيگر سياسي تقليل بدهيم كه تنها در فصلهاي خاصي ظهور وبروز ميكند و سپس صحنه را ترك ميكند به دست خود، اصلاحطلبي را از اصالت خود انداختهايم. متاسفانه عدهاي بدون اينكه به پيامدهاي اين رويكرد بينديشند در اين مسير گام بر ميدارند. دليل اصلي اين مساله نيز اين است كه برخي افراد كه در گذشته وزير يا نماينده بودند و خود را ژنرال به شمار ميآوردند نوعي تفوق روحي و رواني نسبت به ديگران پيدا كردهاند و اجازه نميدهند خون جديد در جريان اصلاحات شريان پيدا كند. ما بايد در اين زمينه «حصار شكني» كنيم. به نظر من اين لايه بايد خودش و به صورت محترمانه كنار برود تا فرصت ظهور و بروز براي نسل جديد به وجود بيايد. اگر كنار نرود نسل جديد آنها را كنار خواهد زد. براي من بسيار عجيب است كه برخي افراد چگونه به خود اجازه ميدهند به صورت علني عنوان كنند كه جريان اصلاحات در انتخابات آينده قرار است از چه كسي حمايت كند و هنوز هيچ اتفاقي رخ نداده استراتژي جريان اصلاحات در انتخابات رياستجمهوري آينده را براي رسانهها تئوريزه ميكنند. براي من هنوز مشخص نيست است اين نگاه مستبدانه و توتاليتر چگونه در بين برخي شخصيتهاي اصلاحطلب شكل گرفته كه به خود اجازه ميدهند به نام نامي جريان اصلاحات سخن بگويند. ما بايد اجازه بدهيم پنجرهاي جديد در جريان اصلاحطلبي باز شود و نسيمي تازه به اين جريان وزيدن كند.
تهي شدن اصلاحطلبي از اصلاحطلبي از درون جريان اصلاحات آغاز شده يا از بيرون؟آيا زيست مشترك اصلاحطلبان با اصولگرايان معتدل و به ويژه گفتمان حسن روحاني در يك جغرافياي مشترك گفتماني در اين زمينه نقش داشته است؟
به نظر من هم دستي از درون و هم دستي از بيرون در اين زمينه نقش داشته است. به همين دليل بايد بين اين دو تفكيك قائل شويم. دستي كه از بيرون تلاش ميكند براساس ذات و طبيعت خود و براي پيروزي بر رقيب سياسي چنين ميكند. اما دستي كه از درون به دنبال تهي كردن مفهوم اصلاحطلبي است كه خطرناكتر از دسته اول است، از تئوري خالي است و همواره به دنبال پراتيك سياسي است. اين عده هيچ گونه استعداد تئوريسازي و گفتمانسازي ندارند. به نظر من ضربه اصلي را نيز همين گروه به دليل ماهيت خود به جريان اصلاحات ميزنند. نكته ديگر اينكه ورود يك آلترناتيو گفتماني به نام «اعتدال» بايد باعث عميقترشدن گستره اصلاحطلبي ميشد؛ نه اينكه به پستو خزيده شود و روزبه روز خميدهتر شود. ممكن است جريان اصلاحات در يك مقطع زماني براساس شرايطي كه در آن قرار دارد دست به اجماع بزند و حتي از جريان مقابل نيز نيروگيري كند. اما اين مساله تنها در يك مقطع خاص معنا و مفهوم دارد و نميتوان به اين دليل «دكان فكري» جريان اصلاحات را تعطيل كرد.
حسن روحاني با دو چالش جدي در ادامه مسير خود مواجه شده است. نخست ناكارآمدي برخي اعضاي كابينه و چگونگي استراتژي تغيير برخي اعضا و دوم پروندهسازي كه از سوي مخالفان براي دولت طراحي ميشود. نمونه بارز اين مساله نيز مساله فيشهاي حقوقي است. به نظر شما آقاي روحاني براي عبور از اين بحرانها چه استراتژي را بايد در دستور كار خود قرار دهد؟
بسياري از دولتمردان كنوني از روحيه تكنوكراتيك وبروكراتيك برخوردارند كه نوعي سنگين پايي را به آنها تزريق كرده است و مانع از شادابي و تحرك آنها شده است. نكته ديگر اينكه نوعي پارادايم «قبيله گرايي» و «محفل گرايي» بر مديران دولت غالب شده كه نغمه بيروني خوشي ندارد و آنچه به گوش ميرسد «جغد گونه» است. اين در حالي است كه دولت در دوران پسا برجام قرار دارد و انتظارات مردم از دولت بيش از گذشته شده است. با اين وجود دولت موفق نشده به خوبي به انتظارات مردم پاسخ بدهد. آقاي روحاني بايد از نظر عقلايي براي تغييرات اعضاي كابينه خود يك محاسبه استراتژيك انجام بدهد. ايشان بايد به اين مساله بينديشد كه اگر قبل از برگزاري انتخابات رياستجمهوري مديران خود را تغيير بدهد و به اين وسيله انتظارات مردم را از وزير يا مدير جديد بالاتر ببرد آيا در نهايت اين تغييرات به ضرر دولت تمام خواهد شد يا اينكه به سود دولت خواهد بود. در نتيجه تغييرات در دولت الزامي است اما درباره چگونگي و استراتژي تغيير بايد انديشه لازم صورت بگيرد. از سوي ديگر بنده معتقدم دولت بيش از آنكه ممكن است از بيرون ضربه بخورد از درون ضربه ميخورد.«دگر» بيرون دولت روي چيزي سرمايهگذاري ميكند كه«دگر درون» توليد كرده است. به همين دليل سناريوسازيها عليه دولت آقاي روحاني تا آستانه انتخابات ادامه خواهد داشت. به نظر من دولت حسن روحاني با زنجيرهاي از سناريوها مواجه است كه به تدريج كارتهاي جديدي علني ميشود. هدف اصلي اين سناريوهاي زنجيرهاي نيز اين است كه نعش دولت به كف خيابان بيفتد. به نظر من «قوه عاقله» دولت كنوني بايد بيش از اين فعال شود. من مشكل دولت كنوني را در قوه عاقله ميبينم. دولت حسن روحاني به صورت جدي با فقدان قوه عاقله مواجه است.
چرا دولت را فاقد قوه عاقله تشخيص ميدهيد؟
در شرايط كنوني كدام اتاق فكر و قوه عاقله تشخيص داده كه پس از مساله فيشهاي حقوقي مخالفان دولت از چه سناريويي عليه دولت استفاده خواهند کرد. كدام قوه عاقله وضعيت مخالفان را رصد ميكند تا استراتژي مناسب را در مقابل پاتك بعدي مخالفان به كار ببرد. قرار نيست قوه عاقله مانند كارآگاه كودني عمل كند كه هر وقت به محل جنايت ميرسد جنازه روي زمين پهن شده باشد. به نظر من آقاي روحاني به دليل روحيات وشخصيتي كه دارد زياد علاقه به «عقل منفصل» ندارد و بيشتر به«عقل متصل» تكيه دارد. نكته ديگر اينكه عقل منفصل جدي پيرامون ايشان شكل نگرفته است. اگر دولت آقاي روحاني صداي پاي آينده را نشنود تا قبل از انتخابات رياستجمهوري توسط مخالفان «چپ و راست» ميشود. اگر دولت آقای روحاني تمايل دارد دولت چهار ساله اش به هشت سال ارتقا پيدا كند بايد در طول يك سال آينده نمايش كارآمدي و توانمندي از خود بروز بدهد و به نيازهاي فوري و ملموس مردم پاسخ مناسب بدهد.